قبلاً این مقاله در وبلاگ سکان بود اما دیدم که با حال و هوای سکانپلاس بیشتر جور درمیآید و منتقلش کردم اینجا.
برخی از ما در پلتفرمی بزرگ شدهایم که شخصیتمان از کودکی با آموزههای فرهنگی، اخلاقی و دینی گره خورده و این آموزهها، که برخی خوب و برخی خرافات هستند، بخش قابلتوجهی از شخصیتمان را شکل دادهاند. به طور مثال، یکی از این آموزهها رعایت حد اعتدال در تمامی جنبههای زندگی است به طوری که از کودکی دائماً به تعادل و اعتدال دعوت شدهایم اما سؤال اینجا است که پس از گام گذاشتن در یک مهارت خاص مثل برنامهنویسی، که به معنای واقعی کلمه کار دشواری است، باز هم میتوان پیرو حدیث «خیر الامور اوسطها» بود یا باید رویکرد متفاوتی اتخاذ کرد؟
قرآن کریم در سورهٔ اسراء آیهٔ ۱۱۰ میفرماید «و نماز را نَه زیاد بلند و نَه زیاد آهسته بخوان و در بین آن دو، راهی میانه برگزین» و یا دربارهٔ انفاق در سورهٔ فرقان آیهٔ ۶۷ میفرماید «و بندگان شایستهٔ خدا کسانی هستند که چون انفاق کنند نَه به اسراف و زیادهروی میپردازند و نَه سختگیری میکنند بلکه در بین این دو، حالت میانه دارند.»
در احادیث هم کم در مورد اهمیت اعتدال نداریم به طوری که معروفترین حدیث در این حوزه به پیامبر اکرم (ص) منسوب است که میفرمایند «خیر الامور اوسطها» مضاف بر اینکه گفتههایی هم با این مضمون داریم همچون «نَه چندان بخور كز دهانت برآيد، نَه چندان كه از ضعف جانت برآيد» و یا «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود» که باز هم بر اهمیت اعتدال تأکید دارند.
حال سؤال اینجا است که اگر به طور مثال پا در حوزهای دشوار همچون برنامهنویسی و توسعهٔ نرمافزار بگذاریم، آیا باز هم با رعایت حد اعتدال میتوان به موفقیتهای قابلتوجهی در این مهارت دست یافت یا باید حداقل چند سالی از حالت اعتدال خارج شویم تا بتوانیم آنطور که باید و شاید، به یک فرد حرفهای در حوزهٔ کاری خود مبدل شویم؟
نیاز به توضیح نیست که توسعهٔ نرمافزار یکی از صنایعی است که فناوریها در آن دائماً در حال تغییر و بهروزرسانی هستند و اگر بخواهیم پس از گام گذاشتن در این حوزه به آرامی حرکت کنیم، به دانستههای خود اکتفا کنیم و به طور کلی خیلی سختکوشی نکنیم، بدون شک دیری نخواهد گذشت که رقبایی با پشتکار بیشتر و ارادهٔ راسختر گوی سبقت را از ما خواهند ربود که برای روشنتر شدن این مسأله، مثالی میزنیم.
فرض کنیم فردی هستیم ۲۳ ساله به نام پریسا. در یک کلام، پریسا تصمیم گرفته تا شغل برنامهنویسی را به عنوان حرفهٔ اصلی خود انتخاب کند و این در حالی است که اولین سناریوی فرضی زندگی پریسا از ۱۸ تا ۲۳ سالگی به شرح زیر است.
به طور کلی، پریسا از کودکی یاد گرفته است که همواره حد اعتدال را رعایت کند. در این ۵ سال از زندگی پریسا، که به نوعی یکی از برهههای مهم زندگی یک دانشجو است، او هم به تفریح پرداخته و هم به تحصیل، هم صلهٔرحم به جا آورده و هم به سینما رفته، هم ورزش کرده هم سالی چند بار به مسافرت رفته و در یک کلام، پریسا فردی است که برایش هر چیزی ارزش خاص خود را دارا است و زندگیاش همچون یک فرد نرمال، همه چیز را شامل میگردد.
اکنون به بررسی سناریوی فرضی دوم بپردازیم با این تفاوت که پریسای ورژن دو رویکردی کاملاً متفاوت برای این ۵ سال از زندگیاش در نظر گرفته است. در واقع، پریسا تصمیم گرفته است که هم به صورت آکادمیک و هم به صورت تجربی وارد حوزهٔ توسعهٔ نرمافزار شود و او به طور معمول صبحها ساعت ۵ از خواب بیدار شده و چیزهایی همچون مطالعه، کدنویسی، تجربه، آزمون و خطا، سرچ در گوگل، مشاهدهٔ ویدیو در یوتیوب و ... بخشی از کار روتین روزانهٔ وی هستند.
در برنامهٔ روزانه وی، شرکت در کلاسهای دانشگاه هم گنجانده شده و این در حالی است که اگر در دانشگاه همکلاسیها برنامهٔ تفریحی همچون دورهمی در یک کافیشاپ را ترتیب داده باشند، پریسا ترجیح میدهد تا در کتابخانه به مطالعه بپردازد. به طور کلی، بخش قابلتوجهی از زندگی وی کدنویسی است کما اینکه زمان آزادش را با کارآموزی در یک شرکت نرمافزاری پر میکند.
برای جلوگیری از طولانی شدن سناریوی پریسای ورژن دو، خیلی به مرور زندگی روزمرهٔ وی نمیپردازیم اما فقط همین قدر بدانیم که پریسا یک هدف برای خودش در این ۵ سال تعیین کرده و آن هم تبدیل شدن به یک دولوپر حرفهای است.
اگرچه در ظاهر پریسای نسخهٔ یک آدمی معقول، معتدل و میانهرو است و پریسای نسخهٔ دو آدمی صفر و یکی، بیاعتدال و تکبُعدی است اما باید ببینیم که پس از این ۵ سال چه اتفاقی در پایان دو سناریوی فوق رخ خواهد داد.
پس از ۵ سال، پریسای نسخهٔ یک کلی از زندگی لذت برده، فردی اجتماعی بوده، به درس و دانشگاه رسیده اما در عین حال تفریح هم کرده و دوستانش را برای خود نگاه داشته است. پریسای نسخهٔ دو هم پس از ۵ سال یک گیک به معنای واقعی کلمه شده، به درس و دانشگاهش رسیده، تفریحاش کدنویسی بوده، دوستان را برای خودش نگاه داشته اما نَه تا جایی که به حریم خصوصیاش رخنه کنند و مهمتر از همه اینکه به صورت عملی در قالب کارآموزی کدنویسی را روی پروژههای واقعی تجربه کرده است.
ورود به بازار کار برنامهنویسی
پس از فارغالتحصیلی، پریسای نسخهٔ یک شروع به ارسال رزومه برای شرکتهای برنامهنویسی میکند و به چند شرکت هم برای مصاحبه دعوت میشود (برای آشنایی با نحوهٔ نوشتن یک CV خوب، به مقالهٔ چگونه یک رزومهٔ خوب به عنوان برنامهنویس یا توسعهدهنده بنویسیم؟ مراجعه نمایید.) متأسفانه این ورژن از پریسا اصلاً در مفاهیم برنامهنویسی عمیق نشده و بلااستثناء در تمامی مصاحبهها رد میشود تا در اینکه در نهایت در یک شرکت بازرگانی داخلی، با سِمت مسئول ترخیص کالا مشغول به کار میشود!
در مقابل، پریسای ورژن دو برای چند شرکت برنامهنویسی رزومه ارسال میکند و از قضا پس از شرکت در مصاحبههای شغلی، در تمامی شرکتها قبول میشود اما کار کردن در آن شرکتها را قبول نمیکند چرا که نگاه آنها به فرایند توسعهٔ نرمافزار را اصلاً حرفهای نمیبینید! تا اینکه پس از چند ماه، شرکتی چندملیتی مییابد که نیاز به یک دولوپر فولاستک دارد و پس از چند بار شرکت در مصاحبههای مختلف، بالاخره در این شرکت با حقوقی خوب به دلار استخدام میشود (برای آشنایی بیشتر با مفهوم فولاستک، به مقالهٔ معنی و مفهوم Full Stack Developer چیست؟ مراجعه نمایید.)
پریسا زندگی خوبی دارد چرا که در شرکتی کار میکند که آدمهای حرفهای دور و برش هستند و هر روز چیزهای جدیدی یاد گرفته و با چالشهای جدید روبهرو میشود و هفتهای ۴۰ ساعت کار میکند که زمان معقولی هست اما مهمتر از همه اینکه توانسته به بهترین شکل ممکن حدیث «خیر الامور اوسطها» را در زندگیش پیاده کند. به عبارت دیگر، پس از تایم کاری بدون هیچ دغدغهای میتواند در کلاسهای مهارتهای زندگی، یوگا و … شرکت کند و به اندازهٔ کافی هم وقت دارد تا بخشی از زمان آزادش را به مهمانی بگذراند.
نگاه از زوایای مختلف به حدیث «خیر الامور اوسطها» و مقایسهٔ نتایج آنها
پریسای نسخهٔ یک ۵ سال از بهترین سالهای عمرش را بر اساس ایدهٔ «خیر الامور اوسطها» گذراند و به نظر میرسد که تا آخر عمرش هم باید یک زندگی سطح متوسط، غیرحرفهای و از همه بدتر، شغلی غیرمرتبط با علاقهاش را تحمل کند اما در مقابل پریسای نسخهٔ دو ۵ سال از بهترین سالهای عمرش را که میتوانست به مهمانی، شرکت در جشن تولد دوستان، حضور بیش از حد در شبکههای اجتماعی و در یک کلام خوشگذرانی سپری کند را به خود حرام کرد اما تا پایان عمر خواهد توانست به بهترین شکل ممکن «خیر الامور اوسطها» را در زندگی خود عملی سازد.
سبک زندگی یک انتخاب است و نگارندهٔ این مقاله هم با الهام گرفتن از زندگی پریسای ورژن دو، «خیر الامور اوسطها» را با نگاهی متفاوت در زندگی به کار گرفته است که برای روشن شدن این مسئله، مثالی میزنم.
چند سال پیش، در تعطیلات نوروز بود که در شمال کشور به یک مهمانی دعوت شدیم. نیاز به توضیح نیست که در میهمانیهای اکثر خانوارهای ایرانی بازار مباحثی همچون سیاست داخلی، سیاست خارجی، دلایل گرانی دلار، تورم، دلایل موفقیت یا عدم موفقیت جمهوری اسلامی در منطقه، مباحث پیچیدهٔ فرهنگی و مدنی، دین، متافیزیک، نقد فیلمهای جشنوارهٔ کَن و … بسیار داغ است و از آنجا که بنده در این مباحث بر خلاف سایر اقوام صاحبنظر نبودم، لپتاپم را روشن کرده و شروع به تألیف دورهٔ آموزش جاوا کردم.
این کار من باعث شد تا از آن تاریخ به بعد، به نوعی از آن جمع فامیلی طَرد شوم و به عنوان فردی بیشعور، بیفرهنگ، غیراجتماعی، بیآداب، بیاحترام به سنتهای ایران، بیتوجه به صلهٔرحم و … شناخته شوم!
درست است که توفیق همنشینی با بزرگان اقتصاد، فرهنگ، و سیاست ایران را از دست دادم، اما در عوض توانستم دورهای تألیف کنم که شاید جای آن در وب فارسی خالی بود.
و یا به عنوان مثالی دیگر، میتوان به تماشای بازی تیم والیبال ایران در جامهای مختلف اشاره کرد. آیا تماشای بازی غیور مردان ورزش والیبال ایران در ورزشگاه آزادی در حالی که ۱۲ هزار تماشاچی در حین سرویس زدن تیم حریف هو میکشند و دستان خود را برای پرت کردن حواس بازیکن سرویسزننده تکان میدهند، لذتبخشتر است یا تولید محتوای فاخر آن هم به صورت رایگان برای کاربرانی که به هر دلیلی امکان استفاده از کلاسهای حضوری، منابع مرجع و … را ندارند؟ مسلماً رعایت نکردن حدیث «خیر الامور اوسطها» -یعنی تماشای ورزش به عنوان بخشی از تفریح روزانه- در این حوزه به مراتب برایم لذتبخشتر است از دیدن نوعی بیفرهنگی که در جایجای تاریخ معاصر ما ریشه دوانده است.
در ابتدای این مقاله، اشارهای داشتیم به برخی از آیات قرآن کریم و احادیث ارزشمند بزرگان دین اما در انتهای مقاله نوبت به اشارهای به برخی از دیگر احادیث و گفتههای بزرگان خواهیم داشت. در واقع، یکی از موضوعات مهمی که در آیات قرآن و احادیث و روایات بر آن تأکید شده، دعوت به همت، تلاش و پشتکار در کارها و نفیِ سُستی و تنبلی در کارهایی است که به ما محول میشوند به طوری که در سورهٔ نجم آیهٔ ۳۹ خداوند میفرمایند «برای انسان چیزی جز آنچه که از راه تلاش و کوشش به دست آورد نیست.» و یا در جایی امام علی (ع) میفرمایند «هرگاه از سختى و دشوارى كارى ترسيدى، در برابر آن سرسختى نشان ده كه رامت مىشود و در برابر حوادث روزگار چارهانديشى كن كه بر تو آسان مىشوند.» و در جایی دیگر میفرمایند «بر شما باد به تلاش و سختکوشی و مهیا شدن و آماده گشتن» و یا در جایی دیگر میفرمایند «شرافت به همتهای بلند است نه به استخوانهای پوسیده». علاوه بر این، اشعاری همچون «نابرده رنج گنج ...» هم کم در ادبیات غنی فارسی نداریم.
واقعیت امر آن است که اعتدال، میانهروی، افراط و تفریط نکردن و کلیهٔ آموزههای مرتبط با آنها را باید سرلوحهٔ زندگی خود قرار داد اما در عین حال باید توجه کنیم که گاهیاوقات نیاز داریم تا عضوی که خداوند متعال با توان پردازش بسیار بالا در اختیارمان قرار داده -منظور مغز است- را به کار گرفته و شنیدههایمان را ریفکتور کرده، چشمهایمان را بشوییم و جور دیگری به دنیای پیرامون خود نگاه کنیم تا بتوانیم بهترین نتیجه را از آن خود کنیم.
حال سؤال اینجا است که آیا به نظر شما بزرگانی همچون پروفسور حسابی، پروفسور سمیعی، دکتر علی شریعتی، لینوس توروالدز، استیو جابز، بیل گیتس و دیگر بزرگان علوم مختلف همه چیز را در برنامهٔ روزانه خود قرار دادهاند و آدمهای معتدلی بودهاند یا بیشتر یک زندگی تکبعدی را در برهههای حساس زندگی خود -یعنی جوانی و زمانی که توان کسب علم را داشتهاند- تجربه کردهاند؟
ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.