امروزه در کتب، مقالات، کارگاههای آموزشی و غیره زیاد در مورد اهمیت انگیزه، مدیریت، رهبری، فرهنگ سازمانی و … میشونیم اما این در حالی است که به بحث تمرکز آنطور که باید و شاید پرداخته نمیشود. Focus (تمرکز) چیزی است اگر به مصاحبههای مدیران موفق دنیای بیزینس -چه در داخل ایران و چه در خارج- نگاه کنیم، میبینیم که درصد قابلتوجهی از ایشان «تمرکز» را به عنوان یکی از اصلیترین دلایل موفقیت خود قلمداد میکنند.
اگر به آمار شکست استارتاپها و کسب وکارهای نوپا نگاه کنیم، میبینیم که طی ۵ سال اول درصد قابلتوجهی از آنها (چیزی بیش از ۸۰٪) با شکست مواجه میشوند. هر کسبوکار ویژگیهای خاص خود را دارا است و هرگز نمیتوان نسخهای واحد برای موفقیت هر نوع کسبوکاری پیچید؛ اما آنچه در میان اکثر استارتاپهای شکست خورده به وضوح مشاهده میشود، نبود تمرکز است!
تمرکز در دنیای کسبوکار به چه معنا است؟
پیش از هر چیز، میبایست ببنیم که معنی تمرکز در فضای کسبوکار به چه معنا است. اگر بخواهیم به سادهترین شکل ممکن توضیح دهیم، تمرکز عبارت است از:
توانایی توجه به چیز/چیزهایی که به مدیران کمک میکند تا از هرگونه انحراف از مسیر اصلی کسبوکارشان ممانعت به عمل آورند.
با این تعریف، میتوان گفت که اگر ما نتوانیم به شکلی بهینه تمرکز کنیم، نمیتوانیم به شکلی بهینه فکر کنیم و اگر نتوانیم اینگونه فکر کنیم، نمیتوانیم خدمات و یا محصولات منحصر به فردی به بازار عرضه کنیم. با این تفاسیر، میبینیم که اگر تمرکز وجود نداشته باشد، به سادگی یک ایدهٔ خوب میتواند محکوم به فنا گردد. در همین راستا، باید پیش از هر چیز تعدادی سؤال در مورد کسبوکارمان از خود بپرسیم که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
- مشتریان کلیدی کسبوکار ما چه کسانی هستند؟
- مزیت رقابتی کسبوکار ما نسبت به رقبا چیست؟
- مهمترین سرویس/محصول استارتاپ ما چیست؟
مدیران، رهبران و بنیانگذاران کسبوکارهای مختلف میبایست هر روز تمرکز را به عنوان آلارمی به خود گوشزد کنند. به عبارت دیگر، ایشان میبایست هر روز مأموریتی که کسبوکارشان دارا است را مرور کرده و بسنجند ببینند که آیا تمرکز خود را از دست دادهاند یا خیر و چگونه میتوانند روی مزیت رقابتی خود بیشتر متمرکز شوند. برخی از مهمترین حوزههایی که میتوان بحث تمرکز را در آنها مد نظر قرار داد عبارتند از:
- مشتریان
- راهکارها
- منابع مالی
- تیم اجرایی
- فرایندهای کاری
اهمیت تمرکز روی مشتریان
همانطور که اگر یک هنرمند/خواننده/بازیگر و دیگر فعالان این صنعت مخاطب نداشته باشند نابود خواهند شد، کسبوکارها هم برای بقا نیاز به مخاطب/مشتری/کاربر دارند (به طور مثال، در فضای کسبوکار آنلاین مشتری میشود کاربر). در حقیقت، این مشتریان ما هستند که با پرداخت هزینه برای خدمات/محصولات ما، برایمان جریان درآمدی ایجاد میکنند.
در همین راستا، تمرکز روی این بخش بسیار حائز اهمیت است. به عبارت دیگر، مدیران باید هر روز زمان قابلتوجهی را به گوش کردن به صحبتهای مشتریان، نیازهای ایشان و دغدغههایشان اختصاص دهند.
ما باید از ایشان بپرسیم که دیدگاه ایشان در مورد خدمات/محصولات، قیمت، پشتیبانی و به طور کلی تجربهٔ کاربری ایشان از تعامل با خدمات/محصولات ما چیست و ببینیم که با چه تغییراتی میتوانیم تجربهٔ کاربری به مراتب بهتری برای ایشان رقم بزنیم.
تمرکز روی راهکارها
برای خوشحال نگاه داشتن مخاطب/مشتری/کاربر بایستی به قول معروف دردی را از ایشان دوا کنیم. به عبارت دیگر، خدمات/محصولات ما باید پاسخ به یکی از نیازهای اصلی ایشان باشد و صرفاً در این صورت است که مخاطب/مشتری/کاربر خوشحال خواهد شد.
در همین راستا، باتوجه به اینکه امروزه با وجود تعداد زیاد رقبا، خوشحال کردن مخاطب/مشتری/کاربر اصلاً کار سادهای نیست، نیاز است تا ما با تمرکز روی نیازهای مخاطبین خود از یک سو و همچنین طراحی خدمات یا محصولاتی که پاسخی به این نیاز مخاطبین باشد از سوی دیگر، احتمال خوشحال کردن مخاطب/مشتری/کاربر را دوچندان سازیم.
در واقع، ما در مجموعهٔ خود بایستی لیستی از بایدها داشته باشیم که هم در معرض دید مدیران ارشد، مدیران میانی و اعضای تیم باشد و در پیادهسازی آن بایدها نظم و تعهد داشته باشیم تا در نهایت به خلق محصولی خوب منجر گردد.
علاوه بر این، رهبران موفق کسانی هستند که یک الگوریتم، نقشهٔ راه و یا مسیر گام به گامی برای خود و دیگر اعضای تیم ترسیم میکنند تا همه در جریان باشند که در حال حاضر کجا هستند و در آینده به کجا خواهند رسید و طی کردن این مسیر به چه شکلی باید باشد. همچنین این طی طریق را باید به صورت اصطلاحاً Real-time (در لحظه) مانیتور کرد تا در صورت نیاز، افراد آموزش دیده، راهنمایی شوند و یا با اعضای بهتری جایگزین گردند!
تمرکز روی منابع مالی
مدیران موفق همواره کسانی هستند که روی جریان مالی کسبوکار خود تمرکز دارند. به عبارت دیگر، ما همواره بایستی روی درآمدها، حاشیهٔ سود، هزینهها و پسانداز خود تمرکز کنیم که در غیر این صورت، هرگز قادر نخواهیم بود تا هزینههای پیشرو را پیشبینی کنیم و در صورتی که نیاز به تزریق بودجه در بخشی از کسبوکارمان داشته باشیم، با مشکل مواجه خواهیم شد.
تمرکز روی تیم
هر کسبوکاری برای این که بتواند خدمات یا محصولاتی در اختیار مخاطب/مشتری/کاربر قرار دهد، نیاز به یک تیم حرفهای دارد. در همین راستا، باید روی جذب اعضای تیم، نگهداری ایشان، ارتقاء علمی و انگیزهٔ ایشان متمرکز باشیم (برای آشنایی بیشتر با اهمیت انگیزهٔ اعضای تیم، به مقاله مقایسهای مابین خاکشیر و انگیزهٔ افرادی که وارد بازار کار میشوند! مراجعه نمایید).
چنین تمرکزی این امکان را به ما میدهد تا بتوانیم اعضای شاخص تیم را شناخته و اعضایی هم که نیاز به راهنمایی بیشتری دارند را رصد کنیم. نیاز به توضیح نیست که علاوه بر تمرکز، یکی از اِلِمانهای کلیدی موفقیت کسبوکارها اعضای تیم است که برای آشنایی بیشتر پیرامون این موضوع، میتوانید به مقاله استارتاپ شما شبیه به یک ظرف میوه است، در انتخاب میوهها شدیداً دقت کنید! مراجعه نمایید.
روی هم رفته، اگر بخواهیم آنچه تاکنون مطرح کردهایم را خلاصه کنیم، به این نتیجه میرسیم که در کسبوکارمان باید بتوانیم با تمرکز روی هر چیزی، آن را قابل اندازهگیری کنیم به طوری که Peter Drucker -پدر علم مدیریت- میفرماید:
چیزی که قابل اندازهگیری نباشد را نمیتوان توسعه داد.
خواه ما دارای شرکتی بزرگ و یا استارتاپی کوچک باشیم، Multi-tasking (انجام چند کار به طور هم زمان) میتواند دشمن قسمخوردهٔ کسبوکار ما باشد. در همین راستا، با جستجوی سخنرانی #استیو جابز در کنفرانس WWDC در سال ۱۹۹۷، میبینیم که وی از چالشهایی که عدم تمرکز برای تیم اپل در آن سالها به وجود آورده بود صحبت میکند؛ به عبارت دیگر، وی بر این باور است که خیلی از شرکتهای به طور همزمان روی چندین محصول کار میکنند که اگر به صورت تک به تک به آنها نگاه کنیم، هر کدام از آنها به معنای واقعی کلمه حرفی برای گفتن دارند اما در نهایت هیچ کدام نمیتوانند به عنوان برگ برندهٔ شرکت محسوب شوند چرا که روی هیچ کدام از آنها تمرکز وجود ندارد. در همین راستا، تعریف استیو جابز از تمرکز است عبارت است از:
تمرکز اصلاً به معنی بله گفتن نیست بلکه شرکتی تمرکز دارد که بتواند به راحتی به هرآنچه که همسو با مأموریت و چشماندازش نیست نَه بگوید و نتیجهٔ این نه گفتنها میشود یک محصول عالی!
به طور کلی، به موفقیت رساندن یک کسبوکار روی کاغذ کاری بس ساده به نظر میرسد اما در عمل دشواریهای خاص خود را دارا است. در همین رستا، پیش از این مقالهای تحت عنوان FUCK: فرمول موفقیت کسبوکارهای نوپا و استارتاپها منتشر کردیم که میتواند برای علاقمندان به این حوزه مفید واقع گردد.
کلام آخر
آنچه در این پست مطرح شد، تمرکزش روی کسبوکارها بود اما باتوجه به این که درصد قابلتوجهی از کاربران سکان آکادمی را دولوپرها تشکیل میدهد، ضروری به نظر میرسد که کمی در مورد نقش تمرکز در آیندهٔ شغلی دولوپرها نیز چند نکتهای را بیان کنیم.
واقعیت امر آن است که در مصاحبه با بسیاری از دولوپرهای حرفهای و باسابقه میشنویم که «زبان برنامهنویسی یک ابزار است و برای دولوپر نباید فرقی کند که با چه زبان کد میزند». اصلاً منکر این واقعیت نیستیم و بایستی روی چنین گزارهای ۱۰۰٪ مهر تأیید زد اما اگر دولوپری بخواهد تمرکز در کارش داشته باشد، آیا کماکان میتواند چنین دیدگاهی را کاملاً در زندگی حرفهای خود پیادهسازی کند؟
در پاسخ به این سؤال بایستی گفت که از دید نگارندهٔ این مقاله، دولوپری که به طور مثال به زبان برنامهنویسی پایتون و یکی از فریمورکهای مطرح آن همچون جَنگو و لایبرریهای این زبان محبوب مسلط باشد، به مراتب نسبت به دولوپری که میتواند با سه الی چهار زبان مختلف کد بزند (و بالتبع در هیچکدام از آنها حرفهای نیست) موفقتر خواهد شد و احتمال یافتن شغلی با حقوق بالا برایش به مراتب بیشتر است.
در واقع، اگر دولوپری تمرکزش را روی یک زبان بگذارد، به مراتب بهتر، سریعتر و حرفهایتر از کسی که صرفاً با آن زبان آشنایی دارد میتواند کد بزند و به نظر هم میرسد که مدیران شرکتهای نرمافزاری ترجیحشان این باشد که کسی را به استخدام خود در آورند که در یک حوزهٔ خاص دانشی به عمق چند صد متر داشته باشند تا این که دولوپری را جذب کنند که به قول معروف دانشی به پهنای یک اقیانوس اما به عمق یک سانتیمتر داشته باشد!
حال نوبت به نظرات شما میرسد. آیا با آنچه در این مقاله پیرامون تمرکز مطرح شد موافقید یا مخالف؟ همچنین، از دید شما به چه شکل میتوان در طول مسیر تمرکز خود را حفظ کرده و به قول استیو جابز، به ایدههای مختلف نَه گفت؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را با ما و سایر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.