امروزه خیلیها را میبینیم که در تبوتاب راهاندازی یک کسبوکار نوپا هستند. در کنار اینکه فعالیتهایی از این دست منجر به کارآفرینی میشوند اما باید به خاطر داشته باشیم که این کار چالشهای خاص خود را نیز دارا است که یکی از اصلیترین آنها سنگ زیربنای استارتاپ یعنی تیمسازی است.
برایان تریسی معتقد است که نیروهای درجه یک متعلق به شرکتهای درجه یک هستند، نیروهای درجه دو متعلق به شرکتهای درجه دو هستند و نیروهای درجه سه هم به شرکتهایی متعلقاند که هیچ سهمی از بازار به آنها تعلق نداشته و محکوم به شکست میباشند (در همین راستا، توصیه میکنیم به مقالهٔ تأثیر نیروی انسانی به اصطلاح A Player در موفقیت استارتاپها مراجعه نمایید.)
گرچه چنین دیدگاهی همیشه صد درصد صادق نیست، اما میتوان گفت که در بیشتر مواقع درست از آب درمیآید و در همین راستا هم باید ببینیم که به چه شکل میتوان دست به انتخاب اعضای تیم استارتاپی خود زده و از آن مهمتر انگیزهٔ ایشان را برای ادامهٔ راه تأمین کنیم؛ اما پیش از آن باید با مفهوم استارتاپ آشنا شویم.
استارتاپ چیست؟
استارتاپ کسبوکاری نوپا با ایدهای خلاقانه و بدیع است که توسط تیمی از افراد باانگیزه تشکیل شده که به صورت موقت در شرایطی غیرایدهآل و ناپایدار دور هم جمع شدهاند تا با آزمون و خطا یک مدل کسبوکار سودآور و در عین حال مقیاسپذیر را ایجاد کنند اما این در حالی است که اعضای تیم کاملاً هم به آیندهٔ کاری که میکنند مطمئن نیستند چرا که تجربهٔ چندانی در حوزهٔ مد نظر ندارند.
چنین تعریفی همچون دو روی سکه است. از طرفی کار کردن روی ایدهای ناب و خلاقانه در میان تیمی از افراد باانگیزه به صورت غیررسمی خیلی جذاب و لذتبخش است اما از سوی دیگر رویارویی با آیندهای که اصلاً تضمینی برای موفقیت آن وجود ندارد دلهرهآور است که در چنین شرایطی افرادی که به یک استارتاپ میپیوندند به چند گروه تقسیم میشوند (توجه داشته باشیم که این تقسیمبندی اصلاً علمی نیست بلکه برگرفته از تجربهٔ نگارنده میباشد):
- الف
- ب
- پ
- ت
گروه «الف» به افرادی اطلاق میگردد که صرفاً به خاطر تبوتاب اکوسیستم استارتاپی سعی میکنند به یکی از آنها پیوندند و معمولاً این گروه از افراد خیلی زود انگیزهٔ خود را از دست میدهند و مدیران استارتاپها هرگز نمیتوانند برای بلندمدت روی ایشان حساب باز کنند.
گروه «ب» افرادی حرفهای هستند که اصلاً کاری ندارند استارتاپ میگیرد یا نه، بلکه تنها شرط همکاری ایشان این است که از روز اول حقوق دریافت کنند و این گروه از افراد معمولاً در جایی مشغول به کار هستند و مشارکت در استارتاپها به منزلهٔ کار دوم ایشان است.
گروه «پ» افرادی هستند که با هزار امید و آرزو شغل ثابت خود را ترک میکنند، به یک استارتاپ میپیوندند به این امید اینکه در آیندهای نه چندان دور درآمد به مراتب بیشتری نسبت به زمانی که یک شغل باثبات داشتند، کسب کنند.
گروه «ت» هم افرادی هستند که هرگز به دنبال کسب درآمد نیستند و صرفاً تلاش خود را برای موفقیت استارتاپ مد نظرشان میکنند چرا که این گروه از افراد دائماً در تلاش برای تبدیل کردن دنیای پیرامون خود به جایی بهتر برای زندگی دیگران هستند.
تیمسازی در اکوسیستم استارتاپی
اگر ایدهای دارید که قصد دارید آن را در قالب یک استارتاپ از بالقوه به بالفعل درآورید، مسلماً نیاز به تیمسازی دارید که در ادامه توضیح خواهیم داد که کدام یک از تیپهای فوق را باید به عنوان همتیمی خود انتخاب کنید اما پیش از مطالعهٔ ادامهٔ مطلب، توصیه میکنیم به مقالهٔ لیدر به اعضای تیم استارتاپی انگیزه میدهد یا اعضاء به لیدر؟ مراجعه نمایید.
افراد گروه «الف» تحت هیچ عنوان قابلاعتماد نیستند و خیلی زود شما را ترک خواهند کرد و از همین روی بهتر است که هرگز به صورت بلندمدت روی ایشان حساب نکنید. در پاسخ به این پرسش که از کجا میتوان چنین افرادی را تمیز داد، میتوان گفت بهترین راهکار این است که اعضای استارتاپ را در سختترین شرایط ممکن قرار دهید (مثلاً تایم کاری زیاد، ضربالعجلهای غیرمنطقی، کارهای پراسترس، فشار روانی و غیره) که در چنین شرایطی افراد گروه اول خود را خیلی زود به خوبی نشان خواهند داد و پس از لو رفتن، در سریعترین زمان ممکن آنها را از تیم حذف کنید.
گروه «ب» تکلیفشان با خودشان کاملاً روشن است بدین صورت که برای خود قیمتی در نظر گرفتهاند و تحت هیچ عنوان هم حاضر نیستند خود را به حراج بگذارند. گاهی اوقات نیاز به حضور این گروه از افراد در یک استارتاپ کاملاً حس میگردد (مثلاً فرض کنید که قصد دارید یک استارتاپ مبتنی بر فناوری تأسیس کنید که شدیداً نیاز به یک توسعهدهندهٔ موبایل دارید که در چنین شرایطی حضور یک برنامهنویس موبایل حرفهای که صرفاً ظرف چند روز میتواند یک MVP تحویل دهد، ضروری است.) نکتهٔ منفی در مورد اکثریت افراد متعلق به گروه «ب» این است که هرگز روی آنها نمیتوان حساب بلندمدت باز کرد زیرا همانطور که پیش از این اشاره شد، ایشان دارای یک شغل ثابت هستند و خیالشان از آنجا راحت است و مثلاً کدزنی در یک استارتاپ، جزو فعالیتهای فوقبرنامهٔ ایشان است و احتمال دارد اگر استارتاپ دیگری با شرایط بهتری پیدا شود، به سمت رقیب سوق پیدا کنند.
افراد گروه «پ» آدمهایی احساسی هستند چرا که اگر از روی منطق تصمیم میگرفتند و با مفهوم استارتاپ آشنایی کامل داشتند، خوب میدانستند که استارتاپ سازمانی موقت است که تحت هیچ عنوان تضمینی برای موفقیت آن وجود ندارد اما از طرفی، این گروه از افراد را میتوان آدمهای قابلاعتمادی تلقی کرد چرا که ایشان پلهای پشت سر خود را خراب کردهاند؛ لذا تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا استارتاپ به موفقیت برسد.
افراد متعلق به گروه «ت» اعضایی ارزشمند در اکوسیستم استارتاپی محسوب میشوند چرا که اولویت اول ایشان اصلاً پول نیست و معمولاً کسانی که در پروژههای اپنسورس، توسعهٔ زبانهای برنامهنویسی، سیستمعاملها، انجیاوها و غیره مشارکت میکنند جزو این گروه از افراد میباشند. افرادی که به گروه «ت» تعلق دارند وظایف محول شده را با عشق انجام میدهند و فرقی نمیکند که چه سِمتی دارند و روی چه چیزی کار میکنند، بلکه تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا تَسکی که به ایشان محول شده را به بهترین شکل ممکن انجام دهند (تعداد این گروه از افراد خیلی اندک است.)
ارتباط مابین خاکشیر و انگیزهٔ اعضای استارتاپ
به طور کلی، به نظر میرسد که یک کسبوکار نوپا بیش از آنکه نیاز به یک مدیر داشته باشد، نیازمند رهبری است که با استراتژهای مدیریت نیز آشنایی داشته باشد و رهبری هم جنبههای مختلفی دارد که یکی از آنها انگیزه دادن به اعضای تیم است و مسلماً که اگر مؤسس استارتاپ از عهدهٔ چنین کاری به خوبی برنیاید، در تیمسازی به مشکل خواهد خورد.
برای درک بهتر این موضوع، میتوانیم یک لیوان خاکشیر را در نظر میگیریم. زمانی که محتویات لیوان را هم میزنیم، پس از چند لحظه میبینیم که اگر خرده سنگی داخلش وجود داشته باشد، اول از همه تَهنشین میشود سپس دانههای خاکشیر تَهنشین میشوند اما در این میان برخی دانهها هستند که خیلی سریعتر از بقیه تَهنشین شده که این قضیه حتی به چند ثانیه هم نمیرسد و برخی دیگر هستند که کمی بیشتر دوام میآورند و در آب شناور میمانند و گروهی هم که جزو دانههای خیلی سبک هستند، خیلی دیرتر از بقیه تَهنشین میشوند اما سرانجام آنها هم تَهنشین خواهند شد!
استارتاپ هم به نوعی شبیه به یک لیوان خاکشیر است که در بدو تأسیس اعضایش (یا به نوعی همان دانههای خاکشیر) به تکاپو میپردازند و شناور هستند اما به مرور زمان تَهنشین، ساکن، بیفعالیت و از همه مهمتر بیانگیزه میشوند که در چنین شرایطی پرسشی مطرح میشود با این مضمون که آیا اعضایی اصطلاحاً تَهنشین شدند مقصر هستند دارند یا تقصیر بر گردن چیز دیگری است؟
در پاسخ به این سؤال میتوان گفت که اگر بتوان دانههای خاکشیر را پس از تَهنشین شدن مقصر دانست، بدون شک میتوان اعضایی که پس از مدتی بیانگیزه میشوند را هم تقصیرکار قلمداد کرد اما واقعیت امر آن است که ذات دانههای خاکشیر به شکلی است که پس از چند دقیقه تَهنشین میشوند و به همین صورت هم ذات اعضای یک استارتاپی به صورتی است که برای ادامهٔ راه نیاز به انگیزه دارند و در غیر این صورت، تَهنشین (بیانگیزه) خواهند شد.
از گروهبندی فوق که انجام دادیم، افراد متعلق به گروه «الف» مثل همان خرده سنگهای داخل خاکشیر هستند که خیلی زود تَهنشین شده یا بهتر بگوییم انگیزهٔ خود را از دست میدهند (بهتر است موقع شستن خاکشیر دقت کافی به خرج دهیم تا خرده سنگها هرگز وارد لیوان خاکشیر نشوند!) گروه «ب» هم به نوعی شبیه به گروه قبل است و در صورتی که همزده نشوند، خیلی زود تَهنشین میشوند و انگیزهٔ خود را از دست میدهند و از آنجا که در جایی مشغول به کار هستند و خیالشان راحت است، خیلی تمایلی به ادامهٔ همکاری با استارتاپ نخواهند داشت (حال باید ببینیم که در اینجا منظور از «همزده شدن» چیست که پاسخ ساده است: پول، پول و باز هم پول! پول بیشتر دادن به این گروه از افراد همچون قاشقی است که محتویات داخل لیوان خاکشیر را هم میزند و حتی خرده سنگها را هم به تکاپو در میآورد.)
گروه «پ» را افراد باارزشی تشکیل میدهند و مدیران استارتاپها باید تا حد توان خود قدر این گروه از افراد را بدانند. افراد متعلق به این گروه با هزار امید و آرزو زندگی باثبات خود را ترک کرده و آیندهٔ کاری خود را به چالش کشیدهاند و از همین روی این یک باید برای مدیران استارتاپها است تا تمام تلاش خود را به کار گیرند تا انگیزهٔ این گروه از افراد از بین نرود که در غیر این صورت به افراد سرخوردهای مبدل خواهند شد.
گروه «ت» هم که گل سرسبد یک استارتاپ هستند چرا که بدون حضور ایشان اگر یک درصد شانس برای موفقیت استارتاپی وجود داشت، آن یک درصد هم از بین خواهد رفت! همانطور که موقع خاکشیر درست کردن یکسری گلبرگهای ظریف خاکشیر هستند که بدون هم زدن و به خاطر ذاتشان روی آب میمانند، این گروه از افراد هم اصلاً نیازی به انگیزههای خارجی نداشته و به نوعی میتوان گفت که خودانگیخته هستند.
چطور انگیزه دهیم؟
همانطور که گفته میشود «راههای رسیدن به خدا بسیارند» میتوان گفت که راههای مختلفی به منظور انگیزهدهی به اعضای تیم میتوان اتخاذ نمود اما حتماً باید این نکته را مد نظر داشت که یک روش انگیزهدهی میتواند برای عضوی از استارتاپ اثربخش واقع گردد اما برای فردی دیگر هرگز و حتی در برخی موارد هم ممکن است مخرب باشد.
شیوههای انگیزهدهی به اعضای تیم به مراتب فراتر یک مقالهٔ کوتاه است و شاید بتوان کتابها در مورد آن نوشت اما همینقدر بدانیم که تجربه نشان میدهد انگیزهٔ افراد از طُرُق مختلفی حفظ میگردد و بسته به اینکه مخاطب ما چه تیپ شخصیتی دارد و به کدام یک از گروههای فوقالذکر تعلق دارد، روشهای انگیزهدهی مختلفی باید اتخاذ گردد (برای آشنایی بیشتر با تیپهای شخصیتی، به مقالهٔ تست MBTI چیست و چه اطلاعاتی از درون ما را فاش میسازد؟ مراجعه نمایید.)
اگر مؤسس یک استارتاپ هستید، آیا گروهبندی مطرحشده در این مقاله را قبول دارید و چند درصد از اعضای تیم شما به هر کدام از این گروهها تعلق دارند مضاف بر اینکه چه شیوههایی را برای انگیزهدهی به اعضای تیم استارتاپی خود به کار میگیرد؟ اگر هم عضوی از یک تیم استارتاپی هستید، به کدام یک از دستهبندیهای فوق تعلق دارید و کدام شیوههای انگیزشی در مورد شما جواب میدهند؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را با سایر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.