این روزا تو لیندکین و دیگر شبکه های اجتماعی میبینم که خیلیا با اسکرام و اجایل به مشکل بر میخورن و میگن که به جای راحتی کار پروسه رو براشون سخت تر میکنه.
و این سختی پروسه قطعا دلیل داره و اینجا قراره دلیلش رو بررسی کنیم.
معمولا متدولوژی های چابک در اکثر شرکتهای ایرانی به اسکرام محدود میشن و اسکرام به خودی خودش نقص زیاد داره و از طرفی مدیران پروژه و مهندسان نرم افزار به استفاده از چارچوب خالی اسکرام بسنده میکنن.
در سالهای اخیر مهندسان متدولوژی موفق به خلق متدولوژی های کاملتر شدن. در واقع با کنار هم چیدن تیکه های هر متدولوژی، یک متدولوژی جدید رو ایجاد کردن. ( مثال: DAD و اکثر چابک ها از اسکرام تا حدی پیروی میکنن)
و حتی الان یه فیلد داغ هست به نام مهندسی موقعیتی متدولوژی. یعنی یه تیم متشکل از افراد خبره در شرکتهای بزرگ وجود دارن و برای پروژه خاص، یک متدولوژی رو خاص همون پروژه ایجاد میکنن.
به طور کلی باید بلد بود از Agile به خوبی استفاده کرد. برخی practice های اجایل در برخی پروژه ها ممکنه موضوعیت نداشته باشن.
یا برخی متدولوژی ها مثل اسکرام به شکل خالص خیلی maintenace رو جدی نمیگیرن.
به طور کلی حتی اگر تیم دو نفره هم باشه، استفاده از یک متد و یک چارچوب مشخص لازمه ی کاره وگرنه مهندس نرم افزار فرقی با یه کد نویس نداره و اینم بگم اگر تو صنعت کار میکنید خواه نا خواه متدولوژي لازمتون میشه. حالا این که اون شخصی که تحت عنوان مدیر پروژه یا مهندس نرم افزار فعالیت میکنه تا چقدر به این اصول پایبنده حرف آخرو میزنه.