چند وقتی است که با ضربالمثلهای رایج به کانفلیکت خوردهام و هرچه فکر میکنم، متأسفانه/خوشبختانه نمیتونم با برخی از اونها کنار بیایم و یکی از آنها گزارهٔ «خواستن توانستن است.» هست که در ادامه سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به این موضوع شرح دهم.
اگر به پادکست استثنائیها؛ داستان موفقیت گوش کنید، میبینید که نویسندهٔ این کتاب تأکید فراوانی روی یکسری قوانین و عوامل نانوشته دارد که در موفقیت افراد تأثیرگذار بودهاند. به عبارتی، شاید بتوان گفت که خواستن توانستن نیست و باید با کمی احتیاط بیشتر این ضربالمثل را استفاده کرد.
برای درک بهتر این موضوع، فرض کنیم آدمی ۵۰ ساله هستیم که یهو تصمیم میگیریم که جزو توسعهدهندگان کرنل لینوکس شویم اما این در حالی است که چیزی هم از کدنویسی نمیدانیم. خب برای شروع بهترین کار آن است که شروع به یادگیری کنیم (مثلاً با مراجعه به این دورهٔ آنلاین آموزش لینوکس که قبلاً نوشتم.) بعد بریم دورههای LPI شرکت کنیم و مدرکش رو هم بگیریم. فرض کنیم موفق بشیم بریم توی یک شرکت هم روی سرورهای واقعی آنچه آموختهایم رو عملی تست کنیم و هر چیز دیگری که شما فکر میکنید کمک میکند که به یک لینوکسکار خوب مبدل شویم را انجام دهیم. حال پرسش اینجاست که آیا میشود در کنار هزاران توسعهدهندهٔ دیگر که دارند روی کرنل در کنار لینوس توروالدز کار میکنند پیوست؟ روی کاغذ پاسخ شخصی من خیر است مگر آنکه جزو آدمهای استثنائی باشیم.
خلاف آنچه عرض کردم شاهد مثال زیاد است بدین شکل که آدمهایی در سنین بالا و یا در سنین پایین اما در شرایط اقتصادی بسیار نامطلوب دست به کارهای عجیبوغریبی زدهاند اما فراموش نکنیم که داریم در مورد اکثریت جامعه صحبت میکنیم و نیاز به یادآوری است که در مباحث علوم انسانی، مثال نقض آوردن اصلاً به معنی آن نیست که قانونی که گفتیم معتبر نیست کما اینکه وقتی میگویم خواستن توانستن نیست! هرگز بدان معنا نیست که نیستند کسانی که روزی تصمیم به کاری بگیرند و در نهایت هم به هدفشون برسند یک افسانه هست.
به نظر میرسد گزارهای همچون «خواستن توانستن است.» به درد این همایشهای مثبتاندیشی بخورد که در آن معمولاً یک آدم زرنگ مشتی سادهلوح را سرِ کار میگذارد و معمولاً آنقدر فن بیان خوبی هم دارند که در آن ۲ ساعت همایش، آدم مو به تنش سیخ میشه 😯، اشک شوق توی چشمهایش حلقه میزنه 😢، ضربان قلبش و دمای بدنش میره بالا 🤒 و برمیگرده به خودش میگه:
اَ شمبه آدم موفقی میشم و در این جهت گام برمیدارم ...
اما این دست سخنرانیها به نظرم (که میتونه ٪۱۰۰ اشتباه باشه.) همچون مسکرات و مواد مخدر هستند که تا چند ساعت و یا نهایتاً تا چند روز آدم رو نعشه میکنن سپس خماری که پرید میبینیم همون آش هست و همون کاسه! حال یک پرسش مطرح کنم و خودم هم پاسخ اون رو بدم و آن هم اینکه «آیا اساساً نمیشود موفق شد؟» که پاسخ به این سؤال یقیناً خیر است بلکه با دنبال کردن یکسری کارها میشود ضریب موفقیت رو دوچندان کرد.
مواد لازم برای موفق نشدن کدامند؟
در ارتباط با موفقیت راستش نمیدانم چه راهکارها و استراتژیهایی وجود دارد اما در مورد راههای موفق نشدن میتونم چند نکته رو عرض کنم که عبارتند از:
- علاقهای به Unlearn کردن آنچه والدین و جامعه توی مخ ما کردهاند نداشته باشیم (برای اطلاعات بیشتر به مقالهٔ مفهوم سواد در قرن بیستم و یکم: برخورداری از مهارتهای Unlearn ،Learn و Relearn مراجعه نمایید.)
- برای شروع یک کار جدید بگیم «اَ شمبه» یا بهتر بگیم «از شنبه» 😉
- سعی کنیم تجربیات دیگران رو تجربه کنیم.
- کسرشأنمون بیاد از کسانی که مسیر مد نظرمون رو سالهاست که رفتهاند سؤال کنیم.
- دائم تفأل بزنیم به دیوان خواجه که آیا در آینده موفق میشویم یا خیر.
- اجازه بدیم اطرافیان به خصوص والدین و معلمها دائم ناامید بکننمون.
- علاقهای به یادگیری زبان انگلیسی نداشته باشیم چون زبان بلاد کفر است!
- علاقهای با آشنایی با خطاهای شناختی نداشته باشیم.
- سعی کنیم که تا حد ممکن خودگیکپندار، خودخَفَنپندار و خودآسپندار باشیم.
- نسبت به هزینهٔ فرصت ناآگاه باشیم.
- علاقهای به داشتن یک یا چند وکیل مدافع شیطان در زندگی خود نداشته باشیم.
- روی چند چیز تمرکز کنیم (در این ارتباط توصیه میکنم به مقالهٔ نقش تمرکز در موفقیت کسبوکار: وقتی میخواهید همه چیز باشید، هیچ چیز نمیشوید! مراجعه کنید.)
- با مفهوم فیل سفید آشنا نباشیم.
- باور نداشته باشیم که اولین شغل در شکلگیری DNA نقش مهمی ایفا میکند.
- با مفهوم Growth Mindset آشنا نباشیم.
- هیچ ارزشی در زندگی خود نداشته باشیم (در این راستا، توصیه میکنم به مقالهٔ چگونه میتوانیم با خلق یکسری ارزشها و پایبندی به آنها، فرایند تصمیمگیری خود را تسهیل کنیم؟ مراجعه نمایید.)
- دائم به فکر این باشیم که یک اسطوره برای خود بیابیم و فالو کنیمش (در این راستا هم میتونید به مقالهٔ چرا اکثر افراد به دنبال یک قهرمان، لیدر و اسطوره میگردند تا وی را در زندگی شخصی خود دنبال کنند؟ مراجعه کنید.)
- با فرضیهٔ هوشهای چندگانهٔ گاردنر آشنا نباشیم (این خیلی مهم هست خدا وکیلی)
- Imposter Syndrome داشته باشیم.
- نسبت به Value Attribution ناآگاه باشیم.
- از خیر الامور اوسطها پیروی کنیم.
- نسبت به قانون ۸۰/۲۰ بیاعتنا باشیم.
- فکر کنید که در اکوسیستم جهان سوم با درستکاری میشود موفق شد.
- occupation با hobby شما یکی نباشد.
- علاقمند به زرنگی حقیرانه باشیم.
- نسبت به خشمهای فروخورده خود بیاعتنا باشیم.
- احساسی به مسائل نگاه کنیم.
- بیچون و چرا به سایرین اعتماد کنیم (میتونید به مقالهٔ الگوریتم ابداعی استاد مصطفی ملکیان جهت اعتماد کردن به سایرین مراجعه کنید.)
- به قاعده و قانون و نظم و انضباط علاقهای نداشته باشیم (به نظرم بد نیست به مقالهٔ چگونه با پیروی از فرهنگ کاری آلمانیها، در زندگی کاری و حرفهای خود به موفقیت برسیم! نیمنگاهی داشته باشید.)
- و در نهایت به فرهنگ ۲۵۰۰ سالهٔ خود افتخار کنیم (خوندن مقالهٔ چرا عقب ماندهایم! رو از دست ندید.)
کم ندیدهام آدمهایی رو که اصطلاحاً Best Practiceهای فوق رو انجام دادن و موفق شدهاند اما در پایان بگم که درسته گفتم به مثل «خواستن توانستن است.» اعتقادی ندارم اما در عوض به گزارهٔ «از تو حرکت از خدا برکت» شدیداً ایمان دارم.
ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.