اولین روزی که سرویس پلاس در سکان اکادمی آغاز به کار کرد، با خودم تصمیم گرفتم اولین نفری باشم که یک یادداشت در آن مینویسم، به نظرم این قابلیت برای سکان کم بود و چقدر خوب که چنین ایدهای عملی شد. اولین یادداشت من هم با موضوع ایدههای برنامهنویسی و استارتآپی و غیره بود. خیلی خلاصهتر موضوع ایده بود. اما به محض تایپ یادداشت و آغاز کار، متوجه شدم که اولین نفر نیستم و حالا که اولین نفر نبودم پس فرقی نمیکرد که کِی مطلبم را ارسال کنم، برای همین به کارهای واجبترم رسیدم تا سر فرصت در مورد ایدههای توی سرم یادداشت بنویسم. این سر فرصت هیچ وقت پیش نیامد و حالا میبینید که دومین مطلب من، مدتها بعد از آغاز به کار سکان پلاس در حال انتشار است. (مطلب اول با موضوع تعیین شده از جانب سکان بود که در این لینک در دسترس است) ضرورت نوشتن این یادداشت برای یادآوری اشتباهاتم به خودم هست و شاید این اشتباهات نه در نوشتن بلکه در شروع یک کسب و کار یا ایده به درد کسی بخورد و از آن استفاده کند.
1- اولین اشتباه من در انجام یک کار ساده این بود که انگیزهی اشتباهی برای خودم تصور کردم، انگیزهای به اسم «اولین» بودن. همین انگیزه (یا هدف غایی) باعث شد که به محض از دست رفتنش، دست از کار بکشم. به نظر من این انگیزه اشتباه را خیلیهای دیگر هم دارند، مثل کسانی که فقط با انگیزهی پول به برنامهنویسی روی میآورند و وقتی پولی پیدا نمیکنند، عمر و سرمایه هدر رفته، رها میکنند این وادی شیرین را. برای مثال من، شاید اگر انگیزهی بیشتر نوشتن بود، یا بیشترین حجم یادداشت اوضاع کمی بهتر بود. نه؟ حداقل ماجرا این بود که همان اول کار وا نداده بودم. حالا وا بدیم چی میشه؟
2- تا اینجای زندگی، تنها خورهای که وجود داشته، حسرت بوده، به پیرمردها و پیرزنها هم که نگاه میکنم، تنها دردشان، حسرت است. (پُرواضح است که درد روحی را عرض میکنم وگرنه به کلهی کچل من نیک بنگرید 😂) چرا این کار را نکردم و چرا آن کار را نکردم، سعدی علیهالرحمه هم میگوید:
بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال - مهلت بیابد از اجل و کامران شود
هم عاقبت چو نوبت رفتن بدو رسد - با صدهزار حسرت از اینجا روان شود
نوشتن یک یادداشت اینقدرها هم بزرگ به نظر نمیرسد که بعداً باعث حسرت خوردن شود، میدانم، اما رفتاری که یک کار ساده را به عقب میاندازد، یکی از بزرگترین حسرتهای شما را رقم خواهد زد، صادقانه اگر بگویم، ایدههای دیوار و تخفیفان کمی قبل از ایجاد این دو استارت آپ به ذهن کسی چون من هم رسیده بود، اما تفاوت ایده انجام نشده تا زحمت به ثمر رسیده، فاصله ای است که قابل انکار نیست. حسرت کاری که نکردیم، دردی دوا میکند؟ نه، خودش یک درد است. تصمیمم این شد که هر کاری که میکنم بکنم اما حواسم باشد حسرتی برای من در پی نداشته باشد. حسرت یادداشت یا کسب و کاری که میتوانست آرزوی هر کسی باشد.
3-اگر این کار جزوی از کارم بود چه؟ یعنی در سکان کار میکردم و موظف بودم، مقالهای در سکان بنویسم، آیا آن وقت هم میتوانستم این کار را پشت گوش بیاندازم؟ جواب خیر است. اما یک نکته، من برای کاری وقت صرف کردهام، جزو برنامهام بوده و قصد داشتم آنرا انجام بدهم، اما نکردم، چرا؟ چون وقت داشتم. سادهترین پروژه بدون ددلاین معلوم نیست کی به اتمام خواهد رسید و شاید زمان به پایان رسیدن ان هیچ وقت باشد. واقعاً چه ایرادی داشت همان قدر که به دیگران متعهد بودم، به خودم هم تعهد میداشتم؟ همان قدر که برنامهی دیگران را انجام میدهم، به برنامهریزی خودم هم پایبند باشم؟
4- در نهایت این نکات به برنامهنویسی چه ارتباطی دارد؟ به عقیدهی من برنامهنویسی مثل نوشتن است، مثل آشپزی است، مثل هزاران کار تولیدی دیگر است، اگر انگیزه و هدف درست نداشته باشیم و برای رسیدن به هدف برنامه نداشته باشیم، یا به برنامه متعهد نباشیم. (یک لحظه) نصحیت چرا؟ تیک انتشار را بزن و برو برای یادداشت (شما بخوانید پروژه، ایده، کار و یا هر چیز دیگری که باید انجام شودِ) بعدی. پس جاست دو ایت داداش (آبجی) والا.