بحث را با این پرسش شروع کنیم که چرا وقتی از دوستان و آشنایانمان و حتی از خودِ خودمان میپرسیم «هدفات در زندگی چیست؟» تعداد قابلتوجهی میگویند که «میخواهم پولدار شوم.» و مثلاً اگر این مسئله را گوگل کنیم با عناوین مقالاتی از این دست مواجه خواهیم شد:
- ۱۳ دلیل که چرا ثروتمند نمیشویم
- اگر قصد دارید پولدار شوید این عادات را ترک کنید
- با این روش حتماً پولدار خواهید شد
- ۱۰ گام تا ثروتمند شدن در ایران
- پولدار نخواهید شد اگر این علائم در ذات شما هستند و ...
در ادامه، ابتدا بخشهایی از مقالهای تحت عنوان دلایل فرهنگی تمایل شدید ایرانیان به جایزه و پولدار شدن را میآوریم تا بیشتر با هم تنظیمفرمان شویم سپس به ادامهٔ بحث خواهیم پرداخت. علیمحمد ایزدی در کتاب چرا عقب ماندهایم خود میگوید:
همه ایرانیان در هر کاری عجله میکنند... کارگر و کاسب و هر کسی که در هر کاری وارد شده است، خیلی زود میخواهد درآمدش سرشار شود تا صاحب خانه، اتومبیل، تلویزیون و... باشد. هر نوتاجر یا تازه صنعتکاری میخواهد در مدت کوتاهی میلیاردر شود... نتیجههای قهری چنین عجلههایی در هر کار، که معمولا مانند تبهای خیلی تند، زود هم عرق میکند و سرد میشود...
مقالهای هم تحت عنوان چرا عقب ماندهایم! نوشتهام که مطالعهاش خالی از لطف نیست.
محمود سریعالقلم استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه توسعه معتقد است:
ما ایرانیها ویژگیهایی منفی داریم که باید اصلاح شوند. کشورهای جهان سوم به هدف فکر میکنند نه به فرایند. توجه به فرایند انسان را آیندهنگر، قائل به مرحلهبندی، صبور و بهسوی عقل سوق میدهد. و فرایند ذهن را مجموعهنگر میکند. دیدگاه کمتر مردمی نسبت بهکار تا حد دیدگاه ما نسبت بهکار مبتذل است. ما کار را فقط برای درآمد میخواهیم و بنابراین اگر درآمد را بتوانیم از راه بیکاری هم بهدست آوریم از کار استقبال نمیکنیم. در واقع ما کار را اجتنابناپذیر میدانیم درحالیکه باید دیدگاه مولوی را درباره کار داشته باشیم که معتقد بود کار جوهر انسان است. سبک زندگی ایرانی تا زمانی که تلقی منطقی از پول و امکانات پیدا نکند اصلاح نمیشود. بخشی از این مسئله به این برمیگردد که ما میترسیم و زندگی را کوتاهمدت میبینیم و عموما در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای بیثباتی زندگی کردهایم. لذا افراد بهدنبال این هستند که نهایت بهرهبرداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع بهدست آوردن پول دارند فروبنشانند.
حال اندکاندک برسیم به بحث اصلی. چند بار برای ما در صحبتهایی که در مهمانیها میشود اتفاق افتاده که مثلاً در مورد مسائل زیر صحبت کنیم:
- چگونه کارم را باکیفیتتر انجام دهیم؟
- چگونه دنیا به جای بهتری برای دیگران تبدیل کنیم؟
- چگونه فردی تأثیرگذار برای جامعه باشیم؟
- چگونه زندگی کنیم که اگر روزی مردیم، دیگران ما را Miss کنند؟
- و سؤالات دیگری از این دست.
حداقل من از گپ و گفتگو با عمو، دایی، پدربزرگ و ... چنین تجربهای نداشتهام بماند که تا همین چند سال پیش وقتی والدینم زمانی را مناسب میدیدند، سریع شروع به صحبت پیرامون مزایای رفتن و در جایی استخدام شدن میکردند؛ چیزهایی مثل بیمه، مستمری، امنیت شغلی، کار کم و ...
حال برسیم به تایتل این پُست «آیا دوست داریم در حین مرگ پولدار از این دنیا برویم یا خوشحال؟» که اگر به من باشد، میگویم هیچکدام چرا؟ به خواندن ادامه دهید.
Ralph Waldo Emerson یک فیلسوف و نویسندهٔ آمریکایی هست که او را پدیدآورندهٔ مکتب تعالیگرایی آمریکا میدانند که نقلقول جالبی به وی منسوب است:
The purpose of life is not to be happy. It is to be useful, to be honorable, to be compassionate, to have it make some difference that you have lived and lived well
که برای مشاهدهٔ دیگر نقلقولهای تأثیرگذار وی هم میتونید به این لینک مراجعه کنید. اگر بخواهم نظر شخصیام را بگویم، ترجیح میدهم که وقتی من را توی قبر میگذارند نَه پولدارترین آدم اون قطعهٔ بهشت زهرا (س) باشم و نَه خوشحالترین متوفی در آن قطعه اما ...
اما شدیداً دوست دارم که تأثیرگذارترین آدم در اون قطعه باشم اما نیاز به توضیح نیست که به قول Ralph Waldo Emerson برخورداری از صفاتی همچون Useful ،Honorable ،Compassionate و از همه مهمتر A person who makes a difference in the others` lives خیلی هم کار آسانی نیست.
خبر دلسردکنندهتر اینکه این مایندسِت حتی در مأموریت و چشمانداز خیلی از استارتاپهای کشورمون هم دیده میشود بدین صورت که خیلیهاشون به اینکه ظرف فلان مدت خیلی سرمایهدار شدهاند یا به بزرگترین صنعت خود تبدیل شدهاند و ... افتخار میکنند و حداقل من ندیدهام که در Mission و Vision یک کمپانی این آمده باشد که «... ما در نظر داریم که تا ۱۰ سال آینده به مجموعهای تأثیرگذار در جامعه مبدل شویم و سطح سواد، فرهنگ و شعور جامعه را در حد توان خود بالا ببریم و ...»
نتیجهگیری
مسلماً اگر یکطرفه به قاضی برویم این نشان از خامی ماست چرا که اساساً وقتی نوعی جهانبینی در یک جامعه پدیدار میشود، حاصل سالها و شاید قرنها سبک زندگی ناسالمی است و هرگز طی یک الی دو سال و حتی یک الی دو دهه نمیشود یهو تصمیم گرفت و نگاه خود را به زندگی تغییر دهیم. ترجیح میدم روزی که غزل خداحافظی را میخوانم، روی سنگ قبرم علاوه بر دو تاریخ زیر:
- تولد: ۱۳۶۲/۱۲/۲۶
- وفات: xxxx/xx/xx
یک آیتم دیگر هم اضافه شود تحت عنوان میزان تأثیرگذاری او در جامعه:
- تولد: ۱۳۶۲/۱۲/۲۶
- وفات: xxxx/xx/xx
- میزان تأثیرگذاری: ۱۰ سال
به عبارتی، نکند روزی از این دنیا برویم و مقابل آیتم آخر بنویسند هیچی یا مثلاً طرف هشتاد سال زندگی کرده اما مقابلش بنوسند 3 ماه 😝
چون جزو قوانین سکانپلاس هست که مقالات باید به نوعی مرتبط با حوزههای توسعهٔ نرمافزار و ... باشد، این آخر هم ربطش بدم به کدنویسی که یک بار بلاک نشیم بریم پی کارمون!
ما میتونیم یک برنامهنویس باشم که دنبال پول هست. یعنی سال به سال شرکتمون رو عوض کنیم و رقم Pay Check خود را بالاتر ببریم، هر کدی که به ما میدهند بزنیم و بازنشست بشیم بریم پی کارمون اما یک مدل دیگر هم این هست که یک برنامهنویس تأثیرگذار باشیم. یعنی اگر چیزی یاد میگیریم اون رو به بقیه منتقل کنیم، اگر باگی در پروژهای اپنسورس میبینیم دیباگش کنیم، اگر دست به توسعهٔ ابزاری زدهایم که زندگیمان را سادهتر کرده است خُب چه اشکالی داره که در اختیار بقیه قرارش بدیم و در یک کلام طوری زندگی کنیم که بود و نبودمون در دنیای توسعهٔ نرمافزار یک فرقی بکند.
حدس میزنم، که شاید هم اشتباه باشد، وقتی هدف تأثیرگذاری باشد، چیزهایی مثل پول، خوشحالی، جایگاه اجتماعی و چیزهایی از این دست به دنبالش خواهند آمد.
ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.