اگه یادتون باشه در بخش اول مقاله، در مورد چند تا از دلایلی که می تونه باعث فرسودگی شغلی در حرفه ی برنامه نویسی بشه، صحبت کردم. در این مقاله می خوام دلایل دیگه رو با شما در میون بزارم. شاید موارد دیگه هم وجود داشته باشه اما سعی کردم مهم ترین ها رو بنویسم. اگه موردی جا افتاده ممنون میشم نظرتون رو برام بنویسید.
مال دنیا شيرینه!
دستمزد های خیلی کم یا خیلی زیاد هم یکی از دلایلی هست که می تونه فرسودگی شغلی رو بدتر کنه. حتما دستمزد های کم روی کار تاثیر داره و فرسودگی شغلی میاره و فکر می کنم همه ما در مورد این موضوع بدونیم. اما دستمزد زیاد چطور می تونه تاثیر بزاره؟
فرسودگی شغلی زمانی که حقوق زیادی دریافت کنیم هم می تونه بدتر بشه. اجازه بدین یک تجربه ی جالب که در طول زمان از زبون خیلی از افراد شنیدم رو براتون تعریف کنم.
بعضی ها در دوره ی دانشجویی وقتی شروع به برنامه نویسی می کردند، علاقه زیادشون باعث می شد که روز ها و شب ها، وقت خودشون را به نوشتن برنامه بگذرونند و هیچ وقت انتظار نداشتند که کسی براشون جبران کنه. حتی خیلی ها مدت زیادی مجانی کار می کردند. در حدی که گاهی می شنیدم که پول کافی برای هزینه های روزمره نداشتند اما عشق اون ها به کدنویسی باعث شده بود بدون چشم داشت کار کنند.
همین افراد وقتی یک مقطع تحصیلی را تمام می کردن، اوضاع تغییر می کرد و به ازای هر کاری، مبلغ قابل توجهی پول دریافت می کردن. این فکر به ذهنشون رسید "اگه برای کدنویسی به من پول میدن، پس باید کدی رو تحویل بدم که حداقل ارزش اون مقدار پول را داشته باشه." یا "اگه بیشتر کد بزنم پول بیشتری می گیرم."
ای وای! همه چیز یهو تغییر می کنه. از شور و اشتیاق به منبع فشار تبدیل می شه. چه فشاری؟ فشار بیش از اندازه برای تحویل کار. کاری که با ارزش اون پول برابری کنه. پول بیشتر یعنی کار بیشتر؟
دقیقا هدفم این بود که برسم به این نقطه که نباید با این فکر که بیشتر کار کنم پول بیشتر می گیرم، کار کنیم. 1 ساعت بیشتر کد بزنم، یه پروژه بیشتر توی تایم فراغت انجام بدم، تعطیلات کار کنم، چرا؟ چون پول بیشتر می گیرم. خب، شما داری روند فرسودگی خودتو سرعت میدی. اصلا بحثم این نیست که کار و پول رو در نظر نگیریم. همین جا اعلام می کنم من هم مثل همه آدم ها کار می کنم که درآمد داشته باشم. اما تو حرفه ی ما مثل بقیه شغل ها واقعا نیاز به استراحت جسمی و ذهنی هست. واقعا موقع کار تنها باید تمرکز رو کار باشه نه اون پولی که قراره به دست بیاد. این کار باعث میشه ذهن فرسوده بشه، در نهایت به فرسودگی شغلی برسه.
واقعیت اینه که هر چه بیشتر به خودتون فشار بیارید، کمتر نتیجه می گیرید. به خصوص وقتی به پول فکر می کنید.
این پروژه نه سر داره نه ته!
تا این جای کار در مورد چیز هایی صحبت کردم که در اون ها پروژه ها ایده آل بودند و مشکلی با اون نداشتید. اما خدا نیاره روزی رو که پروژه شما خیلی بد باشه. تصور کنید یه پروژه دارید که هیچ محتوایی نداره و فقط به این فکر می کنید که کدنویسی رو انجام بدید و پروژه تموم بشه. حتی دلتون نمی خواد وارد فاز مدیریتی برای این جور پروژه ها بشید یا بخواین با مشتری سر و کله بزنین.
در واقع شما نمی تونین از اون پروژه ها چیز جدید یاد بگیرید. برنامه نویسا جز کنجکاوترین موجودات این سیاره به حساب میان. اگه نتونن چیز جدیدی یاد بگیرن، می خوان اون کار رو زودتر تموم کنن یا بزارن کنار.
گاهی اوضاع خطرناک تر می شه. ممکنه پروژه ای داشته باشید که سر و ته نداشته باشه و یهو این فکر میاد تو ذهتون که نکنه بالاتر از مهارت های من بوده؟ شاید مسلط نبودین و به خاطر همین درک درستی ازش ندارید. ممکنه احساس کنید مدیرتون مهارت های شما را بیش از حد برآورد کرده یا اصلا در نظر نگرفته.
یا حتی چند ماه روی پروژه ای کار می کنید و هنوز نمی تونید بفهمید که قراره چه کاری انجام بدین یا بدتر این که پروژه قراره چی کار کنه. با عرض پوزش فراوان از مدیران محترم، این موارد معمولا از سو مدیریت ناشی می شه. متاسفانه، این وضعیت بیشتر از اون چیزی که فکر کنیم اتفاق می افته.
در هر صورت، از دید یه برنامه نویس، پروژه دلیل اصلی برای کار هست. بنابراین اگر پروژه بد باشه، جای تعجب نداره که شما فرسودگی شغلی رو تجربه کنید.
هوای خودتون رو داشته باشید!
این مورد با مورد قبل ارتباط نزدیک داره. زمانی اتفاق می افته که شما روی پروژه ای کار می کنید که می دونید قراره شکست بخوره. خب اولین فکری که به ذهن می رسه اینه که وقتی میدونیم شکست می خوره چرا باید انجامش بدیم؟ اما موضوع بحث ما این نیست و شاید به قول گفتنی تصمیم با بچه های بالا باشه. پس کاری نداریم و بر می گردیم سراغ اصل مطلب.
پروژه ای که شکست در پیش داره، دلایل زیادی می تونه داشته باشه: عجله داشتن برای تحویل، نبودن منابع کافی، یا کوچیک بودن تیم برای انجام اون کار. به خصوص وقتی که پروژه ی بزرگی باشه و ماه ها روش کار میکنید، و زمانی که ریسک ها زیاد میشن، می تونه منجر به فشار زیاد روی شما بشه.
واکنش شما به این موضوع به دو شکل هستش: یا باید در بی تفاوتی کامل باشین، دیر سر کار برید و زود برگردین چون می دونین که کارتون چیزی را تغییر نمی ده. یا شروع کنید به افزایش زمان کار و روزهای 14 ساعته یا حتی بیشتر که به این ترتیب بتونید اوضاع را تغییر بدین. نتیجه بعد از مدتی خودش رو نشون میده و حتما متوجه بی انگیزگی خودتون میشید.
اگه جز دسته اول باشید که در اصل خودتون سوختی که آتیش شما رو روشن نگه میداره، حذف می کنید. اگه از دسته دوم باشید که در کار غرق می شین، به معنای واقعی کلمه با تمام زمانی که روی اون کار صرف می کنین، اشتیاق خودتون رو خفه می کنید.
نگران نباشید، هر دو حالت کاملا طبیعی هست. فقط باید بدونید که اگه پروژه خوب پیش نمیره تقصیر شما نیست. شما یک برنامه نویس عالی هستین و حتما توی پروژه های دیگه یا خودتون رو ثابت کردین یا ثابت می کنین. اگر پروژه اشتباه پیش میره به خاطر شرایطه، نه شما! پس سعی کنید این حس رو از خودتون دور کنید تا دچار فرسودگی شغلی نشید.
برنامه نویسا ربات نیستند.
یکی دیگه از دلایلی که باعث فرسودگی شغلی میشه اینه که بعضی ها فکر می کنن برنامه نویس ها می تونن مثل ربات ها باشن. شنیدم که میگم! البته در مورد خیلی از مشاغل این رو شنیدیم وقتی یه کارفرما زیادی کار میکشه، کارگر یا کارمند میگه: "مگه من رباتم؟"
حالا نکته قشنگش اینجاست که منظورم از ربات نه به این معنی که بشینی سخت کار کنی، نه! به این دلیل که ربات احساس نداره ولی شمای برنامه نویس، حتی اگه بی احساس ترین آدم دنیا باشی باز هم یه احساس های ریزی داری. این احساس که میگم نه اینکه فکر کنید احساس عشق و علاقه و این حرفا، نه! احساس تشنگی، گرسنگی، ترس، مریضی، شادی، خشم و .... .
برنامه نویسای عزیز، همه ی ما آدم هستیم و همه جور احساس داریم. چرا خودتون رو اذیت می کنید و ناهار رو سر موقع نمی خورید؟ چرا خواب کافی و درست نداری؟ چرا وقتی باید به مهمونی بری اما چون سرت شلوغه، همسرت تنها میره؟ چرا وقتی می خوای به تولد بچه ی خودت برسی، کلا یادت میره تولدشه؟ تشنت شده؟ باید آب بخوری. مدام میگه این خط و بنویسم، اینو یه تست بگیرم بعد میرم، خب دقیق فکر کن چرا؟ چون داری باگ رفع می کنی؟ چون تحویل پروژه نزدیکه و وقت کم آوردی؟ ببین قطعا اگه مشکلات جسمی پیدا نکنی، مشکل روحی پیدا می کنی که یکیش همون فرسودگی شغلی هست.
بریم برای جمع کردن مقاله!
بخش دشوار در مورد فرسودگی شغلی این هستش که چیزی که به عنوان یک مشکل کاری شروع می شه، به همه ی زمینه های زندگی سرایت می کنه. خیلی سریع رفتارتون عوض می شه. از خانواده و دوستان غافل می شید. سرگرمی هاتون تغییر می کنه و فراموش می کنید که از خودتون مراقبت کنید. تا به خودتون بیاین، می بینین که توی یه بحران بزرگ گرفتار شدین. نه یک بحران کاری بلکه یک بحران زندگی.
این که اشتباهات خودتون رو تشخیص بدین برای رشد شما حیاتی هست اما سرزنش کردن خودتون به خاطر اشتباهاتی که مرتکب نشدین، شما رو نابود می کنه.
بیشتر اوقات، ریشه ی مشکل فرسودگی برنامه نویس در فرهنگ شرکت یا نوعی سو مدیریت هست. اما یادتون باشه به این معنی نیست که نیاز به تغییر محل کار دارید و سریع اون محل کار رو ترک کنین یا کلا کارتون رو عوض کنین. البته شاید راه حل خوبی برای موارد واقعا سخت باشه، ولی راه حل های دیگه و ملایم تری هم هست که می تونه به شما کمک کنه.
خوشحالم می کنید اگه شما هم در مورد مشکلاتی که می تونه باعث فرسودگی شغلی بشه، صحبت کنین و حتی اگه راه حلی براشون دارید با ما در میون بزارید. بخش نظرات منتظر حرفای قشنگتون هست.