تفاوت فاحشی مابین مدیر یک شرکت، سازمان یا استارتاپ بودن و رهبری یک تیم وجود دارد. اگر در نظر دارید تا کسبوکاری به راه اندازید، همواره به خاطر داشته باشید که خواهید توانست بدون آنکه مدیر باشید به رهبری استارتاپ خود بپردازید اما به یاد داشته باشید که اگر یک مدیر باشید و عملکردی همچون یک رهبر واقعی نداشته باشید، دیر یا زود در حوزهٔ منابع انسانی به مشکل خواهید خورد (مدیریت علمی اکتسابی است در حالی که مهارت رهبری تیم چیزی است که نیازمند صرف زمان بوده، و اگر نگوییم ذاتی است، باید گفت در کتابهای دانشگاهی و دورههای آموزشی چیز زیادی دربارهٔ آن به شما یاد نخواهند داد!)
رهبر بیش از آنکه صحبت کند به اعضای تیم گوش میدهد
بسیاری از مدیران تبحر خاصی در دستور دادن به زیردستان خود دارند و همواره بر این باورند که کارمندانشان تعدادی آدم بلهقربانگو هستند که هیچ اختیاری از خود نداشته و نیازمند کسی هستند که به ایشان بگوید فلان کار را انجام دهند و از فلان کار دست بکشند اما رهبران در نقطهٔ مقابل مدیران قرار دارند به این معنی که یک رهبر واقعی کسی است که اعضای تیم را در تصمیمگیریها دخیل میکند و همواره به دغدغههای اعضای تیم گوش فرا میدهد. یکی از دلایلی که رهبران شنوندههای خوبی هستند هم این است که میخواهند اطمینان حاصل کنند اعضای تیمشان در محیطی شاد فعالیت میکنند و از کار خود راضی هستند و نیاز به توضیح نیست اینکه اعضای تیم ببینند صدای ایشان شنیده میشود، کمک شایانی به ایجاد حس تعلق خواهد کرد.
رهبران به انتقادات سازنده اعتقاد دارند
اشتباه، اشتباه است خواه این اشتباه را یک کارمند معمولی مرتکب شود خواه یک مدیر میانی! بسیاری از مدیران وقتی شاهد اشتباهی از جانب یکی از اعضای تیم هستند، بدون برو برگرد کارمند خاطی را به باد انتقاد میگیرند و گاهی اوقات این انتقادات در مقابل سایر اعضای تیم صورت میگیرد (برخی مدیرانی که اینگونه انتقاد میکنند بر این باروند که این سبک مدیریت منجر میگردد تا کارمند خاطی در آینده عملکرد بهتری از خود نشان دهد و همچنین حساب کار دست دیگر کارمندان بیاید.) در نقطهٔ مقابل مدیران، رهبران قرار دارند که انتقاد کردن ایشان به مراتب سازندهتر از مدیران است. ایشان وقتی با اشتباهی از جانب یکی از اعضای تیم مواجه میشوند، مشکل به وجود آمده را برای کارمند خاطی تشریح کرده، به وی بازخورد میدهند و همچنین این اجازه را به کارمند خاطی میدهند تا از خودش دفاع کند.
یک سبک انتقاد کردن وجود دارد تحت عنوان «انتقاد ۳۶۰ درجه» یا «انتقاد همبرگری» که گفته میشود بسیار سازنده است بدین صورت که همانطور که وقتی همبرگر میل میکنید و میبینید یک لایه نان قرار دارد سپس گوشت و مخلفات و باز هم یک لایهٔ نان دیگر، وقتی ما به عنوان یک رهبر میخواهیم از یکی از اعضای تیم خود انتقاد کنیم، باید انتقاد ما همچون یک همبرگر از سه لایه تشکیل شده باشد.
به عبارت دیگر، وقتی که اشتباهی از جانب یکی از اعضای تیم سر میزند، در فضایی کاملاً خصوصی ابتدا شروع به بیان نقاط قوت فرد، خوبیهای وی و به طور کلی کلیهٔ کارهای مثبتی که انجام داده مینماییم (لایهٔ اول نان) سپس شروع به صحبت در مورد رفتار نامطلوبی که از وی سر زده میپردازیم (لایهٔ گوشت و مخلفات) و تحت هیچ عنوان این حس را به همکار خود القاء نمیکنیم که وی در یک جلسهٔ دادگاه نشسته که فقط و فقط رئیس دادگاه حق حرف زدن دارد. حتماً باید فضایی بر جلسه حاکم باشد که فرد خاطی بدون استرس بتواند در مورد دلایل وقوع اشتباهش توضیح دهد. در پایان جلسه هم مجدد نیاز به یک لایهٔ نان خواهیم داشت! به عبارت دیگر، برای آنکه جلسه با خوبی و خوشی به اتمام برسد و فرد خاطی با عزتنفس جلسه را ترک کند، مجدد نیاز است تا حس مثبتی به وی القاء کرده و از وی بخواهیم که تمام تلاش خود را به کار بندد تا چنین اشتباهی مجدد تکرار نگردد.
گرچه رویکرد همبرگری در بسیاری از موقعیتها جواب میدهد، اما در عین حال در درازمدت ممکن است اثربخشیاش کمرنگ و کمرنگتر شود و دلایل این موضوع را در مقالهای تحت عنوان چرا انتقاد همبرگری (۳۶۰ درجهای) جواب نمیدهد و راهکار جایگزین در رهبری تیم چیست؟ بازگو کردهایم.
رهبران دخالت بیجا نمیکنند
مدیران علاقهٔ خاصی به فرمان دادن دارند و از اینکه کارمندانشان از ایشان هراس داشته باشند بسیار خرسند میشوند. وقتی که مدیری از دفتر کارش بیرون میآید، این حس به کارمندان دست میدهد که یا میخواهد یک اُرد جدید دهد و یا قصد تخریب یکی از کارمندان را دارا است در حالی که رهبران دقیقاً در نقطهٔ مقابل مدیران قرار دارند بدین شکل که به مثابهٔ فرماندهانی هستند که سربازان از جنگ در کنار ایشان به خود میبالند حتی اگر در جنگ جان خود را از دست بدهند!
معمولاً مدیران درب اتاق خود را میبندند در حالی که رهبران واقعی اصلاً علاقهٔ خاصی به میز و صندلی مدیریتی و کار پشت دربهای بسته ندارند. یک رهبر واقعی همواره در کنار اعضای تیم است تا در دسترس ایشان باشد اما در عین حال هرگز Micro Manage نمیکند. به عبارتی، منظور از این اصلاح دخالت کردن در کلیهٔ کارها، اِعمال نظر شخصی در تمامی فرایندهای کاری و به طور کلی گرفتن حس استقلال کارمندان است به طوری که در جزئیات کارها کاملاً دخالت صورت گیرد.
نتیجهگیری
به طور خلاصه، اگر قصد راهاندازی کسبوکاری دارید، میتوانید روی خود کار کرده و از خودتان رهبری بسازید که نه تنها خودش پلههای ترقی را بالا میرود، بلکه فضایی برای رشد شخصی و کاری اعضای تیم هم فراهم میسازد و همین مسأله منجر به کسب موفقیت و ایجاد یک تیم حرفهای خواهد شد. جملهٔ زیر برگفته از یک ضربالمثل آفریقایی است:
اگر میخواهید تند راه بروید، حتماً تنها طی طریق کنید اما اگر میخواهید مسیری طولانی را بپیمایید، دستهجمعی حرکت کنید.
مدیران معمولاً اهداف تجاری بزرگی را در سر میپرورانند و قصد دارند تا پلههای ترقی در دنیای تجارت را یکی پس از دیگری بالا روند و این دیدگاه منجر به این میگردد تا ایشان کمتر به اعضای تیم توجه کنند در حالی که رهبران خوب میدانند که تنها راز موفقیت، برخورداری از یک تیم حرفهای است و از همین روی تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا به اعضای تیم خود راهکارهای سازندهای ارائه داده و به ایشان آزادی عمل کافی میدهند تا سعی و خطا کرده، ایدههای جدید را پیادهسازی کرده و پتانسیلهای بالقوه خود را به صورت بالفعل درآورند.
گرچه برخی بر این باورند که رهبری یک ویژگی ذاتی است، اما در عین حال تجربه نشان داده است که با تمرین و ممارست در این حوزه میتوان به مرور زمان مهارتهای رهبری را کسب کرد.