هر انسانی به طور روزمره در شرایطی قرار میگیرد که مجبور میشود تا تصمیمی بگیرد، راهی را انتخاب کند، از بین دو چیز یکی از آنها را برگزیند و در موارد حساستر هم از بین دو نفر یکی را به عنوان شریک زندگی انتخاب کند اما نیاز به توضیح نیست که یکسری خطاهای شناختی وجود دارد که افراد را از اتخاذ تصمیمات درست باز داشته و گاهی اوقات بدون آنکه حتی متوجه باشند تصمیماتی غیرمنطقی میگیرند که در همین راستا در این مقاله قصد داریم لیستی از این نوع خطاها را با ذکر مثال مورد بررسی قرار دهیم.
Cognitive Bias که معادلهایی همچون «سوگیری شناختی» یا «خطای شناختی» برایش در نظر گرفته شده عبارت است از یکسری پارادایمها و الگوهایی که منجر میشوند در شرایط مختلف دست به اتخاذ تصمیمات نادرست و گاهی هم غیرمنطقی بزنیم مضاف بر اینکه قضاوتهای ما را در مورد محیط پیرامونمان دچار خطا و اشتباه میسازند (برای آشنایی بیشتر با مفهوم پارادایم، میتوانید به مقالهٔ پارادایم چیست و پارادایمها چگونه در ذهنمان شکل میگیرند؟ مراجعه نمایید.)
با مراجعه به لیست خطاهای شناختی در ویکیپدیا، بیش از یکصد مورد خطای شناختی مورد بررسی قرار گرفته که در ادامه سعی نمودهایم برخی از مهمترین آنها را مورد بررسی قرار دهیم. به طور کلی، خطاهای شناختی را در این پست به چهار گروه اصلی تقسیمبندی میکنیم که عبارتند از:
۱) خطاهای ناشی از اطلاعات بیش از حد زیاد
در دنیای پیرامونمان دادههای زیادی وجود دارد و به لطف اینترنت هر روز هم چیزهای بیشتری به دادههای موجود اضافه میشود که به منظور تصمیمگیری درست باید آنها را فیلتر کنیم اما جالب است بدانیم که مغز سازوکار مخصوص به خود را در مواجه با این دست دادهها دارد که در همین راستا یکسری خطای شناختی شکل میگیرد.
اساساً ما دادههایی که از قبل وارد مغزمان شدهاند و یا به کرات تکرار میشوند را بیشتر مورد توجه قرار میدهیم و از همین روی مغز دادههای مرتبط با آنچه از قبل وارد ذهنمان شده است را مهمتر تلقی میکند که خطاهای شناختی مرتبط با این حوزه عبارتند از:
- Availability Heuristic
- Attentional Bias
- Illusory Truth Effect
- Mere-exposure Effect
- Cue-dependent Forgetting
- Frequency Illusion
- Empathy Gap
- Omission Bias
- Base Rate Fallacy
همچنین دادههای غجیبوغریب، خندهدار، بهیادماندنی و به طور کلی هر چیزی که غیرمعمول باشد در ذهن بهتر میماند و در مقابل هر چیزی که مغز روی آن برچسب معمولی یا عادی بزند به زودی به دست فراموشی سپرده خواهد شد که خطاهای شناختی مرتبط با این حوزه عبارتند از:
- Bizarreness Effect
- Von Restorff Effect
- Picture Superiority Effect
- Self-reference Effect
- Negativity Bias
- Publication Bias
مغز ما به گونهای برنامهریزی شده است که تمایل دارد چیزهای مختلف را نسبت به تغییر دادهها نسبت به گذشته ارزشگذاری کند. به عبارتی، ما به جای آنکه ارزش اتفاقی که در محیط پیرامونمان میافتد را به صورت تکی بسنجیم، آن را در مقایسه با ارزش همان چیز در گذشته خواهیم سنجید که خطاهای شناختی مرتبط با این حوزه عبارتند از:
- Anchoring
- Framing Effect
- Weber-Fechner Law
- Distinction Bias
یکسری خطاهای شناختی وجود دارند که صرفاً به دادهها وزن میدهند که در تأیید باورهای گذشتهٔ ما هستند که عبارتند از:
- Confirmation Bias
- Congruence Bias
- Choice-supportive Bias
- Choice-supportive Bias
- Selective Perception
- Observer-expectancy Effect
- Observer-expectancy Effect
- Ostrich Effect
- Semmelweis Reflex
یک خطای شناختی دیگر این است که معمولاً ما اشتباهات دیگران را به مراتب پررنگتر از همان اشتباهات در وجود خود میبینیم که در این رابطه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- Bias Blind Spot
- Naïve Cynicism
- Naïve Realism
۲) خطاهای ناشی از عدم دستیابی به اطلاعات کافی
دنیای پیرامون ما بسیار پهناور است و خوشبختانه یا متأسفانه صرفاً به بخش اندکی از دادههای موجود دسترسی داریم و بر همان اساس هم دست به تصمیمگیری میزنیم. در چنین شرایطی که ما دادههای کافی در دسترس نداریم، سعی میکنیم تا فضاهای خالی را بر اساس حدس و گمان خود پُر سازیم که این پروسه همواره با یکسری خطاهای شناختی عجین میگردد.
برای آنکه مغزمان بتواند بر اساس دادههای اندکی که در اختیار دارد تصمیمگیری کند، سعی در یافتن یکسری الگو در دادههای اندک و گاهاً ناقص دارد که خطاهای شناختی مرتبط با این حوزه عبارتند از:
- Confabulation
- Clustering Illusion
- Insensitivity to Sample Size
- Neglect of Probability
- Illusion of Validity
- Masked-man Fallacy
- Recency Illusion
- Gambler's Fallacy
- Hot Hand
- Illusory Correlation
- Pareidolia
- Anthropomorphism
معمولاً ما خصوصیات استریوتایپها و خاطرات گذشتهٔ خود را به اتفاقات جدید نسبت میدهیم. به عبارتی، وقتی دیتای اندکی در مورد یک چیز به خصوص داشته باشیم که متعلق به یک گروه باشد که از قضا با آن گروه آشنا باشیم، به صورت ناخودآگاه خصوصیات کلی گروه را به آن مورد به خصوص هم نسبت میدهیم که در همین راستا خطاهای شناختی زیر بوجود میآیند:
- Group Attribution Error
- Ultimate Attribution Error
- Stereotype
- Essentialism
- Functional Fixedness
- Self-Licensing
- Just-world Hypothesis
- Argument from Fallacy
- Authority Bias
- Automation Bias
- Bandwagon Effect
- Placebo
یکسری خطاهای شناختی هم هستند بدین شکل که ما معمولاً چیزهایی که با آنها آشنایی داریم را بهتر از آن دسته مسائلی که برایمان ناآشنا هستند تلقی میکنیم که برخی از این خطاها عبارتند از:
- Halo Effect
- In-group Favoritism
- Out-group Homogeneity
- Cross-race Effect
- Cheerleader Effect
- Well Travelled Road Effect
- Not Invented Here
- Reactive Devaluation
- Positivity Effect
مغز ما اعداد و ارقام را سادهسازی میکند تا راحتتر بتواند آنها را به خاطر بسپارد. به عبارتی، ذهن به صورت ناخودآگاه در حساب و کتاب خوب عمل نمیکند که در همین راستا یکسری خطای شناختی ایجاد میگردد که عبارتند از:
- Mental Accounting
- Normalcy Bias
- Appeal to Probability
- Murphy's Law
- Subadditivity Effect
- Survivorship Bias
- Denomination Effect
- The Magical Number Seven, Plus or Minus Two
- Money Illusion
- Conservatism
گاهی اوقات ما انسانها بر این باوریم که میتوانیم ذهن دیگران را بخوانیم. به عبارتی، در برخی موارد فرض را بر این میگذاریم همانقدر که خودمان به خودمان اهمیت میدهیم، زندگیمان برای دیگران هم به همان اندازه حائز اهمیت است که در این بین یکسری خطای شناختی ایجاد میگردد که برخی از آنها عبارتند از:
- Curse of Knowledge
- Illusion of Transparency
- Spotlight Effect
- Illusion of External Agency
- Illusion of Asymmetric Insight
- Extrinsic Incentives Bias
همچنین ما انسانها مایندسِت (مُدل ذهنی) فعلی خود و فرضیاتمان را به گذشته و آینده ربط میدهیم که در این راستا یکسری خطای شناختی شکل میگیرد که عبارتند از:
- Hindsight Bias
- Outcome Bias
- Moral Luck
- Declinism
- Telescoping Effect
- Rosy Retrospection
- Impact Bias
- Planning Fallacy
- Time-saving Bias
- Pro-innovation Bias
- Restraint Bias
۳) خطاهای ناشی از نیاز به اقدام سریع
دو مقولهٔ داده و زمان ما را احاطه کرده و این در حالی است که اگر توانایی اقدام سریع در زمانهایی که عدم قطعیت وجود دارد را نداشتیم، احتمالاً منقرض میشدیم. به عبارتی، با کسب دادههای جدید در صدد هستیم تا تصمیمات خود را دستخوش تغییر سازیم تا در نهایت به موفقیت بیشتری دست یابیم.
وقتی که تصمیم به انجام کاری میگیریم، باید نسبت به توانایی خود در عملی ساختن آن و همچنین پذیرش عواقبش مطمئن باشیم که بدون برخورداری از چنین اعتمادبهنفسی، به احتمال زیاد جرأت پیشقدم شدن در هیچ کاری را نخواهیم داشت که در این زمینه یکسری خطای شناختی شکل میگیرد که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
- Overconfidence Effect
- Egocentric Bias
- Optimism Bias
- Social Desirability Bias
- Third-person Effect
- Barnum Effect
- Illusion of Control
- False Consensus Effect
- Dunning–Kruger Effect
- Hard Easy Effect
- Illusory Superiority
- Self-serving Bias
- Fundamental Attribution Error
- Defensive Attribution Hypothesis
- Trait Ascription Bias
- Risk Compensation
دادههایی که در حال حاضر در اختیارمان قرار دارند معمولاً برایمان از ارزش بیشتری برخوردارند. به عبارتی، اگر نسبت به کسی یا چیزی شناخت داشته باشیم، دادههای مرتبط با ایشان به مراتب ارزشمندتر از اطلاعات مرتبط با کسی یا چیزی که گمنام است خواهد بود که برخی از خطاهای شناختی مرتبط با این حوزه عبارتند از:
- Hyperbolic Discounting
- Appeal to Novelty
- Identifiable Victim Effect
وقتی که روی کسی یا چیزی سرمایهگذاری میکنیم، احتمال اینکه کارمان را ادامه دهیم به مراتب بیشتر خواهد شد به طوری که میتوان این خصیصه را با قانون اول نیوتن مقایسه کرد که میگوید «اجسام تمایل دارند تا وضعیت فعلی خود را حفظ کنند.» جالب است بدانیم که این خطای شناختی منجر بدین خواهد گشت که گاهی اوقات به کاری که منطقاً باید ترک شود، ادامه میدهیم که برخی از رایجترین آنها عبارتند از:
- Sunk Cost
- Escalation of Commitment
- Loss Aversion
- IKEA Effect
- Generation Effect
- Zero-risk Bias
- Disposition Effect
- Pseudocertainty Effect
- Endowment Effect
ما انسانها معمولاً گزینههای ساده و شفاف را به نمونههای ناواضح، مبهم و پیچیده ترجیح میدهیم. به عبارتی، ترجیح میدهیم که کارهای ساده، سریع و دمدستی را نسبت به کارهای مهم اما در عین حال پیچیده در اولویت قرار دهیم حتی اگر آن کارهای پیچیده در نهایت بیشتر به سودمان باشند که در همین راستا یکسری خطای شناخته شکل میگیرد که عبارتند از:
- Ambiguity Effect
- Information Bias
- Belief Bias
- Rhyme as Reason Effect
- Law of Triviality
- Conjunction Fallacy
- Occam's Razor
- Less Is Better Effect
۴) خطاهای ناشی از چیزهایی که باید به خاطر آوریم
در محیط پیرامونمان دادههای فراوانی وجود دارد که ذاتاً تمایل داریم تا آن دسته از دادههایی را به خاطر بسپاریم که احساس میکنیم در آیندهٔ نزدیک به دردمان خواهند خورد که در همین راستا مغزمان دائماً در تلاش است تا ببیند چه اطلاعاتی را باید به حافظهٔ بلندمدت سپرده و کدام دادهها را به حافظهٔ کوتاهمدت و بالتبع به دست فراموشی بسپارد (به عنوان مثال، بیشتر متمایل به کلیگویی هستیم تا اینکه بخواهیم به جزئیات نگاه کنیم چرا که دادههای کلی انرژی ذهنی کمتری برای به خاطر سپردن و همچنین فراخوانی نیاز دارند.)
گاهی ما انسانها برخی جزئیات مرتبط با یک حقیقت (Fact) را به دست فراموشی میسپاریم تا آن را سادهسازی کرده تا در نهایت راحتتر بتوانیم آن را به خاطر بسپاریم و جالب است بدانیم که گاهی هم یکسری جزئیاتی که قبلاً در خاطراتمان وجود نداشت را میگنجانیم که از جملهٔ این خطاهای شناختی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- Misattribution of Memory
- Cryptomnesia
- Confabulation
- Spacing Effect
خیلی اوقات ما ریزهکاریها و جزئیات را از یک حقیقت حذف میکنیم تا به یک چیز کلی دست یابیم و همین هم میشود که یکسری استریوتایپ برایمان بوجود میآید بدین شکل که به این باور میرسیم مثلاً مردها اینطور هستند و زنها آنطور یا مثلاً مردمان فلان شهر خوب نیستند که از جملهٔ این خطاهای شناختی هم میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- Implicit Stereotype
- Prejudice
- Negativity Bias
- Fading Affect Bias
وقتی که لیستی از چندین و چند آیتم مختلف داریم، معمولاً مغزمان به نحوی پیش میرود که لیست مذکور را تا حد ممکن کوتاه ساخته و به چند اِلِمان اصلی تقلیل دهد که از جملهٔ این خطاهای شناختی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- Peak End Rule
- Leveling & Sharpening
- Misinformation Effect
- Duration Neglect
- Modality Effect
- Memory Inhibition
- Serial Position Effect
جالب اینجا است که ما بسته به اینکه چگونه رویدادی را تجربه میکنیم، آن را به خاطر خواهیم سپرد و به همین دلیل هم یکسری خطای شناختی شکل میگیرد که برخی از آنها عبارتند از:
- Levels of Processing Effect
- Testing Effect
- Absent Mindedness
- Tip of The Tongue
- Google Effect
مثالهایی کاربردی از ۲۰ خطای شناختی
تا اینجای مقاله صرفاً به یک معرفی کلی از مفهوم Cognitive Bias و انواع آن پرداختیم اما برای آنکه بتوانیم در موقعیتهای مختلف آنها را شناسایی کرده و در دامشان نیفتیم، نیاز است تا در قالبهای مثالهای واقعی برخی از آنها را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم که در همین راستا در ادامه ۲۰ خطای شناختی شایع را تحلیل خواهیم کرد.
Information Bias
اطلاعات زیاد داشتن همیشه هم خوب نیست چرا که هرچه دادههای ورودی به ذهن ما بیشتر باشد، تصمیمگیری هم دشوارتر خواهد شد. خیلی از ما فکر میکنیم اگر در مورد هر چیزی اطلاعات کامل و جامعی داشته باشیم تصمیماتی که میگیریم به مراتب منطقیتر خواهند بود اما این در حالی است که این یک خطای شناختی است.
Availability Heuristic
ما انسانها گاهی اوقات به دادههایی که در دسترسمان قرار دارد بیش از اندازه اعتماد میکنیم و همین موضوع منجر به این میشود که متحمل ضرر شویم. فرض کنیم پدربزرگی داریم که تریاک، سیگار، قلیان و پیپ میکشد و این در حالی است که وی ۹۸ سال سن دارد. عمر بیش از نرمال پدربزرگ به نوعی ما را مجاب میکند که «گویی دخانیات آن طور هم که میگویند بد نیست چرا که اگر بد بود، حتماً پدربزرگ من به ۶۰ سال هم نمیرسید!»
Anchoring Bias
فرض کنید که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاید و به دنبال کار هستید. رزومهٔ خود را برای شرکتی میفرستید و به مصاحبه دعوت میشوید. زمانی که پای حقوق و مزایا به میان میآید، پیشنهادی از طرف کارفرما به شما میشود (مثلاً برای ۴۰ ساعت کار کردن در هفته، قرار است دو میلیون و دویست هزار تومان دریافتی داشته باشید.)
این مبلغ اصطلاحاً Anchoring Price نامیده میشود. به عبارت دیگر، این رقم همچون لنگری است که در ذهن شما مینشیند و خواه در این شرکت مشغول به کار شوید و خواه تمایلی به کار در آنجا نداشته باشید، سایر فرصتهای شغلی را نیز با همین معیار میسنجید. مثلاً اگر به شرکت دومی برای مصاحبه دعوت شوید و به شما پیشنهاد دو میلیون سیصد هزار تومان بشود، آن را فرصت کاری خوبی تلقی خواهید کرد و اگر به شما یک میلیون هشتصد هزار تومان آفِر داده شود، به احتمال قریب به یقین آن شغل را قبول نخواهید کرد.
به طور کلی، ما انسانها به طرز فجیعی روی اطلاعات اولیهای که کسب میکنیم حساب باز میکنیم و همین مسئله گاهی اوقات به ضرر ما تمام خواهد شد و جالب است بدانیم که شرکتهای تجاری نیز از این چالش ذهنی مشتریان سوءاستفاده کرده و پول بیشتری روانهٔ حسابهای بانکی خود میکنند. مثلاً شرکت اپل را مد نظر قرار میدهیم که از ابتدا محصولاتی روانهٔ بازار کرد که، فارغ از کیفیت بالایی که دارند، نسبت به رقبا از قیمت بالاتری برخوردار بودند. در واقع، استیو جابز یک Anchoring Price در ذهن مشتریان محصولات اپل ایجاد کرد و تا زمانی که شرکت اپل پابرجا باشد، مشتریان از قیمت بالای محصولات اپل شکایت نخواهند کرد!
Bandwagon Effect
اگر در موقعیتی قرار بگیریم که افراد جامعه به یک چیز خاصی اعتقاد و باور داشته باشند، احتمال آنکه ما هم به آن چیز خاص ایمان پیدا کنیم به مراتب بیشتر خواهد شد که چنین چیزی اصطلاحاً در علم روانشناسی تحت عنوان Group Thinking (تفکر گروهی) شناخته میشود.
شاید شما هم در یکسری جلسات کاری شرکت کرده باشید و در بیشتر مواقع چنین جلساتی خیلی مفید نیستند و یکی از دلایل غیرمفید بودن جلساتی اینچنین این است که تفکر گروهی در آن اتفاق میافتد. مثلاً سرپرست، مدیر و یا کسی که از همه اعتبار بیشتری در جمع دارد یک چیزی میگوید و همین اظهار نظر وی منجر به این میگردد تا نظر سایرین را هم تحتتأثیر قرار داده و جلسه یکبُعدی به پیش رود و سایر مدعوین در جلسه نظراتشان متأثر از نظر وی گردد.
Blink-spot Bias
یکی از چالشهایی که اکثر ما آدمها با آن سروکار داریم این است که خودمان هم از مدل تصمیمگیری خود آگاهی نداریم و این قضیه یک چالش بزرگ محسوب میشود. اکثر آدمها فکر میکنند که خودشان همواره تصمیم درست را میگیرند و این دیگران هستند که راه اشتباه را میپیمایند و این مسأله نیز منجر به این میگردد تا گاهی اوقات در زندگی گمراه شویم.
Choice-supportive Bias
وقتی ما چیزی یا کسی را انتخاب میکنیم (مثلاً یک لپتاپ دِل میخریم)، همواره سعی ما بر این خواهد بود که حس مثبتی در مورد آن داشته باشیم حتی اگر در ارتباط با خرید آن لپتاپ تصمیم اشتباهی گرفته باشیم. این قضیه در مورد پدر و مادرها به شدت دیده میشود به این شکل که ایشان باور دارند که فرزندشان خوشکلترین، باهوشترین، بامزهترین و دهها «ترین» دیگر در مقایسه با سایر بچههای هم سن و سال است.
Clustering Illusion
گاهی اوقات ما آدمها با توهمی روبهرو میشویم که ما را متمایل به شبیهسازی الگویی در رویدادهایی میسازد که به صورت تصادفی رخ میدهند. مثلاً اگر دو روز پشت سر هم از خیابانی رد شویم که در یک نقطهٔ خاصی ماشینی با عبور از داخل خیابان باعث پاشیده شدن آب روی شلوارمان شود، این الگوی ذهنی در ما شکل میگیرد که دیگر نباید از آن محل عبور کرد!
Confirmation Bias
متأسفانه ما آدمها از نظرات، پیشنهادها و انتقاداتی خوشمان میآید که همسو با پیشفرضهای ذهنی ما باشند. به عبارت دیگر، همگی دوست داریم که دیگران ما را تأیید کنند. برای روشن شدن این مسأله مثالی میزنیم. فرض کنید که سر کار با یکی از همکاران خود مشاجره کردهاید و اعصابتان خُرد است. پس از اتمام کار و زمانی که به خانه برمیگردید هم برای پدر، مادر، خواهر، برادر و یا همسر خود شروع به تعریف این رویداد کرده و سعی میکنید که داستان را به نفع خود تمام کنید اما پس از اتمام صحبتهای شما، مخاطب حق را به همکارتان میدهد و از آنجا که این فیدبک در تضاد با پیشفرضهای ذهنی شما است، خیلی فیدبک طرف مقابل را عادلانه نمیبینید و شاید از تعریف کردن داستان هم پشیمان گردید.
Conservatism Bias
خیلی از ما انسانها با شرایط، واقعیتها و هنجارهای خاصی بزرگ میشویم و زمانی که دنیا کمی تغییر میکند، خیلی تمایل به شکستن چارچوبهای ذهنی خود نداریم و ترجیح میدهیم دادههای قدیمی خود را حفظ کنیم (که این قضیه در بزرگسالان به مراتب بیشتر دیده میشود.)
Ostrich Effect
تحقیقات حاکی از آنند که بسیاری از سرمایهگذاران در شرایط رکود بازار، سرمایهٔ خود را نسبت به زمانی که بازار رونق دارد به مراتب کمتر چک میکنند و دلیل این مسأله هم آن است که گاهی اوقات ما آدمها خیلی تمایلی به دریافت اطلاعات منفی که بر علیه چارچوبهای ذهنیمان هستند نداریم و همین مسأله منجر میگردد تا در آینده تصمیمات نادرستی اتخاذ نماییم.
Outcome Bias
خیلی وقتها ما بر اساس نتایج یک اتفاق یا رویداد شروع به تصمیمگیری میکنیم فارغ از اینکه اصلاً آیا در زمان تصمیمگیری راه درست را انتخاب کردهایم یا خیر. فرض کنید چیزی در حدود ۲۰ میلیون تومان پول در حساب خود دارید و در خیابان در حال گشت زنی هستید که با خودرویی مواجه میشوید که پشت آن نوشته شده «برای فروش». با رانندهٔ آن خودرو وارد مذاکره شده و معامله جوش میخورد و دو هفته بعد خودرویی که ۲۰ میلیون خریده بودید را ۲۳ میلیون میفروشید اما این سود به نسبت خوب هرگز بدان معنا نیست که شما در لحظهٔ خرید خودرو تصمیم درست را گرفتهاید.
Overconfidence
اعتماد به نفس کاذب هم گاهی اوقات کار دست ما میدهد و مواردی در زندگی پیش میآید که به خاطر دید نادرستی که نسبت به تواناییهای خود داریم، تصمیماتی میگیریم که در نهایت منجر به شکست ما خواهند شد. جالب است بدانید که این قضیه در مورد افراد خُبره بسیار پررنگتر است به طوری که مثلاً یک برنامهنویس حرفهای به مراتب بیشتر در معرض اعتمادبهنفس کاذب قرار میگیرد تا یک برنامهنویس مبتدی (در همین راستا میتوانید به مقالهٔ خودگیکپنداری، خودخَفَنپنداری و خودآسپنداری: سندرمی که برخی دولوپرها به آن دچار میشوند! مراجعه نمایید.)
Placebo Effect
وقتی باور داشته باشیم که انجام یا صرفنظر کردن از کاری دارای تأثیر خاصی روی زندگی ما خواهد بود، در بیشتر مواقع آن قضیه درست از آب در خواهد آمد و شاهد این ادعا هم آزمایشهای فراوانی است که روی بیماران مختلف، بهخصوص کسانی که دارای عارضههای روانی هستند، انجام شده و نشان دادهاند که گاهی اوقات داروهای غیرواقعی که فقط ظاهرشان واقعی به نظر میرسد، دارای تأثیرات یکسانی با داروهای واقعی هستند.
Pro-innovation Bias
اکثر شرکتهای سیلیکونولی مثل مایکروسافت، گوگل، اپل، فیسبوک و … از این رویکرد استفاده میکنند تا مشتریان بیشتری را به سمت خدمات و محصولات خود سوق دهند. به عبارت دیگر، گاهی اوقات افرادی پیدا میشوند که ارزشهای واقعی یک نوآوری، سرویس و یا محصول جدید را بیش از آنچه که واقعیت دارد جلوه میدهند و این حس را به مخاطب القاء میکنند که محصول جدید ایشان اصلاً نقطهٔ ضعفی ندارد و همین مسأله منجر به این میگردد تا مشتریان تصمیم درستی اتخاذ نکند.
Recency
معمولاً ما آخرین دادههای ورودی به ذهنمان را نسبت به دادههایی که قبلاً دریافت کردهایم، هرچند هم که درست باشند، ارجح قلمداد میکنیم. فرض کنیم فردی مبتدی هستیم که میخواهیم وارد حوزهٔ برنامهنویسی شویم. در گذشته چندین مقاله در مورد زبانهای برنامهنویسی مختلف، میزان درآمد آنها، دشواری یادگیری و … خواندهایم و تصمیم نهایی را گرفتهایم که مثلاً زبان برنامهنویسی جاوا را یاد بگیریم. حال خبرنامهای در ایمیل خود میبینیم مثلاً تحت عنوان The Best Programming Language of The Year و پس از خواندن آن مقاله، متوجه میشویم که نگارنده زبان برنامهنویسی پایتون را نسبت به رقبا از آیندهٔ درخشانتری قلمداد کرده است که در چنین شرایطی بدون مد نظر قرار دادن صحت اطلاعات موجود در خبرنامه، تا حد زیادی اطلاعات گذشتهٔ خود را نادیده میگیریم و مجدد بر سر دوراهی قرار میگیریم چرا که اطلاعات جدید از تأثیرگذاری بیشتری روی ما برخوردارند.
Salience
خیلی از افراد تمایل دارند تا ویژگیهایی که راحتتر به چشم میآیند را در مورد یک چیز، شخص و … مد نظر قرار دهند و این قضیه در مورد ازدواج خیلی پررنگ است چرا که افراد ویژگیهای ظاهری که راحتتر میتوان آنها را مد نظر قرار داد به عنوان دادههایی برای تصمیمگیری نهایی در نظر میگیرند.
Selective Perception
برخی مواقع هم انتظاراتی که در ذهن خود در مورد یک رویداد داریم منجر به این میگردد تا دنیای واقعی را از همان زاویه نگاه کنیم. در انتخاب شغل، هر کسی دوست دارد که محل کاری خوب، پویا و با حقوق عالی داشته باشد و اینها انتظارات ما هستند اما به هیچ وجه به این معنی نمیباشند که چنین دیدگاهی، که فقط از ذهن ما نشأت گرفته است، را در مورد محل کار خود بیابیم.
Stereotyping
این مورد یکی از فاحشترین اشتباهاتی است که مرتکب میشویم به این صورت که وقتی فردی به گروه خاصی متعلق است، کلیهٔ ویژگیهای آن گروه اعم از خوب یا بد را به فرد مذکور مرتبط میسازیم. برای روشن شدن این مسأله مثالی میزنیم.
فرض کنید که قرار است با آقایی که استاد دانشگاه است ازدواج کنید. معمولاً پیشفرض آدمها این است که اساتید دانشگاه آدمهای باشخصیت، باوقار، کاملاً علمی و باادب هستند. در واقع، ویژگیهایی که جامعه از بچگی در ذهن ما در مورد اساتید دانشگاه شکل داده را به همهٔ این گروه از جامعه اطلاق میکنیم که این کاری بس اشتباه است که در همین راستا توصیه میکنیم به مقالهٔ Value Attribution چیست و چرا باید در زندگی تا حد ممکن از آن حذر کرد! مراجعه نمایید.
Survivorship Bias
برخی مواقع هم برایمان پیش میآید که به جای تمرکز روی تمامی شاهد مثالها، صرفاً روی مثالهای خاصی از یک چیز، شخص، رویداد و … فوکوس میکنیم. مثلاً با توجه به اینکه شنیدهایم استیو جابز از گاراژ خانهٔ پدرش شرکت اپل را شروع کرد یا مارک زاکربرگ در خوابگاه دانشگاه ایدهٔ فیسبوک را عملی ساخت و بسیاری مثال دیگر که اکنون سرمایههای هنگفتی دارند، به این باور میرسیم که تمامی استارتاپها به موفقیت میرسند که این چیزی بس اشتباه است (آمار و ارقام حاکی از آنند که در کشورهای جهان اول چیزی در حدود ٪۳ از استارتاپها به موفقیت جهانی میرسند و این در حالی است که این آمار در کشورهای کمتر توسعهیافته مسلماً کمتر هم خواهد بود.)
Zero-risk Bias
جامعهشناسان دریافتهاند که بشر عاشق قطعیت، شفافیت و عدم سردرگمی است حتی اگر این شفافیت به ضرر وی تمام شود. زمانی که ما در شرایطی قرار بگیریم که هیچگونه ریسکی وجود نداشته باشد، احتمال اینکه متضرر شویم زیاد خواهد بود که برای روشن شدن این مسأله مثالی میزنیم.
فرض کنید که به عنوان کارآموز وارد یک شرکت نرمافزاری میشوید و این شرط را برای شما میگذارند که ظرف مدت دو ماه باید مثلاً به توسعهٔ اپلیکیشن برای اندروید مسلط شوید که در غیر این صورت امکان همکاری دراز مدت با شما وجود نخواهد داشت. در چنین شرایطی تمام تلاش خود را به کار میبندید تا در آن بازه، برنامهنویسی اندروید را بیاموزید. حال بیاید شرایط را به گونهٔ دیگری فرض کنیم. شما وارد یک شرکت دولتی میشوید که نیاز به کارآموز برنامهنویسی اندروید دارند. مدت کارآموزی شما صرفاً دو ماه است اما اینجا یک تفاوت فاحش وجود دارد و آن هم اینکه چه در این بازهٔ زمانی توسعهٔ اپ اندروید را فرا بگیرید و چه چیزی یاد نگیرید، پس از دو ماه به استخدام دولت درخواهید آمد.
در واقع، در شرایطی که برخی چیزها برای ما شفاف هستند و خیال ما از نتیجه راحت است، ما هم خیلی تلاش نخواهیم کرد تا به نتیجهٔ مطلوب دست یابیم چرا که میدانیم به فلان چیز، فلان فرصت، فلان سرمایه و … دست خواهیم یافت (شاید یکی از دلایلی که برخی بچههای خانوادههای مرفه در زندگی خود خیلی موفق نمیشوند هم همین باشد که خیال ایشان راحت است که والدین حامی مالی ایشان در همهٔ زمینهها خواهند بود!)
نتیجهگیری
آنچه در این مقاله مورد بررسی قرار گرفت برگرفته از تحقیقات علمی است که در مجلهٔ بیزینس اینسایدر بریتانیا منتشر شده و این در حالی است که ما همیشه و در همه جا استثنائاتی داریم و موارد بالا هرگز بدان معنا نیستند که همیشه ما با چنین چالشهای ذهنی روبهرو خواهیم بود. همچنین برخی خطاهای شناختی دیگر هم هستند که یا در دستهبندیهای فوق نمیگنجند و یا ترکیبی از آنها هستند که در همین راستا توصیه میکنیم به مقالات زیر مراجعه نمایید:
- Opportunity Cost (هزینهٔ فرصت) چیست؟
- فیل سفید چیست؟
- Imposter Syndrome چیست و چگونه میتواند موفقیت حرفهای ما را تحتالشعاع قرار دهد؟
- قانون ۸۰/۲۰ (اصل پارِتو) چیست؟
نظر شما چیست؟ آیا تاکنون در چنین دامهای ذهنی گیر افتادهاید؟ در صورتی که تجربهٔ مشابهی دارید میتوانید نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را با دیگر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.