داستان سوپ سنگ از نگاه اشتراک گذاری منابع و رفتارسازمانی

داستان سوپ سنگ از نگاه اشتراک گذاری منابع و رفتارسازمانی

داستان سوپ سنگ یکی از معروف ترین داستان های مردم اروپاست که تا به حال، نسخه های بسیار زیادی از آن روایت شده است.

این داستان، که به لزوم و اهمیت اشتراک گذاری منابع محدود و ناقص، در راستای رسیدن به نتیجه ای بهتر اشاره دارد، در پروژه های متعدد اجتماعی، برنامه ریزی در نبردهای نظامی، پروژه های فنی و ... مورد استفاده قرار گرفته است.

در این پست قصد دارم این داستان و نتیجه گیری هایی که از آن شده است را برایتان بگویم.

داستان سوپ سنگ

دوتا مسافر خسته و گرسنه، درحالی که فقط یک قابلمه همراشان بود، به روستای کوچکی می رسند.

وقتی این دو مسافر به روستا رسیدند که تازه جنگ تمام شده بود و روستا از نظر منابع غذایی بسیار ضعیف بود. هرکسی در خانه ی خود مقداری مواد غذایی را نگه داشته بود. پس، هیچ یک از اهالی روستا حاضر نشدند از مواد غذایی شان به مسافرها بدهند.

مسافرها، از رودخانه ی روستا قابلمه شان را پر از آب کردند و یک تکه سنگ بزرگ هم درون آن قرار دادند و روی آتش گذاشتن.

یکی از روستایی ها که نتونست جلوی کنجکاوی خودش را بگیرد، آمد جلو و پرسید: چیکار می کنید؟

مسافر به او پاسخ داد: داریم سوپ سنگ درست می کنیم. این یک سوپ بسیار خوشمزه است و خوشحال می شویم وقتی آماده شد، به اهالی روستا هم بدهیم تا امتحانش کنند. راستش، برای بهتر شدن طعم این سوپ، یک مقدار ادویه احتیاج داریم که متاسفانه فراموش کردیم بیاوریم.

آن فرد روستایی که صابون خوردن یک سوپ خوشمزه را به دلش زده بود، دوید از خانه مقداری ادویه آورد و  داخل سوپ ریختند. حالا همه ی  اهالی روستا کنجکاو شده بودند و سراغ قابلمه ی سوپ سنگ  آمدند، و مسافر ها هم، مرتب می گفتند اگر یکمقدار هویج، پیاز، گوشت و ... در سوپ باشد خیلی بهتر می شد. اهالی روستا هم که می خواستند ببینند این سوپ  چه مزه ای می شود دوان دوان از خانه هایشان مواد لازم را می آوردند.

در نهایت، سوپ سنگ آماده شد. مسافرها سنگ را که قابل خوردن نبود از داخل سوپ در آوردند و انداختند دور. و بقیه سوپ را که پر از ادویه های خوشمزه و گوشت های مختلف و سبزیجات بود را، با اهالی روستا خوردند.

اهالی روستا می گفتند از  زمان جنگ، که محدودیت های زیادی در مواد غذایی برایشان پیش آمده بود، هرگز غذایی به این خوشمزه گی نخورده بودند.

نتیجه

یکی از نتایج این داستان، تاثیر اشتراک گذاری منابع محدود (هم افزایی)، برای رسیدن به نتیجه ای بزرگتر است.

وقتی افراد حاضر در یک مجموعه، تصمیم بگیرند منابع و توانایی های کوچک یا ناقص شان را با هم به اشتراک بگذارند، به نتیجه ی بسیار بزرگ تر ی خواهند رسید.

بسیاری از کارها هم، به صورت انفرادی قابل انجام نیستند، ولی وقتی عده ای باهم مشارکت می کنند آن کار قابل انجام می شود و در نتیجه سود حاصل از آن برای همه خواهد بود.

رفتار سازمانی

اما یکی دیگر از نتایجی که از این داستان می گیرند، در حوزه ی رفــتـار ســازمـــانی است.

خیلی از مواقع،  احساس می کنیم، موضوعی  که در سازمان مشغولِ آن هستیم (سازمان می تواند از خانواده تا یک کسب و کار کوچکی که در آن کار می کنیم باشد)،  تغییری نیاز دارد. یا به نظرمان می رسد که باید اقدام خاصی انجام بشود. ولی به هردلیلی، مقاومتی در این مشاهده می کنیم. و بقیه ی اعضای سازمان یا تصمیم گیرهای سازمان برای آن تغییر تمایلی ندارند.

این درحالیست که شما فکر می کنید با رخ دادن آن اتفاقی که در ذهن شماست، همه به سوپ خوشمزه ای خواهند رسید.

در این شرایط با توجه به داستان سوپ سنگ موارد زیر پیشنهاد می شود:

1- هرگز سعی نکنید با رفتارهای هیجانی و یا تند و تیز، بقیه ی اعضای سازمان را به همراهی با خودتان متقاعد کنید.

2- وقتی شما در حال انجام یک کاری هستید که نتایج اولیه ای از آن، قابل مشاهده و یا قابل پیش بینی است، دیگران راحت تر به طرح شما اطمینان می کنند و با شما همراه می شوند. پس ابتدا، از طرحی که دارید یک اسکلت (یا نمونه ی اولیه) درست کنید تا نظر بقیه به آن جلب شود.

3- هر سازمانی نسبت به تغییرات، مقاومت دارد. پس سعی کنید تا جایی که می توانید تغییرات را به آهستگی دنبال کنید. آنقدر آهسته که خیلی به چشم اعضای سازمان نیاید.

4- به احتمال بالا، شما هم مطمئن نیستید که سوپ در حال پخت تان، خوشمزه است یا خیر. پس به صورت لحظه به لحظه، شرایط را پایش کنید تا مجبور نباشید در آخر کار هزینه ی گزافی پرداخت کنید و  اعتماد اعضای سازمان را از دست بدهید.

5- در هر سازمانی که مشغول هستید، همیشه حواستان به اتفاقات و تغییراتی که در اطرافتان رخ می دهد و یا در حال رخ دادن است، باشد. شما همیشه آن مسافری نیستید که سوپ سنگ را درست می کند. در بسیاری از مواقع شما آن روستایی هستید، که منابع محدودتان را برای سوپی هزینه می کنید که شاید با تجربه تان، مطمئن باشید قابل خوردن (حداقل برای شما) نخواهد بود.

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon