Paradigm (پارادایم به معنی الگوواره) از واژهٔ لاتین Paradigma که از واژهٔ یونانی Paradeigma به معنی الگو، مدل، طرح و سرمشق گرفته شده است، یکی از جدیدترین علوم در حوزهٔ جامعهشناسی و سایر علوم وابسته است. در معنای عام، پارادایم به یک چارچوب فکری-فرهنگی گفته میشود که در فلسفه هم به کار گرفته میشود که دربرگیرندهٔ یکسری الگوهای فکری است که افراد یک جامعه بسیاری از تصمیمات خود -از تصمیمات کوچک گرفته تا کلان- را بر اساس همین الگوها اتخاذ میکنند. پارادایمها خواه درست و خواه غلط، پایه و اساس بسیاری از قضاوتهای ما هستند و در بیشتر مواقع پارادایمهای حاکم بر ذهن و جامعهٔ ما، تصمیمگیریهای ما را تحتالشعاع خود قرار میدهند. در این مقاله با سکان آکادمی همراه باشید تا با ذکر مثالهایی روزمره، با مفهوم پارادایم و نحوهٔ شکلگیری پارادایمها در ذهنمان بیشتر آشنا شوید.
پیش از ارائهٔ مثالهایی روزمره از مفهوم پارادایم، لازم است این نکته را یادآور شویم که واژهٔ پارادایم برای اولین بار توسط توماس کوهن -فیلسوف مشهور- در کتاب «ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺍﻧﻘﻼبهای ﻋﻠﻤﻰ» به کار گرفته شده است.
پارادایم چیست؟
در تعریفی کلیتر، منظور از پارادایم اصولی است که محدودهای را برای افراد یک جامعه مشخص میکنند که به نوعی نشانگر موفقیت فرد در حوزهٔ مربوطه در صورت تبعیت از پارادایم حاکم است. به عبارت دیگر، وقتی پارادایمی در جامعه شکل میگیرد، عدم تبعیت از آن پارادایم -که در بیشتر مواقع هم نادرست است- میتواند منجر به طرد شدنمان از جامعه شود و یا در بهترین حالت، برچسبهایی همچون ساختار شکن بر ما خواهند زد.
چیزی که ما هر روز با آن سروکار داریم، مفهومی است تحت عنوان Value Attribution؛ در حقیقت، دلیل اصلی Value Attribution این است که جامعه در دوران کودکیمان پارادایمهای اشتباهی را در ذهنمان نهادینه کرده که به سادگی میتوانیم تن به تصمیمات اشتباهی دهیم (برای آشنایی بیشتر با این مفهوم، به مقالهٔ Value Attribution چیست و چرا باید در زندگی تا حد ممکن از آن حذر کرد! مراجعه نمایید). برای روشنتر شدن این مسئله، چند مثال از زندگی روزمرهٔ خود میزنیم تا مفهوم پارادایم روشنتر گردد.
پارادایمهایی که ممکن است در مورد کمپانیهای خودروسازی شکل گیرند
فرض کنیم که چند سال پیش از ایران خودرو یک سمند خریداری کردهایم؛ پس از چند روز استفاده از این خودروی صفر کیلومتر، متوجهٔ یکسری مشکلات میشویم. مثلاً متوجه میشویم که لنتهای ترمز هر چهار چرخ میزان نیستند و در صورت گرفتن ترمز شدید، خودرو به یک طرف کشیده میشود؛ و یا درجهٔ بنزین خراب است و همواره ۱۰ لیتر بیشتر بنزین را نمایش نمیدهد و سایر مشکلاتی از این دست.
چند سالی از این خودرو استفاده میکنیم تا اینکه تصمیم میگیریم خودروی خود را عوض کرده و یک خودروی پارس نو بخریم. پس از خرید این خودرو، باز هم میبینیم که خودروی به اصلاح صفر کیلومتر ما دارای یکسری مشکلات است؛ اما نه تنها از دو خرید گذشتهٔ خود درس نگرفتهایم، بلکه مجدد تصمیم میگیریم خودروی خود را تعویض کرده و این بار یک دِنا بخریم.
در واقع، در چنین شرایطی این پارادایم در ذهن ما شکل میگیرد که از ایران خودرو نمیتوان انتظار یک خودروی تمامعیار داشت؛ حال اگر آدم باهوشی باشیم، میتوانیم از این پارادایم درس گرفته و پس از ۳ بار مرتکب اشتباه شدن در تصمیمگیری، این شرکت را تحریم کنیم!
نقطهٔ مقابل این قضیه هم کاملاً صادق است؛ برای مثال، میتوان خودرویهای ساخت کشور کره -البته منظور کشور دوست و همسایه کرهٔ شمالی نیست- را در نظر گرفت. چیزی در حدود ۴۰ سال پیش، یعنی دقیقاً زمانی که ما ساخت پیکان را شروع کردیم، کرهایها برای کارهای یَدی به ایران میآمدند و سطح پایینترین کارها به اتباع کرهای سپرده میشد تا اینکه رهبران این کشور تصمیم گرفتند رویکرد متفاوتی اتخاذ کنند تا اینکه کرهٔ جنوبی به پیشرفتهای قابلتوجهی دست یافت؛ به طور مثال، در حال حاضر در صنعت خودرو شاهد عرضهٔ برندهایی همچون دوو، هیوندای، کیا و غیره هستیم.
زمانی که ما یک خودروی ساخت مثلاً شرکت کیا موتورز را خریداری میکنیم، به هیچ وجه مشکلاتی که قبلاً در خرید از کمپانیهای داخلی با آنها روبهرو شده بودیم را مشاهده نخواهیم کرد و در صورتی که خرید ما چند بار تکرار شود، این پارادایم در ذهنمان شکل میگیرد که کیا موتورز شرکتی است که خودروهایی بسیار باکیفیتی میسازد.
جالب اینجا است که اگر هم بر حسب اتفاق یکی از اطرافیانمان از خرید یکی از مدلهای کیا موتورز ابزار نارضایتی کند و خاطرهٔ نامطلوبش از این کمپانی را برایمان تعریف کند، با توجه به اینکه قبلاً پارادایم مثبتی از این کمپانی در ذهنمان نقش بسته است، به سختی میتوانیم دیدگاه فرد مقابل را به خود بقبولانیم!
پارادایمهایی که ممکن است در مورد بنگاههای املاک شکل گیرند
نمونهها از شکلگیری پارادایمها بسیارند؛ به عنوان مثالی دیگر، میتوان به پارادایمی اشاره کرد که از بنگاههای املاک در ذهن بسیاری از ما شکل گرفته است (البته همواره استثناءهایی وجود دارد و به هیچ وجه قصد جسارت به قشر خاصی را نداریم).
فرض کنیم که قصد خرید یک ملکی دارید؛ پس از چند هفته گشتوگذار در بنگاههای املاک، بالاخره ملکی را مییابید که هم شرایط مد نظر شما را دارا است و هم به بودجهٔ شما میخورد. نکتهای که مشاور املاک به شما گوشزد میکند، این است که این ملک همچون «سکهٔ بهار آزادی» است و هر موقع که تصمیم به فروش آن بگیرید، به راحتی قابل فروش است.
پس از چند سالی زندگی در این ملک، بالاخره تصمیم به فروش ملک خود گرفته و یک راست به سراغ مشاور املاکی که ملک را برایتان خریده بود میروید و میگویید که قصد فروش ملک خود را دارید اما با شنیدن صحبتهای مشاور، کاملاً شکه میشوید! به گفتهٔ آقای مشاور:
موقعیت این ملک اصلاً خوب نیست و باید تمام تلاشمون رو بکنیم تا یه بنده خدایی پیدا بشه قالبش کنیم؛ من اگه بخوام این کار رو بکنم، علاوه بر کمیسیون، ۵ میلیون تومن هم شیرینی میخوام!
اگر شما صاحبخانه نباشید و مجبور باشید هر یکی دو سال خانهٔ خود را تعویض کنید، به مراتب پارادایم پررنگتری نسبت به ماهیت مشاورین املاک در ذهنتان شکل میگیرد و در نهایت به جایی خواهید رسید که اگر روزی یک مشاور املاک به خواستگاری خواهرتان بیاید و یا برادرتان دلش پیش دختری گیر کند که پدرش املاکی است، بدون توجه به سایر شرایط، پارادایمی که از قبل در مورد مشاورین املاک در ذهنتان شکل گرفته را مبنا قرار داده و نظر مخالف خود را اعلام میکنید!
پارادایمهایی که ممکن است در مورد رانندگی شکل گیرند
اجازه دهید باز هم یک مثال به مراتب روزمرهتر از شکلگیری پارادایمها بزنیم. زیاد اتفاق افتاده که وقتی خودروی خود را در کنار خیابان و یا در کوچهای پارک میکنیم، وقتی به خودروی خود رجوع میکنیم میبینیم که خودرویی سپر به سپر خودروی ما پارک کرده و چندین بار میبایست عقب/جلو کنیم تا بتوانیم خودروی خود را از پارک خارج کنیم.
زمانی که چند بار این اتفاق برایمان رخ دهد، این پارادایم در ذهنمان شکل میگیرد که پارک کردن خودرو در خیابانهای ایران مساوی است با دردسر خارج کردن خودرو از پارک! لذا اگر فضایی برای خودروی خود بیابید که به راحتی ۲ خودرو را بتوان در آن جای داد، خودروی خود را به گونهای پارک میکنید که وسط قرار گیرد که نه هیچ خودرویی را بتوان پشت آن پارک کرد و نه جلوی آن (گرچه این کار انسانی نیست، اما پارادیم کار خودش را میکند!) و یا همواره خودروی خود را در محلی پارک میکنید که یا مقابل فضای پارک خودرو و یا پشت آن یک درب پارکینگ باشد تا این اطمینان را داشته باشید که در حین خروج از پارک، یک طرف ماشین ۱۰۰٪ خالی است.
پارادایمهایی که ممکن است در مورد گارانتی محصولات شکل گیرند
در حوزهٔ گارانتی محصولات هم به راحتی پارادایمهای مختلفی در ذهنمان شکل میگیرند. فرض کنیم که یک گوشی موبایل میخریم و چیزی معادل با ۱۰۰ هزار تومان بیشتر برای گارانتی گوشی هزینه میکنیم اما گوشی آنطور که باید و شاید از آب در نیامده و خراب میشود.
زمانی که به شرکت گارانتی کنندهٔ گوشی مراجعه میکنیم، میبینیم که قوانین بسیار سختگیرانهای برای استفاده از گارانتی در نظر گرفته شده به طوری که شاید بدون اغراق در ۱۰٪ موارد یک مشتری بتواند از خدمات گارانتی استفاده کند.
حال زمانی که داد و ستد با شرکتهای گارانتی کنندهٔ محصولات دیجیتال به چند سال برسد، در نهایت این پارادایم در ذهنمان شکل میگیرد که خرید مثلاً یک گوشی موبایل بدون گارانتی به مراتب بهصرفهتر است!
شکلگیری پارادایمهای مختلف بر اساس تجربیات مختلف
حال فرض کنیم یکی از دوستانمان به خارج از کشور مهاجرت کرده و در یکی از کشورهای اسکاندیناوی همچون سوئد، دانمارک و یا نروژ اقامت گزیده است. پس از چند سال زندگی در یکی از این کشورها، به ملاقاتمان میآید و از شرایط زندگی در این کشورها برایمان میگوید.
از کمپانیهای خودروسازی، مشاورین املاک، شرکتهای گارانتی کننده و غیره داستانهایی نقل میکند که در نقطهٔ مقابل تجربیات ما است؛ در واقع، با توجه به اینکه دوست ما در طول سالیان سال تجربهٔ لذتبخشی از معامله با شرکتهای خودروسازی، یافتن ملک بدون هرگونه دردسری از طریق مشاورین املاک، مراجعه به شرکتهای گارانتی کنندهٔ محصولات و … به دست آورده، این پارادایم مثبت در ذهنش شکل گرفته که یک کمپانی خودروسازی تحت هیچ عنوان خودروی مشکلدار دست مشتری نمیدهد، یک مشاور املاک تحت هیچ عنوان برای کسب درآمد دروغ نمیگوید، یک شرکت گارانتی کننده تحت هیچ عنوان مشتری را نمیپیچاند، یک شهروند برای اینکه زودتر به مقصدش برسد، هرگز خودروی خود را به گونهای پارک نمیکند که برای شهروند دیگری مزاحمت ایجاد کند و داستانهایی از این دست.
در واقع، میبینیم که پارادایمها به چه راحتی هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی در ذهنمان شکل میگیرند و نگرش ما را نسبت به محیط پیرامونمان تغییر میدهند.
کلام آخر
پارادایمها خیلی دیر در ذهن ما انسانها شکل میگیرند اما زمانی که یک پارادایم -خواه مثبت و خواه منفی- در ذهن فردی شکل گرفت، به دشواری میتوان آن پارادایم را جایگزین کرد؛ به طور مثال، افرادی که دارای گرایشات خاص سیاسی/مدنی/مذهبی و غیره هستند را خیلی سخت میتوان دستخوش تغییر ساخت چرا که در طول سالیان سال این پارادایمها در ذهنشان شکل گرفته و روز به روز هم بر استحکام پارادایمهای موجود افزوده میشود.
یکی از بزرگترین موانع بر سر ایجاد پارادایمهای صحیح، والدین مدارس و به طور کلی جامعه است؛ در واقع، این دشمنان قسم خوردهٔ بچهها -یعنی پدر، مادر و معلم- دست در دست یکدیگر داده تا پارادایمهایی که خود به آنها اعتقاد دارند را در ذهن بچهها نهادینه کنند. برای روشنتر شدن این مسأله، مثالی میزنیم.
برخی از ما در فضایی بزرگ شدهایم که کارمند دولتی بودن از یک سو و همچنین از زیر کار در رفتن، مسئولیت نپذیرفتن، تنبلی کردن، به تعویق انداختن کار ارباب رجوع و اتمام کار به صورت سریع و بیکیفیت از سوی دیگر به نوعی ارزش محسوب میشوند.
همین خصیصهها منجر به این میشوند که وقتی بچهای به سن ۱۴ الی ۱۵ سالگی میرسد، والدینش به او توصیه میکنند تا خوب درس بخواند تا بتواند در دانشگاهی قبول شود تا در نهایت بتواند در یک سازمان دولتی استخدام شود تا او را بیمه کنند و تا بازنشستگی خیالش از امنیت شغلیاش راحت باشد. به عبارت دیگر، سختی زیادی نکشد و مسئولیت زیادی قبول نکند، اما در عین حال امنیت شغلی هم داشته باشد.
از بچهای که در چنین پلتفرمی بزرگ میشود، هرگز نباید انتظار کارآفرین شدن را داشته باشیم. در واقع، از بچگی این پارادایم در ذهن کودک شکل گرفته که پدر، مادر و مدرسه هرگز بد او را نمیخواهند؛ لذا هرچه میگویند صحیح است تا جایی که در نهایت فکر میکند تنها رمز موفقیت این است که تحصیلات عالیه داشته و از آن مهمتر، در یک سازمان دولتی استخدام شود!
جالب اینجا است که در کشورهای جهان اول دقیقاً عکس این پارادایم صادق است؛ به عبارت دیگر، والدین و محیط آموزشی از بدو تولد کودکان را به مستقل بار آمدن، ارزشآفرینی تشویق میکنند و نتیجه اینکه شاهد کارآفرینان میلیاردر زیر ۳۰ سال در این کشورها هستیم.
پدر و مادرها به خاطر داشته باشند که بر اساس تحقیقات به عمل آمده، درصد قابلتوجهی از شخصیت کودک تا زیر ۷ سالگی شکل میگیرد؛ لذا والدین چیزی در حدود ۷ سال فرصت دارند تا از بچهٔ خود یک آدم ارزشآفرین، خلاق، مستقل و مفید بسازند و یا بچهای وابسته و انگل جامعه!
با وجود تمام توضیحات فوق، باید به خاطر داشته باشیم که تغییر پارادایم با توصیه و تجویز و مشاوره شکل نمیگیرد. هر جامعهای باید از درون به نقطهای برسد که پوستهٔ تنگ تفکرات قدیمی خود را بشکند و دنیای جدید را ببیند …
حال نوبت به نظرات شما است. به نظر شما آیا پارادایمهای اشتباه آنقدر قدرتمند هستند تا بتوانند آیندهٔ ما را به طور کامل تحتالشعاع قرار دهند یا خیر؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را با ما و سایر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.