ضربالمثلی داریم با این مضمون که «ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازهست.» که این مَثَل در موقعیتهای بسیاری درست است اما همانطور که در عنوان این پست مشخص است، در ادامه قصد دارم نظرم را در این ارتباط با محوریت ورود به صنعت نرمافزار بیان کنم و ببینیم که آیا این مثل در این حوزه هم صادق است یا خیر اما ابتدا به ساکن شعری از عطار نیشابوری رو مرور کنیم که خیلی هم بیارتباط با این بحث نیست:
چون توانستم، ندانستم چه سود/چون بدانستم، توانستم نبود
برای درک بهتر این موضوع، اول چند سؤال مطرح کنیم:
- آیا ارزش واقعی یک سال برای یک جوان ۲۴ ساله با یک پیرمرد ۷۴ ساله یکسان است؟
- آیا ازش شش ماه قبل از کنکور برای یک محصل با ارزش شش ماه برای یک فرد میانسال با دو بچه یکسان است؟
- آیا ارزش نیم ساعت برای کسی که در ترافیک گیر افتاده و الان باید فرودگاه باشد با کسی که نیم ساعت برای قدم زدن در پارک با همسرش اختصاص میدهد یکسان است؟
مسلماً پاسخ به سؤالات فوق کاملاً مشخص است و خیر است. با این تفاسیر، وقتی کسی قصد دارد وارد صنعت کدنویسی شود باید خوب بداند که ارزش وقت به کمیت آن نیست بلکه به کیفیت آن است! که برای درک بهتر این موضوع، دو سناریوی فرضی زیر را در نظر میگیریم.
سهند کسی است که بهموقع راهش و علاقهمندیاش را پیدا کرده است و خوب میداند که با کد زدن حالش خوب میشود و به طور جدی قصد دارد وارد این صنعت شود. سهند ۲۰ ساله است و با اینکه فهمیده راهش چیست، در انتخاب رشتهٔ دانشگاهی، دوستان، نحوهٔ مطالعهٔ آزاد و ... روشی را دنبال میکند که همسو با علاقمندیاش باشند. نیاز به توضیح نیست که سهند مجرد است و بالتبع مسئولیتی روی دوشش نیست و پدرش خرج وی را میدهد.
حال برسیم به قضیهٔ بهزادِ متأهل که 30 ساله است و تازه فهمیده که علاقمندیاش توسعهٔ نرمافزار است. در عین حال، وی مشغول به کاری است که اصلاً همسو با کدنویسی نیست، مسئولیت خانواده را بر عهده دارد، بخشی از زندگیاش را باید با همسرش وقتگذارانی کند و در مقایسه با سهند، از بُعد سن و سال 10 سال عقب است.
با فرض اینکه هر دو شخصیت از IQ یکسانی در یادگیری کدنویسی برخوردار باشند، پشتکار مشابهی داشته و روند پیشرفتشان یکی باشد، سؤالی که اینجا به ذهن میرسد این است که «آیا ارزش یک سال برای سهند با ارزش یک سال برای بهزاد برابری میکند؟» اجازه دهید برای درک بهتر این موضوع، یک مثال بزنیم.
هر دو نفر علاقمند به توسعهٔ اپ برای اندروید هستند و پس از مشکلاتی که گوگل با اوراکل پیدا کرد و شروع به حمایت از زبان کاتلین کرد، این دو دولوپر تصمیم میگیرند که به جای جاوا، شروع به یادگیری کاتلین کنند چون آیندهنگری چنین حکم میکند و هر کدام هم یک سال زمان در نظر میگیرند تا به قول خارجیها From A To Z این زبان رو فرابگیرند. خب نیاز به توضیح نیست که جنسِ ۱۲ ماهی که سهند داراست با جنسِ بازهٔ ۱۲ ماههٔ بهزاد کاملاً فرق دارد و اینجاست که میگویم:
برای ورود به حوزهٔ نرمافزار ارزش وقت به کمیت آن نیست بلکه به کیفیت آن است!
به عبارت دیگر، سهند اصلاً مجبور نیست که برود سر کار، وقتی میآید خانه غذایش آماده است، پول اینترنت را پدرش میدهد و تنها کاری که باید بکند این است که مطالعه کند، قهوه بنوشد، کد بزند، مطالعه کند، بخوابد و مجدد همین کارها را تکرار کند تا این ۱۲ ماه سپری شود اما در مقابل، بهزاد باید ساعت ۹ صبح سر کاری باشد که اصلاً به آن علاقهای ندارد و تا ساعت ۱۷ مشغول به کار باشد تا درآمدی کسب کند که بتواند امورات زندگی خود را بگذراند. از سر کار که میآید، شاید نیاز باشد برود خرید و شاید هم یک سورپریز پارتی ترتیب داده شده باشد که برود به دیدار اقوام و اگر هم تایمی ماند، شروع به مطالعه در مورد زبان کاتلین کند!
با این توضیحات، میبینیم که اساساً کیفیت زمانی که در اختیار داریم به مراتب مهمتر از کمیت آن است و همانطور که دیدیم، در دو سناریوی مختلف کمیت یکسان بود، اما کیفیت یکی کجا و کیفیت دیگری کجا.
آیا اگر دیر راه خود را پیدا کردهایم باید کدنویسی را ببوسیم بگذاریم کنار؟
اگر بخواهم کوتاه به این پرسش پاسخ دهم، باید بگویم که خیر اما پاسخ مفصل به این سؤال خودش یک مجلد کتاب میطلبد که در ادامه سعی میکنم کمی از آن را توضیح دهم.
خیلی افراد بودهاند که خواه علاقمند به کدنویسی باشند و خواه هنر و یا ورزش، در سنین بالا از صفر شروع کردهاند و به موفقیت هم رسیدهاند (البته فراموش نکنیم که در مورد ورزش این گزاره کاملاً صادق نیست چون اساساً سن مفید برای ورزشکاران بین ۲۰ تا نهایتاً ۴۰ سالگی است و پس از این سن بعید به نظر میرسد که بشود به موفقیتهای چندانی دست یافت.) شاهد این ادعایم هم اینکه در برخی اپیزودهای رادیو فولاستک برخی مهمانها از همکارانشان میگفتند که در سنین بالا (مثلاً نزدیک به ۴۰ سالگی) شروع کرده و الان هم در شرکتهای مطرح سیلیکونولی مشغول به کار هستند اما ...
اما بهتر است تعارف نداشته باشیم و علاوه بر دیدن نیمهٔ پر لیوان، نیمنگاهی هم به نیمهٔ خالیاش داشته باشیم و آن هم اینکه وقتی ما پا به سن میگذاریم، دیگر حوصلهٔ کلنجار رفتن با یکسری چیزها را کمتر داریم، زودتر خسته میشویم، شاید سروکله زدن با همکارانی که تقریباً دو دهه از ما جوانتر هستند و جهانبینی متفاوتی نسبت به ما دارند کمی برایمان سخت باشد (مثلاً یک دهه شصتی رو تصویر کنید که باید با یک دههٔ هشتادی تیمورک کنه 😲)، اگر خدا به ما بچه داده باشد هم که اوضاع وخیمتر خواهد شد و مسلماً باید بخشی از تایم خود رو برای تربیت وی سرمایهگذاری کنیم و ...
به نظرم اگر الان سی رو رد کردهاید و علاقمند هستید به کدنویسی، اصلاً ناامید نباشید و یک بسمالله بگید رو شروع کنید (شاید از دورهٔ آموزش برنامهنویسی) اما در عین حال در نظر داشته باشید که باید بخشی از تایمی که پیش از این در اختیار والدین، همسر، فرزند/فرزندان، دوستان، تفریح، خوشگذرانی و چیزهایی از این دست میگذاشتید را نادیده گرفته و سهم بیشتری را به یادگیری اختصاص دهید و این مسئلهای نیست که هر کسی بتواند به خوبی آن را هندل کند!
ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.