وقتی نام آلمان و آلمانی به میان میآید، یکسری اِستریوتایپها (کلیشهها) به ذهن خطور میکند که از جملهٔ مهمترین آنها میتوان به سختکوشی، هدفگرایی، تعصب، ملیگرایی، سَردی و از همه مهمتر نظم (دیسیپلین) اشاره کرد. در این پست قصد داریم به بررسی این موضوع بپردازیم که چگونه و به چه شکل میتوان با درس گرفتن از فرهنگ کاری آلمانیها، در زندگی حرفهای خود به موفقیتهای بیشتری برسیم.
پیش از هر چیز، جالب است بدانید که بر اساس تحقیقی که روی آلمانیها صورت گرفته است، به طور میانگین یک آلمانی ۴۰ ساعت (یا کمتر) در هفته کار میکند در حالی که در کشوری همچون ایالات متحده، انتظار میرود افراد تا ۴۹ ساعت کار کنند؛ اما در عین حال، اقتصاد این کشور در مقایسه با خیلی جوامع دیگر دنیا جایگاه بهتری دارا است (در واقع، برخی کارشناسان لقب «موتور اقتصادی اروپا» را به کشور آلمان دادهاند و شاهد این ادعا هم نجات اتحادیهٔ اروپا از فروپاشی در سال ۲۰۱۲ توسط این کشور است).
همچنین کشور آلمان یکی از پشتیبانترین دولتها در ارتباط با حمایت از شهروندانش -به خصوص بانوان- را در دنیا دارا است؛ در واقع، اگر یک کارمند خانم قصد بچهدار شدن داشته باشد، خیالش راحت خواهد بود که میتواند تا ۳ سال مرخصی بدون حقوق بگیرد بدون این که نگران امنیت شغلیاش باشد و این در حالی است که دولت چیزی تا ۷۰٪ حقوق مادر را برای چندین ماه پرداخت میکند تا والدین با خیال راحت، تمرکز خود را روی بزرگ کردن کودکشان بگذارند.
در همین راستا، با تحقیق در این حوزه و همچنین صحبت با کسانی که چندین سال است در کشور آلمان اقامت داشته و به کار در شرکتهای آلمانی پرداختهاند، چکلیستی از چکیدهٔ فرهنگ کاری آلمانی تهیه شده که توانسته آنها را تا این حد در دنیا شاخص سازد (علاوه بر این، علاقمندان میتوانند به فیلم مستند بیبیسی تحت عنوان Make Me A German در یوتیوب مراجعه نمایند که در مورد فرهنگ جدی کاری آلمانیها ساخته شده است).
شروع ساخت یک فرهنگ کاری متفاوت به مفهومی تحت عنوان Wirtschaftswunderjahre (سالهای معجزهآسای اقتصادی) برمیگردد که از دههٔ ۱۹۵۰ به بعد در این کشور شروع شد. به عبارت دیگر، دولتمردان آلمانی تصمیم گرفتند تا با فرهنگسازی و نهادینه کردن یکسری ارزشهای کاری، راندمان نیروی کار این کشور را بالا برده تا از این طریق بتوانند گوی سبقت را از دیگر کشورهای دنیا بربایند و به نظر هم میرسد که در این زمینه موفق عمل کردهاند.
اخلاق کاری سفت و سخت
در یک آلمانی اصیل، کار به معنی کار است. در واقع، احتمال خیلی کمی وجود دارد که شما وارد یک شرکت آلمانی شوید و پرسنل را ببینید که در حال چت کردن با دوستان خود در تلگرام باشند و یا بخشی از زمان خود را در توییتر سپری کنند مگر آنکه حضور در #شبکههای اجتماعی مرتبط با کار ایشان باشد.
البته در عین حال، برای یک آلمانی زمان استراحت هم زمان استراحت است؛ به طور مثال، گفته میشود که شرکت فولکسواگن پس از تایم کاری، کلیهٔ ایمیلهای پرسنل خود را مسدود میکند تا کارمندان در زمان استراحت خود درگیر کارهای شرکت نشده و بالتبع بتوانند در کنار خانوادهٔ خود به بهترین شکل ممکن استراحت کرده، انرژی بگیرند تا صبح کاری روز بعد را بتوانند با روحیهٔ مثبتی شروع کنند.
آلمانیها علاقهٔ خاصی به قوانین دارند
آلمانیها علاقهٔ خاصی به سیستمهای کاری از پیش تعریف شده، بروکراسی، قوانین و نقشههای راه (رودمَپ) دارند و به نظر میرسد که هرچه این قوانین سختگیرانهتر باشند، از کار خود بیشتر لذت میبرند.
در واقع، در شرکتهای آلمانی قوانین و مقررات بیشماری وجود دارد که صرفاً برای اطمینان حاصل کردن از خروجی کار باکیفیت است. از سوی دیگر، آلمانیها علاقهٔ خاصی به عقد قرارداد و مکتوب کردن هر چیزی داشته و شروط مختلفی را در قراردادهای خود قید میکنند و چنانچه از یکی از طرفین قصوری سر زند، این قرارداد است که برای طرفین میانجیگری خواهد کرد که در بیشتر مواقع منجر به جریمهٔ یکی از طرفین خواهد شد!
تمرکز بیش از حد روی هدف
Goal (هدف) در فرهنگ کاری آلمانی حرف اول و آخر را میزند و الباقی جنبههای کاری همچون ارتباطات، دوستی، روابط اجتماعی و … در درجهٔ دوم اهمیت قرار دارند. به عبارت دیگر، یک مدیر آلمانی همواره مأموریت و چشمانداز شرکتش را مد نظر داشته و برای دستیابی به اهداف از پیش تعریف شدهٔ خود، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. در حقیقت، وقتی پای هدف به میان میآید، اکثر آلمانیها بیرحم هستند.
تنفر از عدم قطعیت
در فرهنگ آلمانی، قطعیت (Certainty) از ارزش بالایی برخوردار است و در مقابل، ایشان در درصد قابلتوجهی از موارد از عدم قطعیت (Uncertainty) متنفر هستند. به عبارت دیگر، وقتی شروع به کاری میکنند، همه چیز بایستی روشن، شفاف، صریح و بیپرده باشد.
همین قطعیت در فرهنگ آلمانیها منجر بدین گشته تا هیچگونه تبصرهای در قوانین دولتی و شرکتی این کشور وجود نداشته و عدم وجود تبصره منجر به این خواهد شد که درصد فرار از قانون به طرز قابلتوجهی کاهش یابد.
البته این تنفر از عدم قطعیت هم نقاط منفی خاص خود را دارا است؛ به طور مثال، در اکوسیستم استارتاپی این بروکراسیها مسلماً منجر به کُندی میگردند و نیاز به توضیح نیست که در فرهنگ استارتاپی اجایل، سرعت نقش اول و آخر را بازی میکند (شاید یکی از دلایلی که استارتاپ موفق آلمانی خیلی نمیبینیم، همین مسئله باشد).
احترام به زمان
قطعیت در زمانهایی که برای مصاحبه، تحویل پروژه، حضور در جلسه و ... وجود دارد، به منزلهٔ یکی از شاخصههای فرهنگ کاری آلمانی است. به عبارت دیگر، اگر برای مصاحبهٔ کاری به یک شرکت آلمانی دعوت شدید و قرار شما رأس ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه بود و شما ساعت ۱۲ به محل شرکت رسیدید، بهتر است دیگر وارد شرکت نشوید زیرا احتمال این که مصاحبهای با شما انجام شود خیلی پایین خواهد بود؛ زیرا بیاحترامی شما به زمان دیگر پرسنل شرکت، یک سیگنال منفی تلقی شده و احتمال میدهند که شما در حین تحویل پروژه یا تَسکهای خود هم خیلی دقیق نخواهید بود.
زندگی کاری و شخصی کاملاً از یکدیگر مجزا هستند
به دلیل جَو متمرکز فضای کاری در آلمان و محیط کار رسمی، کارمندان به طور معمول پس از تایم کاری خیلی علاقهای ندارند تا با سایر همکاران خود زمانشان را بگذارانند و ترجیح میدهند تا با خانوادهٔ خود و یا دوستان خارج از شرکت باشند. به عبارت دیگر، یک مرز کاملاً مشخص مابین زندگی شخصی و کاری در فضای کسبوکار آلمان وجود دارد.
آلمانیها خیلی ُرک هستند
اگر بخواهیم یک مدیر بریتانیایی را با یک مدیر آلمانی مقایسه کنیم، مدیر انگلیسی درخواست خود به کارمندش را به صورت «ممکنه لطف کنید و گزارش رو تا ساعت ۵ برایم بیاورید؟» بیان میکند اما همین درخواست از زبان یک مدیر آلمانی به صورت «گزارش رأس ساعت ۵ روی میزم خواهد بود!» خواهیم شنید.
علاوه بر این، تعارفاتی که در فرهنگهای شرقی مرسوم هستند به هیچ وجه در فرهنگ کاری آلمان دیده نمیشود چرا که ایشان بر این باورند که اینگونه تعارفات به کار لطمه میزنند.
احترام به پرداخت مالیات
پرداخت مالیات در این کشور، اوجب واجبات است و این در حالی که اگر نوعی از فرار مالیاتی مشاهده گردد، فرد خاطی از صحنهٔ روزگار محو خواهد شد! به عبارت دیگر، هم شهروندان و هم دولت به دادن و گرفتن مالیات احترام میگذارند چرا که آلمانیها بر این باورند مالیاتی که میدهند، ۱۰۰٪ خرج آیندهٔ فرزندانشان خواهد شد و از همین روی فرار از مالیات را به عنوان زرنگی تلقی نمیکنند (لازم به ذکر است که نرخ مالیات از ۲۰٪ تا ۵۰٪ است؛ به طور مثال، حداقل میزان مالیات به مشاغل سطح پایین و حداکثر میزان مالیات به مشاغل سطح بالا تعلق مییابد).
باتوجه به قوانین حمایتی دولت از شهروندان این کشور، آلمانیها هیچگونه استرسی در مورد آینده ندارند و از همین روی، در لحظهٔ حال زندگی میکنند و همین موجب میگردد که بتوانند روی کاری که انجام میدهند تمرکز کرده و آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهند (لازم به ذکر است دولتی که به این بیرحمی دست به اخذ مالیات از شهروندان میزند، زمانی که یک شهروند آلمانی بیکار شود، دولت خود را موظف میداند که حقوق بیکاری به وی دهد و این حقوق به اندازهای است که کفاف یک زندگی معمولی را به راحتی میدهد).
کسب مهارتهای کاری
جالب است بدانید که در کشور آلمان، اگر کسی بخواهد وارد مشاغلی همچون نظافتچی، آبدارچی و دیگر کارهایی از این دست گردد، میبایست یک دورهٔ کارآموزی مرتبط با کارش بگذراند که ممکن است از ۱ تا ۳ سال به طول انجامد. وقتی چنین حساسیتی روی این دست مشاغل وجود دارد، مشاغلی همچون تکنسین، مهندس، ناظر، خلبان و ... به مراتب از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و وسواس روی تکنیکهای کار ایشان به مراتب بیشتر است.
لازم به ذکر است که این دورههای آموزشی سطحی نبوده بلکه مدرس/منتور دوره وارد جزئیات قابلتوجهی میگردد (مثلاً در مورد نظافتچی، نحوهٔ جارو دست گرفتن و مسائلی از این دست آموزش داده میشود).
کلام آخر
لازم به ذکر است که آنچه در این پست مطرح شد علمی نبوده بلکه بیشتر تجربی/تحقیقاتی است و حتی ممکن است آلمانیهایی را بیابید که اصلاً با آنچه از یک آلمانی در این مقاله به تصویر کشیده شده هماهنگی نداشته باشد؛ اما آنچه مسلم است این که در درصد قابلتوجهی از موارد، آنچه در این مقاله مطرح شد را میتوانید در کشور آلمان مشاهده کنید.
در حقیقت، عنوانی همچون «چگونه با پیروی از فرهنگ کاری آلمانیها، در زندگی کاری و حرفهای خود به موفقیت برسیم!» برای این مقاله، اصلاً بدان معنا نیست که فرهنگ فاخر ایرانی-اسلامی! کشورمان را زیر سؤال ببریم، بلکه بیشتر روی سخن با مدیران کسبوکارهای مختلف و استارتاپها است که نباید اجازه دهند بینظمی، قانونگریزی و فرهنگ کاری هیئتی، زمان و بودجهٔ محدود آنها را هدر دهد.
حال نوبت به نظرات شما میرسد. آیا تجربهٔ کار و زندگی در کشور آلمان را داشتهاید؟ اگر اینطور است، آیا با آنچه در این مقاله مطرح شد موافقید یا مخالف؟ به عبارت دیگر، موارد مطروحه چهقدر در مورد یک فرد آلمانی صادقاند؟ سؤال آخر این که آیا میتوان با پیروی از فرهنگ کاری آلمانی در کشوری همچون ایران مدیریت کرد؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را با ما و سایر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.