Mind Map یا نقشهٔ ذهنی طرحی از افکار ما در مورد یک موضوع خاص است که آزادانه و بدون هیچ محدودیتی شاخهشاخه شده و توسعه پیدا میکند که چنین ساختار نمودارگونهای سبب ارتقاء ایدههای به دست آمده از Brainstorming (توفان فکری)، نُتبرداری مؤثرتر، بهخاطرسپاری قویتر و ارائهٔ ایدههای بهتر و خلاقانهتر میشود. نقشهٔ ذهنی ممکن است بسیار ساده، کلی یا خیلی دقیق و پیچیده باشد؛ همچنین میتوان آن را با دست و یا با نرمافزارهای کامپیوتری رسم کرد و بسته به هدف و زمانی که دارید، مایندمَپ شما میتواند تصاویر و اجزای هدفمند خاص (مانند طرح و نقاشی)، خطوط منحنی با رنگهای مختلف را شامل شود.
لازم به ذکر است که نقشهٔ ذهنی را میتوان به عنوان یک ابزار در نُتبردای و توفان فکری به کار برد و با استفاده از آن ایدهها و نکات مختلف حول یک موضوع را به صورت ساده بیان کرد (لازم به ذکر است که Mind Map تحت عناوین دیگری همچون Idea Map ،Spray Diagram و Radial Tree نیز شناخته میشود.). در این پست ابتدا به بیان تاریخچهای از نحوهٔ شکلگیری این مفهوم پرداخته، سپس با نحوهٔ طراحی یک مایندمَپ آشنا خواهید شد.
درآمدی بر تاریخچهٔ Mind Map
این اصطلاح را Tony Buzan، نویسنده و مجری تلویزیونی، در سری برنامههای خود در تلویزیون بیبیسی تحت عنوان Use Your Head مطرح کرد سپس آن را در کتابهای خود منجمله Modern Mind Mapping for Smarter Thinking در دههٔ ۱۹۷۰ بسط و گسترش داد. به گفتهٔ Tony Buzan، ایدهٔ نقشهٔ ذهنی را از مفاهیم کلی Alfred Korzybski الهام گرفته است که در داستانهای علمی-تخیلی نویسندگانی چون Robert A. Heinlein و A.E. van Vogt بیان شدهاند (Buzan معتقد بود که افراد معمولاً اطلاعات را به صورت خطی دریافت نمیکنند؛ مثلاً همیشه از بالا به پایین یا از چپ به راست و بنابراین روش نقشهٔ ذهنی را با توجه به همین نکته طراحی نمود.)
با این حال، این ایده که چگونه تفکرات خود را در قالب یک نقشه درآوریم، به زمانهای بسیار دور بازمیگردد به طوری که Porphyry، فیلسوف قرن سوم در یونان و روم، را مبتکر این روش میدانند (وی کسی بود که برای نخستین بار Aristotle’s Categories که بخشی از کتاب ارغنون این فیلسوف بزرگ بود را به صورت نقشههای بصری در آورد.)
چنین ابداعی که Porphyrian Tree (درخت پورفیرین) نامیده شده است، هیچگونه تصاویری را شامل نمیشد اما بعدها متفکران دیگر استفاده از تصاویر را نیز به این روش افزودند به طوری که در قرن سیزدهم نیز فیلسوفی به نام Ramon Llull، از نوعی درخت پورفیرین که شامل تصاویر و طراحی بود، استفاده میکرد (متفکران و نوآوران متعددی در طول تاریخ از این روش برای نُتبرداریهای خود استفاده نمودهاند که اغلب با تصویر و طرحهای ابتدایی ساده همراه بودهاند که از جملهٔ این افراد میتوان به لئوناردو داویچی، میکل آنژ، آلبرت انیشتین، ماری کوری، توماس ادیسون و مارک تواین اشاره نمود.)
در دههٔ ۱۹۵۰، نظریهای در مورد چگونگی یادگیری افراد و روابط معنایی میان مفاهیم تحت عنوان Semantic Network معرفی شد که این نظریه در دههٔ ۱۹۶۰ توسط Allan M. Collins و M. Ross Quillian توسعه یافت. در دههٔ ۱۹۷۰، کسانی که در حوزهٔ آموزش و یادگیری فعالیت میکردند مفهومی تحت عنوان Concept Map را مطرح کردند که ساختاری شعاعی داشت که برخلاف Mind Map، شاخههای آن از یک ایدهٔ مرکزی منشعب نمیشد.
چگونه دست به طراحی یک Mind Map بزنیم؟
پیش از این گفتیم که رسم Mind Map (نقشهٔ ذهنی) میتواند با نظم دادن به افکار شما به ایجاد ایدههای جدید و افزایش خلاقیت منجر شود که در ادامه به صورت گامبهگام به روند رسم نقشهٔذهنی خواهیم پرداخت اما این در حالی است که در مقالهای تحت عنوان آشنایی با نحوهٔ استفاده از Mind Map به منظور سازماندهی افکار موارد ذیل را با توضیحات بیشتری مورد بررسی قرار دادهایم.
۱. کار را با موضوع اصلی آغاز کنید
قبل از هر چیز، اصلیترین موضوع مورد نظر خود را تعیین کنید. از آنجا که نقشههای ذهنی از مرکز شروع شده و به اطراف گسترش مییابند، موضوع اصلی شما هستهٔ این نقشه را تشکیل خواهد داد (مثلاً در تصویر فوق نقشهٔ ذهنی حول عکاسی میچرخد.) به طور کلی، این موضوع اصلی میتواند:
- مشکل یا مسئلهای باشد که میخواهید آن را حل کنید.
- پروژهای باشد که در حال انجام توفان فکری در مورد آن هستید.
- موضوع پیچیدهای باشد که سعی دارید آن را بیاموزید.
مثلاً فرض کنید که میخواهید مقالهای در مورد دکتر محمد مصدق بنویسید. در این مثال، دکتر مصدق موضوع اصلی بوده و مقاله حول آن تمرکز خواهد داشت به طوری که عبارت محمد مصدق در هستهٔ نقشه قرار میگیرد.
۲. شاخههایی را به موضوع اصلی اضافه کنید
حال که هدف اصلی نقشهٔ ذهنی خود را مشخص کردید، موضوعاتی را که در درجهٔ بعدی اهمیت قرار دارند به صورت شاخههایی در اطراف هستهٔ نقشه قرار دهید (این شاخهها همان مواردی هستند که مثلاً اگر در حال نوشتن یک مقاله باشید، عناوین فرعی را تشکیل خواهند داد.) این شاخهها به شما کمک خواهند کرد تا اطلاعات مختلف را تحت عنوان چند موضوع اصلی سازماندهی کرده و مرتب کنید و از همین روی در این مرحله زیاد نگران جزئیات نباشید و تنها جنبههای اصلی موضوع را مد نظر قرار دهید (برای روشنتر شدن این موضوع، به مثال قبلی خود برمیگردیم. در این مثال باید مواردی به عنوان شاخههای اصلی به نقشه اضافه شوند که خطوط اصلی زندگی دکتر مصدق را توضیح دهند مثل زندگینامه، تحصیلات، نسخهوزیری، کودتای ۲۸ مرداد و درگذشت و به خاطر داشته باشید که پرداختن به جزئیات را به مراحل بعد موکول کنید.)
۳. هر شاخهٔ اصلی را با شاخههای فرعی گسترش دهید
همچنان که نقشه را از داخل به خارج گسترش میدهید، سعی کنید اطلاعات موجود را منظم نموده و در هر مرحله اطلاعات جزئیتر و جزئیتری را به آن اضافه کنید. بدین ترتیب، دقیقترین و جزئیترین اطلاعات در فرعیترین شاخهها و در بیشترین فاصله از مرکز نقشه قرار خواهند گرفت (مثلاً در مثال فوق، وقتی که به کودتای ۲۸ مرداد میپردازید، شاخههایی همچون دخالت سفارت آمریکا، رویکرد ارتش، اوباش ضد مصدق، رویکرد روحانیون و غیره را ذکر نمایید.)
۴. رنگ و لعاب را به نقشهٔ خود بیفزایید
برای اینکه به نقشهٔ ذهنی خود نظم بیشتری ببخشید، بهتر است در هر سطح از یک رنگ مشخص استفاده کنید. علاوه بر این، استفاده از تصاویر میتواند در نظمدهی به اطلاعات و به خاطر سپاری بهتر آنها به شما کمک کند (در مثال دکتر مصدق، میتوان اطلاعاتی را در سطوح مختلف اهمیت، به صورت یک نمودار گردآوری و مرتب کرد تا بتوان آنها را به راحتی در مقالهٔ خود به کار ببریم اما اگر همین اطلاعات را مثلاً برای یادگیری توسعهٔ نرمافزار نیاز داشتیم، این نمودار میتوانست در بهخاطرسپاری و یادآوری مجدد این اطلاعات کمک زیادی به ما بکند.)