قوانین UX  به زبان ساده- قانون میلر

قوانین UX به زبان ساده- قانون میلر

سلام به شما دوستای گل و همراه سکان آکادمی. با شمام با چهارمین قانون تجربه کاربری به اسم قانون میلر از کتاب Laws of UX از آقای جان یابلونسکی (Jon Yablonski) گرانقدر.

امیدوارم تا اینجای کار از خوندن این سری از مقالات لذت برده باشید. اگه موضوعی هست که دوست دارید تخصصی در موردش بخونید و بدونید توی نظرها بهمون بگید تا ما براتون تهیه کنیم.

خب  قبل از اینکه بخوام تعریف نظری قانون میلر رو بگم بهتره قبلش با یه سری مفاهیم آشنا بشیم تا تعریف قانونم راحت تر باشه.

بیاید با یه تمرین ساده و سریع شروع کنیم! چطوره؟

یه سری عدد اینجاست که شما باید به ذهنتون بسپارید:

1056874932548679

خب 15 ثانیه فرصت دارید تا این اعداد رو به خاطر بیارید، حالا چشمای مبارک رو ببندید و اعداد رو بگید!

نتیجه چی شد؟خوب نمی تونید انجامش بدید؟

خب پس بیاید ارقام رو گروه بندی کنیم و دوباره سعی کنیم انجامش بدیم!

1056-8749-3254-8679

یادآوری ارقام راحت تر شد درسته؟ این همون روشی نیست که ما باهاش شماره تلفن ها، شماره ملی و ... رو حفظ می کنیم؟

به این فرایند، یعنی تقسیم چیزهای پیچیده به گروه ها رو Chunking می گیم. و این همون چیزیه که میلر خدابیامرز توی قرن گذشته در موردش صحبت و قانونش رو منتشر کرده!

احتمالا این سوال براتون پیش بیاد که اصلا Chunk (توی فارسی تکه ی بزرگ ترجمه میشه!) چیه؟!

آفرین سوال درستیه! پس بیاید تا براتون بگم. این اعداد رو ببینید:

1 ، 2 ، 6 ، 6 ، 0

فکر می کنید چند بیت از اطلاعات رو پردازش کردید؟

درسته! این 5 بیت اطلاعاته. 5 عدد مختلف = 5 بیت. که می تونید اونارو chunk هم صدا کنین. اعداد زیر رو بخونین:

(21) ، 6 ، 6 ، 0

خب  1 و 2 رو هم گروه کردیم، 21 شد و حالا 4 قسمت اطلاعاتی یا ‌Chunk داریم. اینطوری تعداد Chunkها رو کم کردیم. آسونه نه؟!

اصطلاح "Chunk" توی روانشناسی شناختی به مجموعه واحدهای قابل درک و آشنا گفته می شه که توی یه گروه قرار می گیرن و توی حافظه فرد ذخیره می شن.

خب نتیجه می گیریم مغزم ما با دسته بندی و تقسیم کردن، به راحتی می تونه خیلی از چیزهای پیچیده رو درک کنه و به خاطر بسپاره که به این کار Chunking  و یا تکه تکه کردن اطلاعات می گیم.

بریم ببینیم توی آزمایش آقای میلر چه اتفاقی افتاده؟

هر تحقیق ساختار و روش های مناسبی داره که به محققینش کمک می کنه تا یا فرضیه شون رو تأیید کنن و یا اینکه غلط بودنش رو ثابت کنن.

در آزمایش میلر، محققین در طول یه سال، 5 جلسه مختلف که هر جلسه 5 آزمایش داشت، تشکیل دادن. اون ها در هر دقیقه یه رقم می خوندن و افراد باید اون رو به ترتیب معکوس تکرار کنن. به عنوان مثال:

محقق - (3،5،6،2،3،1)

شخص - (1،3،2،6،5،3)

توی تصویر 1 نمودار مربوط به اون آزمایش اومده. اگه به میانگین نتایج دقت کنین ، درک خوبی از قدرت حافظه و ظرفیت تراکم (Chunking) اونها به دست میارین.

 

تصویر 1

خب الآن دیگه وقتشه ببینیم آقای میلر کیه و قانونش چیه؟ 

یه فرد معمولی می تونه فقط(2 ± 7) مورد را توی حافظه فعال (Working memory) خودش نگه داره!

یه توضیح ریز هم درباره حافظه فعال داده بشه بد نیست! حافظه فعال یه سیستم شناختی با ظرفیت محدوده که می تونه اطلاعات رو به طور موقت نگه داره، این حافظه برای استدلال و راهنمایی تصمیم گیری و رفتار مهمه و اغلب به طور مترادف با حافظه کوتاه مدت استفاده می شه، اما بعضی از نظریه پردازها این دو شکل حافظه رو مجزا می دونن، با این فرض که حافظه فعال امکان دستکاری اطلاعات ذخیره شده روفراهم می کنه، در حالی که حافظه کوتاه مدت فقط به ذخیره کوتاه مدت اطلاعات اشاره داره. حافظه فعال یه مفهوم نظری در روانشناسی شناختی، عصب روانشناسی و علوم اعصاب هست.

روانشناس شناختی جورج میلر (George Miller) توی سال 1956 این قانون رو توی مقاله ای با عنوان "عدد جادویی هفت، بعلاوه - منهای دو: برخی از محدودیت های توانایی ما برای پردازش اطلاعات" منتشر کرد.

ایشون توی تحقیقاتش متوجه شد که دامنه حافظه توی افراد بزرگسال جوان، صرف نظر از محرک هایی که از اطلاعات خیلی متفاوت تشکیل شدن تقریباً به 7 محدود می شه. این موضوع میلر رو به این نتیجه رسوند که (Bit) بیت ها، به اندازه تعداد تکه های اطلاعاتی (Chunk) که بخاطر سپرده می شن، روی حافظه تأثیر ندارن. 

این احتمال وجود داره که خیلی از دیزاینرها در مورد قانون میلر چیزی شنیده باشن، اما احتمال نادرست بودن درک اونا از این قانون هم وجود داره. این قانونِ غلط فهمیده شده، اغلب به عنوان توجیهی برای تصمیمات طراحی عنوان میشه، مثلا "تعداد گزینه های Navigation نباید از هفت تا بیشتر بشه! " و ... 

از قانون میلر اغلب اینطور استدلال می شه که تعداد اشیایی که یه انسان معمولی می تونه توی حافظه کوتاه مدتش نگه داره، 2 ±7 هست. بنده خدا میلر فقط از عبارت "عدد جادویی هفت" برای تحت تاثیر قراردادن استفاده می کرده و مدام از تعبیر غلط هفت جادویی تعجب می کرده. تحقیق های بعدی در مورد حافظه کوتاه مدت و حافظه فعال، نشون داد که دامنه حافظه حتی وقتی با "Chunk" اندازه گیری می شه ثابت نیست.

هرچند محدودیت تعداد گزینه های موجود برای کاربرا ارزش زیادی داره (به قانون هیک یه سر بزنید اگه نخوندید!)، اما نسبت دادن چنین اصولی به قانون میلر گمراه کننده و نادرسته. زشته به خدا :(

خب بیاید چندتا مثال رو باهم بررسی کنیم:

برای شروع دم دست ترین مثال هایی که می شه بهش اشاره کرد رو انتخاب کردم (تصویر2) : شماره تلفن ها، شماره کارت های بانکیمون، شماره کد ملی و... . شمام چندتایی بگید :) 

 تصویر2

یه مثال پیچیده تر بزنیم، قطعا واستون پیش اومده توی جستجوهای وب با متن های ترسناک که مثل یه دیوار روبروی آدم ظاهر می شن برخورد داشته باشین! (تصویر3)

تصویر3

محتوایی که با عدم سلسله مراتب یا قالب بندی مشخص شده و از طول خط مناسب بیشتره. توی مقیاس بزرگتر اسکن و پردازش این محتوا سخت تره و باعث افزایش بار شناختی  (Cognitive Load)رو کاربرا می شه. بیاید این مثال رو با محتوایی که قالب بندی، سلسله مراتب و طول خط مناسب داره مقایسه می کنیم، تضاد قابل توجهی داره. تصویر 4 نسخه بهبود یافته همون محتوا تصویر 3 هست.

 تصویر 4

 

عنوان ها و زیرعنوان ها برای مشخص شدن سلسله مراتب اضافه شدن، از فضای خالی هم برای تقسیم محتوا به بخش های قابل تشخیص استفاده شده، طول خط برای بهبود خوانایی کم شده، متن  لینک ها با ‌‌‌Underline مشخص شدن و برای ایجاد تمایز در نکات کلیدی با هایلایت مشخص شدن .

حالا بیاید توی دنیای وب چرخی بزنیم و ببینیم چطور از chunking استفاده می شه.

با استفاده از گروه بندی محتوا توی مدل های متمایز، استفاده از قوانین برای جدا کردن محتوا و تعیین سلسله مراتب، می تونیم از chunking برای درک روابط اساسی استفاده کنیم. مخصوصا توی تجربه های پرتکرار، می شه با استفاده از chunking ساختار محتوا رو ایجاد کنیم. نه تنها نتیجه از نظر بصری دلپذیره، حتی می تونیم محتوا رو بصورت اجمالی بررسی کنیم! کاربرایی هم که آخرین عناوین رو سطحی می خونن تا مشخص کنن کدوم یکی از عنوان ها واسشون جالبه، می تونن به سرعت صفحه رو چشمی اسکن کنن و تصمیم بگیرن چی میخان و به جون طراح و برنامه نویسا دعا کنن! تصویر 5 و 6

تصویر 5

تصویر 6 :سایت Medium از Chunking برای ارائه محتواش استفاده کرده.

هرچند chunking برای ایجاد نظم تو تجربیات پر اطلاعات خیلی مفیده، اما می تونیم اون رو توی خیلی از سایتای دیگه ببینیم. به عنوان مثال، وب سایت های تجارت الکترونیکی مثل Nike.com رو در نظر بگیرین، که از chunking برای گروه بندی اطلاعات مربوط به هر محصول استفاده می کنن. در حالی که عناصر منحصر به فرد ممکنه پس زمینه یا حاشیه اطراف نداشته باشه، اما مجاورتشون باهم (تصویر محصول، عنوان، قیمت، نوع محصول و کل رنگ های موجود) در نهایت باعث ایجاد Chunking می شه. علاوه بر این، Nike.com از تقسیم فیلترهای مرتبط در نوار کناری سمت چپ استفاده می کنه که خب دَمشم گرم!(تصویر7)

تصویر 7

بیاید یه سر هم Spotify رو ببینیم!

به دسته های آهنگ های زیر نگاه کنین. چند دسته رو توی یه ردیف می بینید؟ فکر می کنید وقتی این آهنگ ها را به صورت chunk می بینیم انتخاب راحت تره یا وقتی 20 دسته رو توی یه ردیف پیشنهاد می کنه؟

تصویر 8

این مثال ها نشون می ده که چطور می شه از chunking برای سازماندهی بصری هر محتوایی، برای درک آسون تر کاربر استفاده کنیم. chunking به کاربرایی که محتوا رو استفاده می کنن کمک می کنه تا روابط اساسی و سلسله مراتب اطلاعات رو درک کنه.

اما Chunking چه کاری نمی کنه؟

کاری که chunking انجام نمی ده اینه که محدودیت خاصی توی تعداد مواردی که می تونن در یه زمان مشخص یا توی یه گروه نشان داده بشن تعیین نمی کنه.

صحبت آخر: 

  • برای توجیه محدودیت های غیر ضروری توی طراحی، از "شماره جادویی هفت" استفاده نکنین.
  • برای کمک به کاربرا توی پردازش، درک و به خاطر سپردن مطالب ، محتوا رو توی دسته های کوچیک تر سازماندهی کنین.
  • به یاد داشته باشین که ظرفیت حافظه کوتاه مدت باتوجه به دانش قبلی و شرایط موقعیتی توی هر فرد متفاوته!
  • سعی کنین به حافظه کوتاه مدت کاربرا اعتماد نکنین!!

 این هم از قانون میلر، امیدواریم این مقاله برای شما کاربردی باشه. در مقاله بعدی از این سری مقالات به قانون Postel می پردازیم. با نظرات و پیشنهادهاتون به بهتر شدن کیفیت مقالات کمک می کنید.

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon