خودآگاهی چیزی نیست که با آن متولد شده باشیم، بلکه با تمرین و ممارست باید به آن دست پیدا کنیم. بهترین تمرین برای افزایش خودآگاهی، ایجاد عادتهای مفید است. در ادامه چهار مورد از عادتهای افرادی که خودآگاهی بالایی دارند را بررسی میکنیم. شما نیز میتوانید با کسب این عادتها به فردی با خودآگاهی بیشتر تبدیل شوید.
۱. این افراد در مورد ذهن خود کنجکاو هستند.
افرادی که خودآگاهی بالایی دارند در مورد ذهن خود و نحوه عملکردشان کنجکاو هستند. این دسته از افراد به افکار و الگوهای فکری خود زیاد میاندیشند. در اصطلاح روانشناسی، این عمل را فراشناخت (meta-cognition) مینامند. فراشناخت به این معنی است که شما از واقعیت افکار خود آگاه هستید و میتوانید کیفیت و سودمندی این افکار را ارزیابی کنید.
برای مثال، اغلب افراد تجربه حمله عصبی را داشتهاند و در توضیح آن میگویند: : «من خیلی نگران بودم و نمیتوانستم از فکر اتفاقات بدی که ممکن است رخ دهد، بیرون بیایم و قبل از اینکه بدانم، دچار حمله عصبی شده بودم.»
در واقعیت، خودتان انتخاب میکنید که احساس نگرانی بر شما غلبه کند، نه اینکه وقوع چیزی ناگهان باعث نگرانیتان شود. این الگوی تفکر شماست که منجر به اضطراب و استرس شدید میشود. شما به روندی که این تفکرات به سراغتان میآید فکر نمیکنید و در نتیجه تصور میکنید این احساسات به صورت کاملاً ناخودآگاه به سمت شما سرازیر میشوند.
به عبارتی اگر عادت کنید که به تفکرات خود بیاندیشید، متوجه میشوید که نگرانی نیز در واقع یک انتخاب و فعالیت مانند سایر فعالیتهای روزانه است.در نتیجه با تمرین مداوم میتوانید از این اتفاق جلوگیری کنید یا دستکم از شدت آن بکاهید.
کارل یونگ میگوید:«کسی که به بیرون مینگرد، رویا میبیند. کسی که به درون مینگرد، از خواب بیدار می شود.»
۲. این افراد بازخوردهای دریافتی از دیگران را جدی میگیرند.
افراد با خودآگاهی بالا فروتنانه میپذیرند که همیشه نمیتوان خود را بیطرفانه و بدون غرضورزی شناخت. این دسته از افراد میدانند که بهترین راه برای رسیدن به شناخت واقعی و بیطرفانه از خود، کمک گرفتن از دریچه نگاه دیگران است. اگر میخواهید خود را از چشم دیگران ببینید، لازم نیست کار سختی انجام دهید تنها باید پرسشگر خوبی باشید. بیایید موقعیتهای زیر را با هم بررسی کنیم.
- اگر اغلب در محل کارتان دچار درگیری و تنش میشوید، میتوانید سراغ یکی از همکاران مورد اعتمادتان بروید و از او بخواهید که صادقانه نظرش درباره این وضعیت را بیان کند.
- اگر همسرتان مدام به شما میگوید که به حرفهایش گوش نمیدهید، از سایر نزدیکانتان نیز بپرسید که با او همنظر هستند یا خیر.
- ممکن است در وضعیتی قرار بگیرید که در زندگی خود احساس رضایت کافی نداشته باشید و خود را عامل این وضعیت بدانید اما دقیقاً ندانید که کجای مسیر را اشتباه رفتهاید. بهتر است در این موقعیت از کسی که شناخت خوبی از شما دارد کمک بگیرید و از او بپرسید که آیا الگوهایی را در زندگی شما میبیند که باعث این وضعیت باشد.
اما اغلب از بیان چنین سوالاتی طفره میرویم زیرا میترسیم با نظرات منفی دیگران روبهرو شویم. برای غلبه بر این ترس از خود بپرسید که آیا بهتر نیست اکنون یک نقد کوچک را بشنوم تا اینکه سالهای زیادی با تردیدهای آزاردهنده یا خودخوری سپری کنم و با نقاط ضعف خود مواجه نشوم؟
یکی از بهترین راهها برای افزایش خودآگاهی، دریافت بازخورد واقعی و بیطرفانه از دیگران است. اما برای انجام این کار باید از انتقادات دیگران ناراحت نشوید و حالت تدافعی نیز به خود نگیرید.
ویلیام فالکنر میگوید:«هرگز نمیتوانید در افقهای تازه شنا کنید مگر اینکه شهامت از دست دادن چشمانداز ساحل را داشته باشید.»
۳. این افراد بیشتر از اینکه حرف بزنند گوش میدهند.
وقتی صحبت از خودآگاهی میشود، نمیتوانید تنها به حرف خودتان اتکا کنید.البته، خوداندیشی آگاهانه بهخودیخود مشکلی ندارد و چه بسا تا حدی باعث افزایش خودآگاهی شود. ولی این روش بهتنهایی برای تبدیل شدن به انسانی آگاه کافی نخواهد بود زیرا همه ما موجوداتی اجتماعی هستیم که عمدتاً از طریق ارتباط با یکدیگر یاد میگیریم.
از اولین کلماتی که در کودکی به زبان میآورید تا هنگامی که از دانشگاه فارغ التحصیل میشوید، بیشتر این فرآیند یادگیری بهصورت اجتماعی رخ میدهد.همانطور که دانشآموزان از مربیان و مشاوران خود تقلید میکنند، کودکان نیز از والدین خود تقلید میکنند.
اساساً در جستجوی خودشناسی بودن، یک تلاش اجتماعی است.
اما صرف بودن در کنار افراد دیگر باعث افزایش خودآگاهی نمیشود. خودآگاهی واقعی از تعامل واقعی با افراد دیگر و از گفتوگو حاصل میشود. برای رسیدن به این آگاهی نیازمند کسب مهارت گوش کردن عمیق و واقعی هستیم.
کلید دستیابی به خودآگاهی واقعی از طریق گوش دادن، مدیریت افکار خود در طول مکالمه است. اما از این واقعیت غافل نشویم که زمانیکه مشغول نظمدهی به افکار و ایدههای خود هستیم، گوش دادن به دیگران کار دشواری است. این بدان معناست که تبدیل شدن به یک شنونده خوب، بیشتر نیازمند کنارگذاشتن عادات بد است.
انگیزههای خودشیفتگی خود را رها کنید و در عوض کنجکاوی خود را تقویت کنید. از قضا اگر توجه خود را معطوف به بیرون کنید، به احتمال زیاد به چیز مفیدی در مورد خودتان دست خواهید یافت.
جی کی چسترتون میگوید:«بین گوش دادن و شنیدن تفاوت زیادی وجود دارد.»
۴. این افراد خودشان را به خاطر احساساتشان قضاوت نمیکنند.
این واقعیت که مردم بهراحتی خودشان را قضاوت میکنند همیشه تعجبآور بوده است؛ بهویژه قضاوت در مورد عواطف و احساساتشان که حتی کنترل مستقیمی بر روی آنها ندارند.
قضاوت اخلاقی در مورد چیزی که کنترلی بر آن ندارید، منطقی نیست. به همین دلیل در نظام حقوقی هیچ کس به خاطر تجربه احساس خشم به زندان فرستاده نمیشود. شما فقط در صورتی محکوم و مجازات میشوید که در نتیجه این احساس دست به عملی بزنید که به دیگران آسیب برساند.
شما نمیتوانید احساسات خود را کنترل کنید، فقط قادر به کنترل اعمال خود هستید.
بنابراین، همه ما میدانیم که قضاوت کردن خودمان به خاطر احساسمان، از نظر عقلانی، منطقی نیست و با این حال، هنوز خود را قضاوت میکنیم.
- به خودمان میگوییم چون عصبانی شدیم، پس انسان بدی هستیم.
- چون به جای داشتن اعتمادبهنفس دچار اضطراب میشویم، از خودمان انتقاد میکنیم.
- به دلیل داشتن احساس غم و ناامیدی بهجای خوشبینی، خودمان را ضعیف میشماریم.
شما هیچگاه دیگران را به خاطر داشتن موهای قهوهای، چشمان سبز یا پدر معتاد قضاوت نمیکنید زیرا هیچ یک از این چیزها تحت کنترل آنها نبوده است. پس چرا خودتان را به خاطر احساستان که خارج از کنترل شماست، قضاوت میکنید؟
قضاوت در مورد احساسات خود نه تنها منطقی نیست، بلکه شما را از رسیدن به خودآگاهی باز میدارد. اگر دائماً احساسات خود را قضاوت کنید، دیگر انرژی برای درک آنها نخواهید داشت.
باید یاد بگیرید که بدون هیچ قضاوتی، احساسات خود را مشاهده و درک کنید. بهترین راه برای شروع این کار این است که با زبانی ساده به احساسات خود برچسب بزنید.
هر زمان که احساس ناراحتی کردید، به جای نادیدهگرفتن یا اغراق درباره این احساس، سعی کنید احساسات خود را مانند کودکان تنها به سادگی مثل نمونههای زیر توصیف کنید:
- من عصبانی هستم.
- من ترسیدهام.
- من غمگین هستم.
- من احساس گناه میکنم.
- من احساس تنهایی میکنم.
- من به خودم افتخار میکنم.
وقتی عادت کنید که احساسات خود را به زبانی ساده و معمولی توصیف کنید، متوجه میشوید که بینش واضح تری نسبت به آن احساسات دارید و به روشی سالم و منطقی به آنها واکنش نشان میدهید.
دیوید تیلور کلاوس میگوید:«کلمات مهم هستند و کلماتی که بیشترین اهمیت را دارند همان کلماتی هستند که به خود میگویید.»
جمعبندی
اگر میخواهید خودآگاهی بیشتری داشته باشید، عادات زیر را کسب کنید:
- در مورد ذهن خود کنجکاو باشید.
- بازخوردهای دیگران را جدی بگیرید.
- بیشتر گوش کنید و کمتر حرف بزنید.
- از قضاوت کردن خودتان برای احساسی که دارید دست بردارید.