قبل از اینکه دولوپر شوم، مدتی در حین تحصیل در دانشگاه آزاد اراک در رشتهٔ مترجمی زبان انگلیسی به کار کشاورزی مشغول بودم (تعجب نکنید لطفاً!) راستش خیلی دوست نداشتم به دلیل بیعرضگی که داشتم که نتونستم دانشگاه دولتی قبول بشم، پدرم مسئولیت شهریهٔ دانشگاه آزادم رو متحمل بشه؛ لذا شروع کردم به کار کشاوزی چون واقعاً از بچگی علاقه هم داشتم.
یک چیز جالب بگم. دانشگاه آزاد اراک خارج از شهر هست و از شانس خوب من، انتهای دانشگاه میخورد به زمین کشاورزیام. مثلاً بین دو تا کلاس که بیکار بودم، شروع میکردم پیاده چندین کیلومتر میرفتم تا سر زمین و به کارگرها سری میزدم سپس برمیگشتم دانشگاه. جالبتر اینکه دخترهای باکلاس تهرانی به خاطر کفشهای گِلی و شلوار خاکیام کلی من رو اوسکول میکردن ولی نمیدونم چرا اصلاً برام مهم نبود!
بگذریم. زمان برداشت محصول (سیبزمینی) بود. روال کار به این صورت بود که با تراکتور سیبزمینیها از زیر خاک بیرون ریخته میشد، سپس کارگرها با دست اونها رو داخل گونیهای ۵۰ کیلویی میریختن (کارگرهای افغانی بودن). هِدِ کارگراها گفت که کارگران مرد روزی ۸۰۰۰ تومن و خانمها روزی ۴۵۰۰ تومن و وقتی که فهمیدم به خدمت گرفتن خانمها ارزانتره، خیلی خوشحال شدم! غروب شد و خواستم حسابکتاب کنم که یک چوپان آمد پیشم تا خستگی بگیره و یک چای بخوره.
پس از اینکه نمازم تمام شد، شروع کردم به حساب و کتاب و تمامی کارگران (حدوداً ۲۰ نفر) رفتند؛ چوپانه پرسید چقدر میدی؟ گفتم مرد ۸ تومن زن ۴۵۰۰ که نَه گذاشت و نَه برداشت و گفت:
اون نمازی که خوندی تو کمرت بخوره!
گفتم چرا؟ گفت وقتی مردی کار میکنه، وظیفهاش هست اما وقتی زنی میاد دست به کار کارگری میزنه از دو حالت خارج نیست:
- یا خواسته کمک خرج شوهرش بشه
- یا شوهرش مرده و میخواد شکم بچههاش رو سیر کنه
و این در صورتی هست که راههای به مراتب آسونتری برای کسب درآمد هست! گفت این زنهایی که من دیدم این قدر غیرت داشتن که پا به پای مردها دارن کار میکنن بعد تو بیانصاف مزد کمتر میدی ...
نابود شدم و حس انگل اجتماع بهم دست داد اما خب یک درس مدیریتی یاد گرفته بودم و فردای آن روز، تفاوت روز پیش رو پرداخت کردم و از آن روز به مدت یک هفته حقوق برابر پرداخت کردم.
چرا کشاورزی رو ادامه ندادم؟
خب سال اول، سال خیلی خوبی بود و جالبه براتون بگم که با یک جفت چکمه و فقط دو عدد بیل تونستم برای این مملکت حدوداً یکصد تُن سیبزمینی ناب تولید کنم. حال میپرسید چرا میگم سیبزمینی ناب؟ چون واسطهای که آمد سیبزمینیها رو ازم خرید دیدم کلیهٔ خاورها رو داره آدرس تهران رو بهشون میده؟ گفتم چرا میفرستی تهران؟ گفت این سیبزمینی رو اگر شهرستانیجماعت بخوره حیف میشه! اینقدر خوب هست که باید صاف بره تهران که بشه گرونتر هم فروخت (ایشون یکی از اولین جانورهایی بود که در دنیای کسبوکار باهاش روبهرو شدم.)
خب اینقدر سال اول خوب بود که سال بعد نه تنها اون زمین رو کاشتم، بلکه یک زمین دیگر رو هم اجاره کردم اما غافل از اینکه همهٔ کشاورزها مثل من فکر کرده بودن و چون قیمت سیبزمینی اون سال خوب بود، همه زوم کردن روی سیبزمینی و خودتون میتونید حس بزنید که سال بعد چه اتفاقی افتاد ...
همهٔ محصول روی دستم موند و مجبور شدم انبار کنم. پس از مدتی یک منتور داشتم که بهم گفت اگر خیلی دیگه نگهداری در این فضا، شروع میکنه به گندیدن (پیش از این مقالهای نوشتم تحت عنوان «لزوم برخورداری از یک منتور در حوزهٔ توسعهٔ نرمافزار» که از لینک https://sokanacademy.com/plus/6736/post میتونید بخونید. از کشاورزی گرفته تا کدنویسی، داشتن یک منتور خوب باید هست). گفتم چه کنم؟ گفت یا باید بری سردخونه اجاره کنی و یا بدی بره و من هم که همهٔ داراییام رو از دست داده بودم، بالاجبار سولوشن دوم رو انتخاب کردم اما بگید چهجوری؟
رفتم با کمیته امداد صحبت کردم گفتم جان مادرتون بیایید خودتون از این تویوتا شاسیبلندها با نیرو بیارید بار بزنید ببرید یک ریال هم ندید (به این میگن معاملهٔ برد-برد چون هم من راضی بودم و هم کمیته امداد).
اولین ورشکستی زندگیام
همهٔ داراییام رو از دست دادم و این اولین ورشکستگی زندگیام بود که ۶۰۰ هزار تومن (که اون موقع برام خیلی پول بود) رفتم زیر صفر و از پدرم پول گرفتم اما به صورت قرض.
خدا شاهده شروع کردم به ترجمه (اون موقعها تایپ ده انگشتی بلد نبودم و اساساً از کامپیوتر برای فیلم دیدن استفاده میکردم) و اینقدر ترجمه کردم تا قرضم رو صاف کردم به طوری که انگشت اشارهٔ دست راستم که خودکار موقع ترجمه بهش تکیه پیدا میکنه یک قلمبه گوشت اضافه آورده بود که الان هم یادگاری باهام هست.
نتیجه
اگر در گذشته مشغول به کاری بودهاید که کاری یدی بوده و یا الان کاری میکنید که خیلی ازش خوشتون نمییاد، باید بگم که به قول استیو جابز، اگر شما نقطهها رو روبه عقب به هم وصل کنید، میبینید که عمرتون تلف نشده. مثلاً من در کشاورزی یک درس مدیریتی گرفتم که خصوصیات دموگرافیک آدمها نباید ملاک برتریشون باشه (برای اطلاعات بیشتر توصیه میکنم به مقالهٔ «رفتار سازمانی (Organizational Behavior) چیست؟» در لینک https://sokanacademy.com/blog/5525/post مراجعه نمایید.) همچنین اون موقع که مثل ... ترجمه میکردم تا قرضم رو صاف کنم، نمیدونستم که روزی قراره در حوزهٔ کدنویسی و تولید محتوا کار کنم و اون تجربهها الان به دادم رسید.
و به عنوان کلام آخر هم باید بگم که از شانس خوبم، هم شغل گذشتهام (کشاورزی) و هم شغل فعلیام (توسعهٔ نرمافزار و کپیرایتینگ) هر دو شرایطی دارن که با آدمها خیلی نباید سروکله بزنم و این خیلیییییییی خوبه.
ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.