امروزه از نحوهٔ پیادهسازی بوم کسبوکار گرفته تا بازاریابی محصول، تیمسازی و غیره در کتابها و سمینارهای مختلفی که در مورد موفقیت کسبوکارهای نوپا هستند مطرح میگردد که با رعایت آنها میتوان به نوعی از موفقیت دست یافت اما آنچه در این مقاله سعی شده مورد تأکید قرار گیرد، سرواژهای است تحت عنوان FUCK که نه تنها معنای بدی ندارد، بلکه با رعایت این چهار حرف در ظاهر ساده اما در عمل دشوار، امکان رسیدن به موفقیت برای کسبوکارهای مختلف بزرگ و کوچک و بهخصوص استارتاپها به نوعی دوچندان خواهد شد.
ایدهٔ اصطلاح ابداعی FUCK به نوعی برگرفته از سرواژهٔ SWOT است که مخفف واژگان Opportunities ،Weaknesses ،Strengths و Threats است که با توجه به اینکه SWOT موضوع بحث این مقاله نیست، این اصطلاح را بیش از این مورد بحث قرار نمیدهیم اما برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به مقالهٔ SWOT: سوات چیست و چگونه میتوانیم با استفاده از آن دست به آنالیز کسبوکار خود بزنیم؟ مراجعه نمایید.
در روانشناسی آموزش مبحثی داریم تحت عنوان Mnemonics که عبارت است از هرگونه وسیله و تکنیکی که منجر به ثبت راحتتر دادهها در ذهن از یکسو و همچنین فراخوانی دادهها از سوی دیگر گردد که این تکنیکها با ایجاد یک رابطه مابین مفاهیم تازه و اطلاعات قبلی موجود در مغز که به راحتی یادآوری میشوند مانند تصاویر، ریتم، آهنگ و غیره در به خاطر سپاری و یادآوری مطالب کمک میکنند و Acronym (سرواژه) هم یکی از این تکنیکها است که با این توضیح به نظر میرسد فرمول FUCK به راحتی در ذهن مخاطب بماند.
اصلاح ابداعی FUCK که در ادامه قصد داریم مورد بررسی قرار دهیم هم به ترتیب از چپ به راست سرواژهٔ کلمات Capital, Understand, First و Kaizen است که در ادامه تکتک این موارد را شرح و بسط خواهیم داد.
First
در مقالهٔ تحت عنوان معرفی کتاب جایگاهسازی (نبردی در ذهن): چگونه در ذهن آدمها جای برند خود را باز کنیم؟ اشاره کردیم که مطالعات و بررسیهای صورت گرفته در مورد کمپانیهای مختلف حاکی از آنند که نخستین بودن در هر صنعتی که در آن مشغول به فعالیت هستیم همواره یکی از عوامل کلیدی در موفقیت یک کسبوکار نوپا یا استارتاپ است (البته شرط لازم است اما کافی نیست.) حال باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا در اینجا منظور از صفت نخستین، اولین شرکتی است که یک محصول خاص را به بازار عرضه میکند یا اینکه اصلاً ربطی به زمان ابداع نداشته بلکه مرتبط با نخستین جایگاه در ذهن مشتریان است.
مسلماً مبتکر یک ایده بودن بسیار جذاب است اما مثالهای فراوانی در کسبوکارهای مختلف داریم که اولین اجراکنندهٔ یک محصول یا سرویس نبودهاند اما در طول زمان و با پیادهسازی اصل کایزن، که در ادامه توضیح خواهیم داد، توانستهاند به برند اول صنعت خود مبدل شوند.
برخی کارشناسان بر این باورند که در بهترین حالت باید به برند شمارهٔ یک صنعت کاری خود مبدل شد و چنانچه به چنین مهمی نائل نشویم، باید تمام تلاش خود را به کار بندیم تا برند شمارهٔ دو حوزهٔ کاری خود شویم و تحت هیچ عنوان به رتبههای پایینتر (مثلاً برند شمارهٔ سه یا چهار) فکر نکنیم چرا که قوانین بازار به چنین برندهای سطح پایینی اجازه نمیدهد که سهم بازار قابلتوجهی را به خود اختصاص دهند و در نهایت محکوم به فنا هستند. در همین راستا، تحقیقات بازار ایالات متحدهٔ آمریکا حاکی از آنند برندی که جایگاه نخست را در ذهن مشتریان دارا است به طور متوسط دو برابر بیشتر از برند شمارهٔ دو و چهار برابر بیشتر از برند شمارهٔ سه از سهم طولانی مدت بازار برخوردار است.
Understand
معنی لغوی Understand «درک متقابل داشتن و فهمیدن» است و گرچه این لغت در ظاهر ساده است، اما باید ببینیم که برای به موفقیت رساندن کسبوکار خود چه چیز/چیزهایی را باید بفهمیم. به عنوان یک قانون کلی، کسبوکارهایی موفق هستند که توانستهاند به بهترین، ارزانترین و کاربرپسندترین شکل ممکن یکی از نیازهای اصلی دیگر آدمها را مرتفع سازند که برخی از مثالهای ملموس در این حوزه عبارتند از:
- توییتر به این دلیل موفق شد که مدیران این شبکهٔ اجتماعی فهمیدید که کاربران چه خلائی در تعاملات خود دارند.
- فولکس واگن به این دلیل دهها سال به عنوان محبوبترین خودروی کوچک، جمعوجور و ارزان قیمت دنیا شناخته شد که به خوبی نیاز قشر متوسط رو به پایین را درک کرد.
- رولزرویس به این دلیل به عنوان لاکچریترین خودروی دنیا خود را جا انداخت که نیاز خانوادههای مرفه سلطنتی، عربهایی که روی نفت خوابیدهاند و دیگر ثروتمندان را درک کرد.
- اپل به این دلیل به عنوان یکی از مطرحترین شرکتهای تکنولوژیکی دنیا مطرح شد که نیاز کاربران به سهولت در استفاده از دیوایسهای مختلف، تجربهٔ کاربری، کیفیتگرایی، کمینهگرایی و … را به خوبی درک کرد.
به عبارت دیگر، اگر بخواهیم استارتاپی راهاندازی کنیم اما در پاسخ به این سؤال که «این کسبوکار نوپا چه دردی از مشتریان احتمالی را دوا خواهد کرد؟» پاسخ درخوری نداشته باشیم، بدون شک محکوم به شکست هستیم.
واقعیت امر آن است که ایده زیاد است و گاهی برخی از ایدههایی هم که به ذهن خطور میکنند واقعاً بدیع هستند اما مهمتر از خود ایده باید دید که آیا کسی حاضر میشود برای این ایدهٔ بدیع پولی بپردازد و آیا کسی حاضر میشود رویکرد جدید ما نسبت به حل یک مسأله را جایگزین رویکردی کند که سالها داشته از آن استفاده میکرده است؟ به عبارتی، نیاز است تا قبل از شروع هر نوع کسبوکار، پاسخ به سؤالات فوق و دیگر سؤالاتی از این دست را بیابیم.
Capital
این واژه دارای معنای متعددی است که برخی از مهمترین آنها عبارتند از «پایتخت»، «حرف بزرگ»، «مجازات مرگ» و غیره اما در سرواژهٔ FUCK مفهومی تحت عنوان «سرمایه» مد نظر است. زیاد میشنویم کسانی که در مورد راهاندازی استارتاپها مقاله مینویسند، سخنرانی میکنند و یا منتورینگ انجام میدهند خیلی زیاد روی ایده تأکید میکنند در حالی که برخی دیگر روی نحوهٔ اجرا و برخی هم روی یک تیم خوب تأکید میورزند و عدهای هم اعتقاد دارند که سرمایه شرط کافی برای موفقیت نیست، اما شرط لازم است (جهت آشنایی بیشتر با مفهوم منتورینگ، به مقالهٔ منتورینگ چیست و منتور کیست؟ مراجعه نمایید.)
برای روشنتر شدن این مسأله، بد نیست به اصطلاح رایجی با این مضمون که «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد» اشاره کنیم اما ذکر این ضربالمثل هرگز بدان معنا نیست که چنین گفتهای ۱۰۰٪ صحیح است اما اگر فرض را بر این بگذاریم که چنین گفتهای درست باشد، به نوعی میتوان این نکته را به کسبوکارهای مختلف هم تعمیم داد و گفت «کسبوکار گرسنه و بیپول، کیفیت ندارد.»
واقعیت امر آن است که برای تصاحب جایگاه نخستین در ذهن مشتریان یا کاربران بالقوهٔ خود، یکی از واجبات ارائهٔ خدمات یا محصولات باکیفیت است؛ سرویس باکیفیت نیاز به تجهیزات، محیط کار و از همه مهمتر نیروی کار باکیفیت دارد و همهٔ اینها مساوی است با هزینه. به عبارت دیگر، اگر کسبوکاری به راه انداختهایم و برای کاهش هزینهها دفتری در جنوب شهر اجاره کردهایم، مدیر روابط عمومی ما یک فارغالتحصیل فوق دیپلم مامایی است که از زور بیکاری به این حرفه روی آورده، دولوپر اپلیکیشن ما یک جونیور دولوپر است که صرفاً شش ماه است که وارد بازار کار شده، طراح تجربهٔ کاربری کسی نیست جز همان کسی که رابط کاربری اپلیکیشن را طراحی میکند، اصلاً نباید انتظار داشته باشیم که سرویس منحصربهفردی را به مشتریان خود عرضه کنیم و همین مسأله میشود پاشنهٔ آشیل کسبوکارمان و احتمالاً هم افول استارتاپ از همین نقطه شروع خواهد شد.
در مقابل، یک مدیر روابط عمومی خوب که بلد باشد ایماژی خوب از برندمان در جامعه، شبکههای اجتماعی و به طور کلی ذهن مشتریان ایجاد کند اصلاً آدم ارزانی نیست؛ یک سینیور دولوپر که به معنای واقعی کلمه فولاستک باشد اصلاً آدم ارزانی نیست و یک طراح تجربهٔ کاربری ممکن است دو الی سه برابر یک طراح رابط کاربری هزینهٔ استخدام داشته باشد که اینها صرفاً بخشی از مواردی است که منجر به ارائه سرویسی باکیفیت میشوند که به طور مفصلتر در مقالهای تحت عنوان استارتاپ: بیمایه فطیره! پیرامون اهمیت سرمایه در موفقیت کسبوکارهای مختلف توضیح دادهایم.
Kaizen
پس از جنگ جهانی دوم، ژاپنیها این اصطلاح را ابداع کردند که توانست آیندهٔ ژاپن را دستخوش تغییرات شگرفی سازد. اگر بخواهیم این واژه را به صورت تحتالفظی به زبان فارسی ترجمه کنیم، با معادلی همچون بهبود مستمر روبهرو خواهیم شد (واژه Kai به معنی «تغییر» و Zen هم به معنی «خوب» است). در همین راستا، Reid Hoffman، بنیانگذار شبکهٔ اجتماعی لینکداین، در مصاحبهای گفته است:
اگر زمانی که محصول رو به بازار عرضه کردید محصولتون خیلی بیعیب و نقص بود، بدونید که خیلی دیر محصول رو ریلیس (منتشر) کردهاید.
این گفته به معنای واقعی کلمه در دنیای کسبوکار صحت دارد و شاهد این ادعا هم نسخهٔهای اولیهٔ آفیس ورد که با کلی باگ روانهٔ بازار شد، الگوریتمهای اولیهٔ موتور جستجوی گوگل که واقعاً نتایج خوبی در اختیار کاربران قرار نمیدادند و بسیاری مثال دیگر. آنچه مدیران این دست کسبوکارها آویزهٔ گوش خود کردهاند همین مفهوم ارزشمند کایزن است به طوری که ایشان ابتدا به ساکن هرگز در دام عالی بودن نمیافتند بلکه به خوب بودن راضی میشوند (حتی گاهی به مزخرف بودن هم رضایت میدهند) و به مرور زمان محصول خود را بهبود میبخشند.
در مورد عرضهٔ یک سرویس یا محصول به عالیترین شکل ممکن اصلاً بحثی نیست اما اگر این ایدهآلگرایی به نوعی از وسواس مبدل گردد، احتمال اینکه یک کسبوکار را به ورطهٔ نابودی بکشاند اصلاً کم نیست (برای آشنایی با نحوهٔ پیادهسازی کایزین در کدنویسی، به مقالهٔ Kaizen (کایزن) چیست و چگونه میتوان از آن در صنعت توسعهٔ نرمافزار استفاده کرد؟ مراجعه نمایید.)
حال نوبت به نظرات شما میرسد. اگر صاحب نوعی از کسبوکار یا استارتاپ هستید، آیا تاکنون قانون FUCK در موفقیت یا عدم موفقیت کسبوکارتان صدق کرده است؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات موافق و مخالف خود را با آنچه در این مقاله ذکر شد را با دیگر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.