در این مقاله، قصد دارم تا داستان شکلگیری این استارتاپ را با قلمی ساده در اختیار کاربران سکان آکادمی قرار دهم. آنچه مسلم است، هدف از انتشار داستان شکلگیری سکان آکادمی از یکسو آشنا سازی کاربران سایت با تاریخچه ی این آکادمی است و از سوی دیگر ترغیب علاقهمندان به راه اندازی کسبوکار به منظور عملی ساختن ایدههایشان و در عین حال آشنایی با چالشهای راه اندازی یک استارتاپ است. علاوه بر این، سعی نمودم تا درس هایی که پس از راه اندازی این آکادمی گرفتهایم را با کاربران به اشتراک گذاشته تا شاید سرنخی باشند برای عملی شدن ایدههای جدید ایشان.
یک روز گرم تابستان در حال قدم زدن از طرف چهار راه ولی عصر به سمت میدان ولی عصر بودم که اتفاقی وارد یک مغازه ی فروش نرمافزار شدم و ناخودآگاه چشمم به نرمافزاری تحت عنوان Adobe Flash Pro افتاد. آن را خریدم و در اولین فرصت آن را روی لپتاپم -یک لپتاپ دل اینسپیرون ۱۵۴۵ خیلی قدیمی- نصب کردم.
به عنوان تفریح شروع کردم به ساخت انیمیشن و این در حالی بود که بیشتر تمرکزم را روی بخش گرافیکی نرمافزار می گذاشتم و اصلا هم علاقه یی به کنسول کدنویسی فلش نداشتم چون به نظرم خیلی سخت بود اما در جاهایی بالاخره مجبور میشدم برای آن که تایم لاین را نگه دارم، از دستور stop زبان ActionScript استفاده کنم. زمانی که تایم لاین به جایی که دستور stop نوشته شده بود می رسید و می ایستاد، مثل ... کیف میکردم و احساس میکردم که یک پروژه ی عظیم را کدنویسی کرده ام!
فلش را تا جایی یاد گرفتم که میتوانستم یک سایت استاتیک اما در عین حال با کلی جلوه های ویژه طراحی کنم. شرکتی که در آن کار میکردم نیاز به یک سایت داشت و آنها را مجاب کردم که یک سایت فلش خیلی خوب است -غافل از این که از دید سئو افتضاح است- و یک نمونه ی اولیه هم طراحی کردم که به تعطیلات عید نوروز رسیدیم و پروژه متوقف شد.
پنجم یا ششم فروردین ۹۱ بود که در یکی از روزی های تعطیلات نوروز به یک میهمانی دعوت شده بودم و در آن میهمانی پسر عمهام -رسول- هم حضور داشت. چند هارد اکسترنال داشت که پر بودند از فیلم، انیمیشن، نرمافزار و … فلش ام را به او دادم تا تعدادی فیلم اکشن برایم بریزد تا در تعطیلات حوصله ام سر نرود. وقتی که به صفحه ی مینی لپتاپ اش به فولدر فیلمها نگاه کردم، دیدم فولدری است تحت عنوان Joomla Tutorials؛ ازش پرسیدم این دیگه چیه؟ گفت که اگر این فیلمها رو نگاه کنی، می تونی یاد بگیری چهطوری یک سایت طراحی کنی. من هم که دیدم فلش ام هنوز جای خالی داره، گفتم اون فولدر رو هم برام بریز.
در تعطیلات به جای رفتن به میهمانی، در خانه نشستم و شروع کردم به مطالعه ی آموزشهای جوملا و چند ویدیوی ابتدایی آن را دیدم. آنقدر مدرس خوب درس میداد که مجذوب دوره شدم و روی لپتاپ ام به صورت لوکال شروع کردم به طراحی یک سایت با سیستم مدیریت محتوای -مزخرف- جوملا! و این ورود جدی ام بود به دنیای طراحی سایت و برنامهنویسی.
پس از تعطیلات سال نو، سایت شرکتی که در آن کار میکردم را این بار با جوملا طراحی کردم که در عین حال فوق العاده افتضاح بود. پس از مدتی از سی ام اس ها زده شده و خواستم خودم کدزنی کنم، پس رفتم سراغ نرمافزار دریم ویور و سایت شرکت را این بار بدون استفاده از جوملا مجدد کدنویسی کردم و کمی هم در این زمینه خلاقیتم بیشتر شده بود و در کل سایت حرفهایتر شد (اما هنوزم که هنوزه خجالت می کشم آن را جزو نمونه کارهایم معرفی کنم!)
پس از مدتی، مدیرعامل این شرکت از یکی از دوستانش خواست تا جلسه یی با طراح سایت شرکت -یعنی بنده- ترتیب دهد چرا که دوستش گفته بود سایت مشکلاتی دارد. جلسه یی ترتیب داده شد و ایراداتی به سایت وارد شد که همگی درست بودند. مثلا کارشناس از من پرسید که برای سئوی سایت چه کارهایی انجام دادهاید و آیا سایت سئو دارد؟ این اولین باری بود که واژه ی سئو به گوشم می خورد و اصلا نمی دانستم که چیست و چه کار میکند! اول فکر کردم که سئو یک چیزی است مثل دامین، هاست و این جور چیزها و گفتم مشکلی نیست، می ریم می خریم!!!
آقای کارشناس بدجوری تحقیرم کرد اما تحقیر ایشان باعث شد که سئو را یاد بگیرم و بتوانم در سکان ۳ ساله تکنیک های سئو را پیاده سازی کنم تا در نهایت بتواند گوی سبقت را از خیلی از سایت های چندین ساله در زمینه ی آموزش برنامهنویسی برباید.
پس از قطع همکاری با این شرکت و مجدد جویای کار شدن، فرصت خوبی بود برای مطالعه ی بیشتر؛ از همین رو به برنامهنویسی اپلیکیشن اندروید علاقمند شدم اما اپلیکیشن نویسی برای اندروید نیازمند دانش زبان جاوا بود پس یادگیری این زبان ضروری می نمود. این زبان را فرا گرفتم و سپس وارد حوزه اندروید شدم و در کلاسهای حضوری یکی از دوستانم -بهنام آقاجانی مدیر سایت uncocoder.com- شرکت کردم.
این قضیه گذشت تا این که به یک عروسی دعوت شده بودم (در این برهه کماکان بیکار بودم!) سر میز شام بودیم که همان پسر عمه ای که فایلهای جوملا را به من داده بود شروع کرد به صحبت کردن در مورد سایتی به نام نارنجی. گفت که خیلی سایت باحالیه و هر روز بهش سر می زنه!!! و این قضیه در ذهنم ماند تا چند روز بعد که یکی از دوستان همسرم به منزل ما آمده بود. زمانی که داشتم در خانه قدم میزدم و به فکر این بودم که چگونه پول در بیارم، به من گفت که «بهزاد، چرا ترجمه نمی کنی؟» این جمله، و معرفی سایت نارنجی که از شب عروسی به یادم مانده بود دست به دست هم داد تا لپتاپم را روشن کرده و کلمه نارنجی را در گوگل سرچ کردم و سایت نارنجی را دیدم تا بلکه بتوانم با این سایت در زمینه ی آموزش و ترجمه همکاری کنم.
راستش در ابتدا کمی رنگ نارنجی سایت توی ذوقم زد و در نتیجه خیلی به مطالب سایت نگاه نکردم و صاف رفتم سراغ «تماس با ما» و ایمیلی برای این سایت ارسال کردم و گفتم که میتوانم زبان جاوا را در سایت شما تدریس کنم. چند ساعت بعد پاسخی به من داده شد مبنی بر این که یک نمونه کار ارسال کنید. من هم بهترین کاری که میتوانستم را انجام داده و مجدد برایشان ارسال کردم. فردای آن روز جناب آقای دکتر علی اصغر هنرمند -مدیر عامل سایت نارنجی- با من تماس گرفت و گفت که همکاری مان را شروع کنیم. ما هم دوره جاوا را استارت زدیم و در کوتاهترین زمان ممکن، به یکی از پرطرفدار ترین بخشهای سایت نردبان -برادر دوقولوی نارنجی- مبدل شد.
اگر بخواهیم یکی از دلایل موفقیت دوره را نام ببریم، بایستی بگویم که پیش از هر چیز ما آموزشها را تست میکردیم به این شکل که نرمافزار اکلیپس را روی لپتاپ همسرم نصب کرده بودم و وقتی آموزش جدیدی تألیف میکردم، آن را برای همسرم ارسال میکردم تا طبق آموزش کدنویسی کند (این در حالی بود که همسرم چیزی از برنامهنویسی نمی دانست!) اگر ایشان OK می داد، دوره برای نردبان ارسال میشد و اگر هم آموزش رد میشد، مجدد آن را بازبینی میکردم. در واقع دلیل انجام چنین کاری این بود که مخاطبین دوره ی ما کسانی بودند که تازه می خواستند برنامهنویس شوند لذا ضروری می نمود که یک فرد مبتدی -همچون همسرم- آموزشها را تست کند تا مطمئن شویم که مخاطب اصلی دوره -که همان مبتدی ها هستند- آموزشها را درک میکردند.
این روند داشت ادامه می یافت و به جاهایی خوبی رسید که یک روز با همسرم بحث ام شد و رک و پوست کنده بهم گفت «عمرا دیگه در تألیف دوره ی جاوا کمکت کنم!» اولش کمی ناراحت شدم اما روال کار دستم آمده بود و دیگر نیازی به منت کشی نداشتم و ادامه ی دوره را با همان روند پیش بردم.
استقبال از دوره جاوا، ما را ترغیب کرد تا دوره برنامهنویسی اندروید را هم شروع کنیم و همین کار را هم کردیم و اندروید با استقبال بیشتری نسبت به جاوا رو به رو شد. در این زمان، از این که میدیدم توانستهایم دورهای اثربخش طراحی کنیم خیلی حس خوبی داشتیم تا این که یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، با خود گفتم چرا مثل سایت لیندا -همان سایتی که آموزشهای جوملایش را -بدون پرداخت حق کپی رایت دیده بودم!- راه اندازی نکنم.
پیش از هر چیز، شروع به نوشتن بیزینس پلن کردم، سایتهای رقیب ایرانی و خارجی را بررسی کرده و تمامی جوانب کار را سنجیدم. از همان ابتدا میدانستم که در این زمینه تجربه ی کمی دارم پس شروع به تیم سازی کردم. مثلاً برای بحث برندسازی اینترنتی از یکی از دوستانم به نام آقای حمید توکلی که مشاور برندسازی اینترنتی و مدیر سایت نامینیک است -و در همان زمان هم در نارنجی در مورد برندسازی مقاله می نوشت- کمک گرفتم.
برای سایت، اسامی خیلی زیادی به ذهنم رسید مثل بهزاد آنلاین (بر وزن مجید آنلاین) و خیلی اسامی دیگر که همه را آقای توکلی رد کرد (خداوند متعال رفتگان ایشان را بیامرزد که بهزاد آنلاین را ریجکت کرد!) در انتخاب اسم مأیوس شده بودم. فرهنگ ۶ جلدی معین را تهیه کرده و صفحه به صفحهاین فرهنگ را -به همراه همسرم- بررسی کردیم. برخی اسامی خیلی خوب بودند اما وقتی آنها را چک میکردم، میدیدم که کسی قبل از من آنها را گرفته است.
همسرم نام سکان را پیشنهاد داد، آن را تست کردم دیدم که گرفته شده است. با صاحب دامین تماس گرفتم گفت ۵۰۰ هزار تومان دامنه را می فروشد. راستش چون سکان آکادمی یک استارتاپ بود -و الان هم هست- چنین هزینه ای برای ما زیاد بود و بی خیال دامنه سکان شدم اما به هر حال نام سکان چشمم را گرفته بود. یکی از سایتهای مطرح آموزش آنلاین در دنیا سایتی است به نام خان آکادمی. من هم کلمه ی خان را با سکان آکادمی جایگزین کرده و سکان آکادمی ساخته شد (اما کماکان فکر می کنم که این انتخاب نام هم یکی از اشتباهات استراتژیک بوده که برای عوض کردنش، بهای گزافی میباید بپردازیم!)
برای بیزینس پلن سایت هم سه پلن الف، ب و پ در نظر گرفتیم. در پلن الف، قرار بر این بود تا شبیه به سایت لیندا آموزشهای متنوعی به صورت کاملا ویدیویی منتشر کنیم، از آموزش برنامهنویسی گرفته تا آموزش طراحی گرافیکی، راه اندازی کسبوکار، انیمیشن، حسابداری، عکاسی و ... پلن ب کمی محدود تر از پلن الف بود و در صورتی میباید اجرا میشد که پلن الف شکست بخورد. در پلن ب آموزشها به حوزه های برنامهنویسی و طراحی گرافیکی محدود میشد و در نهایت هم یک پلن پ در نظر گرفتیم که در صورت شکست پلن ب لازم الاجرا بود. به قول خارجی ها که میگویند Failure Is Not An Option، ما هم با خود عهد کردیم که اگر پلن ب شکست خورد و سراغ پلن پ رفتیم، هرگز نمیباید شکست را قبول کرده و با خود گوییم «خب پلن پ هم شکست خورد، پس ما اینکاره نیستم!» و ایده ی خود را رها سازیم. در پلن پ، قرار بر این شد که حوزه ی آموزشی فقط و فقط محدود به برنامهنویسی شود.
بگذریم! چون میخواستم یک سایت حرفهای داشته باشم، سعی کردم طراحی آن را خودم به عهده نگرفته و از کسانی کمک بگیرم که در این زمینه صاحب تجربه هستند. برای همین منظور، وارد سایت جشنواره وب ایران شدم و سایتهایی که به عنوان سایتهای برتر شناخته شده بودند را انتخاب کردم و طراحان آنها را پیدا کردم. از میان همه ی طراحان، دو نفر انتخاب شدند. با یکی از ایشان وارد مذاکره شدم و ایشان هم قبول کرد که در ازای مبلغی سایت را با وردپرس طراحی کند. سر طراحی خیلی با هم چانه میزدیم و جاهایی هم به اختلاف نظر می خوردیم. شاید یکی از دلایل سختگیری من روی طراحی، خواندن زندگی نامه ی مرحوم استیو جابز بود. گویی به نوعی پیرو او شده بودم و کیفیت خیلی برایم مهم شده بود (خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم. البته یادتان باشد که فقط در زندگی حرفهای از مرحوم استیو جابز الهام بگیرید نه در زندگی زناشویی که چرا که او نتوانسته بود در این زمینه خیلی موفق عمل کند!)
آنقدر به این آقای طراح گیر دادم تا این که خسته شد و گفت که میخواهم بروم سربازی و نمیتوانم کار سایت را به پایان برسانم. از آنجا که بخشی از طراحی انجام شده بود، با هم توافق کردیم که بخشی از هزینه طراحی را به وی بپردازیم و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد (آش نخورده و دهان سوخته!)
در همین اثنی بود که همسرم گفت هیچ کسی با این اخلاق مزخرف تو نمی تونه باهات کار کنه، بنشین خودت طراحی سایت رو به صورت حرفهای یاد بگیر و سایتت رو خودت طراحی کن که گفتم وقت تنگه و نمی شه و وقت را از دست میدهیم!
رفتم سراغ کاندیدای دوم که در مشهد سکونت داشت. بهم گفت که پروژه دارد و باید تا ۲ ماه دیگر صبر کنم و من هم از خدا خواسته ۲ ماه صبر کردم اما در این مدت با هم روی جزئیات صحبت میکردیم. موعد فرا رسید و دوست مشهدیمون گفت که میخواد بره سربازی (گویی هر کسی من با وارد مذاکره میشد، بخت سربازیش باز میشد!) و پروژه زمین گذاشته شد. در این مرحله از کار، پارادایمی در ذهنم در حال شکلگیری بود به این صورت که برنامهنویس ها آدم های بی تعهدی هستند؛ از آن زمان تاکنون، روز به روز این پارادایم قویتر میشود!
ناامید شده بودم و ایده تقریباً کنسل شده بود تا این که قرار شد در سایت نردبان شروع به آموزش دادن زبان PHP کنم. وقتی به آقای هنرمند -مدیر سایت نارنجی- گفتم که میخواهم دوره ی زبان برنامهنویسی پیاچپی را با استفاده از نرمافزار دریم ویور شروع کنم، به من گفت که اصلاً حرفش هم نزن! در شرکت ما هیچکس اجازه استفاده از این نرمافزارها رو نداره. پرسیدم چرا؟ گفت که وقتی شما با استفاده از این نرمافزارها شروع به کدنویسی میکنید، چون در یک محیط بصری طراحی میکنید نمیدانید که پشت پرده چه کدهایی نوشته میشود. اول قانع نشدم تا این که به من گفت یکی از سایتهایی که طراحی کردهای رو سعی کن با نرمافزاری مثل نوت پد ویندوز ویرایش کنی!
من هم که خواستم این کار رو انجام بدم، دیدم که اصلاً از کدها سر در نمی آورم. همه چیز برایم بیگانه بود و تازه فهمیدم که از طراحی سایت هیچ چیز نمیدانم (واقعاً دست آقای هنرمند درد نکنه با این راهنماییش!)
سایتی پیدا کردم به اسم کد آکادمی که به صورت رایگان آموزش اصولی طراحی سایت و برنامهنویسی می داد. زبانهای اچ تی ام ال و سی اس اس رو با این سایت مجدد از پایه یاد گرفتم و وقتی که اعتماد به نفس لازم را پیدا کردم، شروع کردم به طراحی پلان اصلی ایده ام -سکان آکادمی- و در بعد از ظهر یک روز چهارشبه -۲۰ شهریور ۱۳۹۲- دامنه ی ir را به قیمت ۶ هزار تومان خریداری کرده اما متأسفانه یا خوشبختانه پول کافی برای خرید دامنه ی com و فضای هاست نداشتم، لذا به همان دامنه ی ir اکتفا کردم تا فقط کار را زخمیکرده باشم؛ روز بعد کمی پول از همسرم قرض کردم و دامنه ی com و یک فضای هاست لینوکس ۲۰۰ مگابایتی هم خریدم و سایت لانچ شد (و کماکان هم قرض ادا نشده است!) بعدا هم به دامنه ی org را هم ثبت کردم. در آن زمان سایت کاملا استاتیک بود و تحت هیچ عنوان نمیشد به صورت دینامیک به تولید محتوا در آن پرداخت.
به قول آقای هنرمند، مابین سایت های نردبان و سکان آکادمی یک Conflict of Interest وجود داشت (در اینجا معنی Interest چیزی همچون سود، منفعت و ... است)، به این معنی که این دو سایت به نوعی در یک حوزه هستند و در منافع دچار چالش می گردند. با هم سر این قضیه ساعت ها تلفنی -از مهرشهر به کرمان- صحبت میکردیم تا در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بنده متعهد شوم تا در سکان آکادمی تحت هیچ عنوان آموزشهایی که برای نردبان تولید کرده ام را منتشر نکنم مگر این که اتفاقی برای سایت های نارنجی و نردبان بیافتد (که متأسفانه همینطور هم شد!)
نکته ی جالب این که وقتی ایده ی سکان آکادمی را به اطلاع آقای هنرمند رساندم، ایشان با لحنی شوخ گفت که «ما با تجربه چندین ساله، چندین برنامهنویس، ادمین سرور و به طور کلی یک تیم ۴۰ نفره، کلی سرمایه و غیره در پیاده سازی سایت های نارنجی-نردبان-نگهبان کلی دچار چالش شدهایم، میشه بگی تیم تو چه کسانی هستند و چه تجربیاتی دارید؟» من هم که بد جور ضایع شده بودم کم نیاوردم و گفتم «تیم ما ۲ نفره است؛ من و خدا!»
به موازات سکان آکادمی، کار در نردبان هم خیلی خوب داشت پیش میرفت تا این که روزی دیدیم خبری در سایت نارنجی منتشر شده مبنی بر این که اعضای این سایت در شهر کرمان دستگیر شدهاند (حتی شایعه دستگیری بنده هم پخش شده بود که صحت نداشت) در اینجا خیلی نمیخواهم وارد جزئیات شوم که چرا همکارانم دستگیر شدهاند و دلایل توقف سایتهای نارنجی/نردبان/نگهبان چه بود!
در این حین، دانشجویان دورههای اندروید و جاوا بیخبر از همه جا، در وسط دوره رها شده بودند. تا این که تصمیم گرفتیم دورههای اندروید و جاوای سایت نردبان را با ذکر منبع اصلی (یعنی نردبان) در سکان آکادمی منتشر کنیم و بگوییم که کلیه ی حقوق متعلق به سایت نردبان است. مخاطبین دوره کم کم ما را پیدا کرده و مجدد به دوره ها دسترسی پیدا کردند. در نهایت هم با کسب اجازه از مدیرعامل نارنجی، کپی رایت دوره ها به صورت کامل به سکان آکادمی تعلق یافت.
این قضیه گذشت تا این که به فکر ایده ی جدیدی افتادیم. در ایالات متحده سازمانی است به اسم code.org که توسط برادران پرتوی تاسیس شده است. این دو برادر از افراد تأثیرگذار سیلیکون ولی آمریکا هستند و در این کشور چیزی به راه انداخته اند تحت عنوان Hour of Code یا «زنگ کدنویسی» که بچهها را ترغیب به یادگیری برنامهنویسی میکنند. با ایشان مکاتبه کردم -البته به زبان انگلیسی- و گفتم که از سکان آکادمی حمایت کنید تا نماینده ی شما در ایران شویم و به بچه ها آموزش برنامهنویسی دهیم که پاسخ دادند حوزه کاری ما فعلاً در ایالات متحده است. خیلی بهم برخورد که نتوانسته بودم حس ناسیونالیستی یکی از برادران پرتوری را برانگیزانم اما شکست هایی که پیش از این خورده بودم -مثل منحل شدن نردبان، بدقولی برنامهنویسان و غیره- به من یاد داده بود که تسلیم نشوم.
با خودم گفتم که اشکال نداره خودم این کار را انجام می دهم. روزی داشتم قدم میزدم که با خودم گفتم آخه یک آدم ۳۰ ساله اصلاً برای آموزش برنامهنویسی به بچهها جذابیتی نداره. مدرس دوره باید یکی باشه از جنس مخاطبین تا این که به فکر یکی از دوستان خانوادگی مان افتادم. پسری داشت به نام نیکان که خیلی باهوش بود. کلاس زبان میرفت، کاراته بلد بود، ویلون میزد و کلاً استعداد زیادی داشت. بلافاصله بهش زنگ زدم و گفتم می خوای به پسرت برنامهنویسی یاد بدم و اون هم قبول کرد اما این در حالی بود که من اصلاً اصول برنامهنویسی به کودکان را بلد نبودم. شروع کردم به گشت زنی در اینترنت و به دنبال دورههای آموزش برنامهنویس به کودکان بودم که با زبانی به نام اسکرچ آشنا شدم. خیلی در موردش تحقیق کردم و دیدم که یکی از بهترین زبانها برای آموزش اصول برنامهنویسی به کودکان -و حتی بزرگسالان- است.
دورههای آموزشی زیادی در مورد این زبان وجود نداشت فقط چند کتاب پی دی اف بود. خیلی سعی کردم تا همچون سرقت سیستمعامل ویندوز، نرمافزار فتوشاپ و بسیاری از نرمافزارهای دیگه که بدون پرداخت هزینه واقعی آنها ازشون استفاده میکردم، این کتاب رو هم از تورنت دانلود کنم که نشد. مجبور شدم این کتاب را از انگلستان به قیمت ۱۴ پوند بخرم (البته این روزها دیگه اپنسورسی شده ام و دزدی را کنار گذاشته ام.)
کتاب به دستم رسید. آن را میخواندم و یاد میگرفتم سپس به نیکان ۱۳ ساله درس می دادم و پس از آن که مطمئن میشدم که مطالب را فرا گرفته، شروع به ضبط میکرد. خیلی کار دشواری بود. گاهی اوقات هر دو هم خسته و هم مأیوس میشدیم. به این شکل، در طول ۹ ماه، چیزی در حدود یک گیگابایت ویدیوی آموزشی تألیف کردیم و در سکان آکادمی قرار دادیم واقعیت امر این است که بنده تصور می کنم این دوره ی آموزشی نه تنها در ایران بلکه در دنیا منحصربهفرد است زیرا تاکنون دوره ی مشابهی به این صورت که از صفر تا صد به بچه ها توسط یک بچه آموزش برنامهنویسی بده ندیده ام (البته اگر کسی دوره ی مشابهی دیده، لطفا در بخش نظرات اعلام کند تا اطلاع رسانی شود.)
دوره ی خیلی خوبی از آب درآمد و مصمم شدیم تا دوره ی برنامهنویسی اندروید برای بچهها را در سایت منتشر کنیم که متأسفانه نیکان به کشور کانادا مهاجرت کرد و نتوانستیم این دوره منحصربهفرد را عملی کنیم و فردی مثل نیکان را پیدا کنیم که باهوش و باانگیزه باشد تا دوره را از طریق ایشان تألیف کنیم.
دوره ی آموزش برنامهنویسی به کودکان میباید به مراتب بیشتر از این استقبال میشد که نشد. بررسی کردیم دیدیم که برای موفقیت این دوره ابتدا میباید والدین را مجاب کرد. پس کارگاهی ۲ ساعته طراحی کردیم تحت عنوان «چرا و چگونه به فرزندان خود برنامهنویسی یاد دهیم؟» که این کارگاه کاملاً رایگان بود، هر سازمان و ماوسسه آموزشی که تمایل داشت، صرفاً با تهیه فضای کارگاهی و جمع کردن چیزی در حدود ۵۰ الی ۶۰ پدر یا مادر، این کارگاه را برایش برگزار میکردیم.
در این کارگاه، از مزایای یادگیری برنامهنویسی برای کودکان صحبت میکردیم؛ این که با یادگیری برنامهنویسی، بچهها خلاق تر میشوند و تفکر انتقادی پیدا میکنند، در درس خود موفق تر میشوند و در نهایت از نسلی مصرفی به نسلی تولید کننده مبدل میشوند (به عبارت دیگر، بچهها را از نسلی که بازی انگری برد انجام میدهند، به نسلی مبدل میسازیم که بازی انگری برد بسازند!) در نهایت هم توانستم بخشهای مهم این کارگاه را در اولین گردهمایی بزرگ برنامهنویسان ایران که در مرداد ماه ۱۳۹۵ در تهران برگزار شد، ارائه دهم (برای آشنایی با چکیده ی این ارائه، به مقاله ی چکیده ی ارائه «ضرورت آموزش برنامهنویسی به کودکان» در اولین گردهمایی بزرگ برنامهنویسان ایران مراجعه نمایید.)
من در سن ۳۰ سالگی برنامهنویسی را شروع کردم اما طی ۱ سال، صرفا توانسته بودم طراحی استاتیک سایت را فرا بگیریم. در شرکتی به عنوان مترجم/مسئول منابع انسانی استخدام شدم که یکی از بخشهای این شرکت، دپارتمان برنامهنویسی و طراحی سایت بود. در این برهه، به خاطر دوستی با بچه های تیم برنامهنویسی، به فکر دینامیک کردن سایت افتادم. از آنجا که اکثر تیم برنامهنویسی شرکت با زبان PHP کد می زدند، به من هم توصیه شد که این زبان را یاد بگیریم.
مبانی این زبان را به صورت Self-study یاد گرفتم و یکی از برنامهنویس های ارشد شرکتم را هم به صورت خصوصی گرفتم تا در ۴ جلسه مبانی OOP را بهم یاد داد. شروع کردم سایت را از فاز استاتیک به فاز دینامیک بازطراحی کردن اما در این مرحله پسوند یوآرالهای سایت سکان آکادمی صرفا از html. به php. تغییر پیدا کرده بود و کماکان همه چیز استاتیک بود.
در این مرحله، نیاز به یک پروژه ی واقعی داشتم تا بتوانم زبان PHP را به صورت عملی به کار بگیرم. در شرکتی که به عنوان مسئول منابع انسانی کار میکردم، دیدم که مدیران بخشها، خیلی در جریان کارهای پرسنل زیر دست خود قرار نمیگیرند؛ لذا با یک هماهنگی خیلی ساده با مدیرعامل شرکت، شروع کردم به کدنویسی یک پروژه به نام Staff Report.
پروژه یی بود که یک ادمین پنل داشت. هر کارمند جدید که در شرکت استخدام میکردم، یک پروفایل برایش درست میشد و برایش یک سرپرست انتخاب میکردم؛ پرسنل هم هر روز میباید گزارش کار خود را در این سیستم وارد میکردند تا مدیران بتوانند از چند و چون عملکرد ایشان با خبر باشند.
با کلی ذوق، رفتم و ایده ام را در تیم برنامهنویسی پرزنت کردم؛ برنامهنویسان ارشد تیم هم ظرف ۳۰ ثانیه جلوی چشمانم سایت رو هک کردند! این لحظه یکی از تحقیر آمیز ترین لحظات زندگی ام بود به طوری که قلبم درد گرفت و با خود گفتم نامردم اگه دیگه یک خط کد بزنم و این حرفه را برای همیشه کنار می گذارم اما بعدا این را هم یک شکست عادی در نظر گرفتم و شروع کردم به رفع کردن باگ های پروژه و به نوعی نامرد شدم!
دیده بودم که وقتی برنامهنویس ها با هم صحبت میکنند، حرف از فریم ورک می زنند. در همین راستا، شروع کردم به بررسی فریم ورک های پیاچپی تا به این نتیجه رسیدم که لاراول از همه پرطرفدارتر است؛ یادگیری آن را شروع کردم و سکان را به صورت کاملا دینامیک روی نسخه ی لاراول ۴ بالا آوردم. پس از چندی، نسخه ی ۵ به بازار عرضه شد که اصطلاحا Backward Compatible نبود لذا مجبور به کدنویسی مجدد سکان آکادمی روی نسخه ی جدید لاراول شدم.
شرکتی که در آن کار میکردم، از فریم ورک زند استفاده میکرد و تنها عاملی که می گذاشت بتوانم وارد تیم برنامهنویسی شوم، یادگیری این فریم ورک بسیار دشوار بود. برای آن که بهتر این فریم ورک را فرا بگیریم، شروع کردم به کدنویسی مجدد سکان روی فریم ورک زند و کلا لاراول را کنار گذاشتم. در آخرین ورژن سورسکد سکان آکادمی، دوستان زیادی تجربیات خود را با بنده به اشتراک گذاشتند که از آن جمله میتوان به محمد رستمی و مصطفی پورغریب اشاره کرد.
این بود داستان شکلگیری سکان آکادمی اما این در حالی است که در موفقیت نسبی این آکادمی آنلاین برنامهنویسی، صرفا یک فرد مؤثر نبوده و خرد جمعی همه ی اعضاء منجر به ایجاد این آکادمی گشته است. راه اندازی یک استارتاپ یک چیز است، نگهداری و توسعه ی آن چیز دیگری است! آنچه در ادامه خدمتتان عرض می کنم، مجموعه ای از ناخوشی ها و خوشی هایی است که در مدت این ۳ سال با آنها مواجه شدهایم.
شکست های ما تا حال حاضر
پیش از راه اندازی سکان آکادمی، مقالات زیادی در مورد راه اندازی یک کسبوکار خوانده بودم و یک چیز جالب که در مورد استارتاپها گفته میشد، این بود که چیزی در حدود ۷۰ الی ۸۰ درصد از تصمیماتی که مدیران استارتاپها میگیرند در نهایت اشتباه از آب در میآید غافل از این که آماری که من می دانستم در مورد کشورهای جهان اول مثل ایالات متحده بود و بعدا متوجه شدم که راه اندازی کسبوکار در کشوری همچون ایران بسیار متفاوت است و آن آمار ۷۰ الی ۸۰ درصدی برای ما در سکان آکادمی به ۹۰ الی ۹۵ درصد ارتقاء یافت! آنچه در ادامه خدمتتان عرض می کنم را بیشتر به مثابه ی Case Study در نظر میگیریم تا کسانی که تمایل به راه اندازی کسبوکار دارند از آنها درس گرفته و اشتباهات ما را مجدد مرتکب نشوند:
- راه اندازی دوره ی سیشارپ و حذف آن: در ابتدای راه که بودیم جو گیر شدیم و دوره ی سیشارپ را هم به لیست دوره ها اضافه کردیم اما متأسفانه به خاطر عدم توافق با مدرس دوره در مورد میزان کیفیت دوره، مجبور به حذف این سری از آموزشها شدیم که در نهایت منجر به نارضایتی کاربران شد و مجبور به عذرخواهی از ایشان شدیم!
- راه اندازی سرویس ارسال خبرنامه ی ایمیلی: برای آن که کاربران از زمان انتشار آموزشهای جدید خبردار شوند، سرویس ارسال خبرنامه ی ایمیلی را راه اندازی کردیم اما با زیاد شدن تعداد کاربران، این کار -چون اصولی طرح ریزی نشده بود- شکست خود را باز هم مجبور به عذرخواهی از کاربران شدیم!
- راه اندازی سرویس خبرنامه ی پیامکی: برای آن که کار را راحت تر کنیم، یک سرویس ارسال اس ام اس تهیه کردیم و به کاربران گفتیم که هر کس تمایل دارد تا از زمان آموزشهای جدید مطلع شود، شماره ی موبایل خود را در اختیار ما قرار دهد. در ابتدا کار داشت خوب پیش میرفت اما باز هم با افزایش تعداد کاربران، هزینههای ارسال پیامک زیاد شد و طرح شکست خورد و مجدد مجبور به عذرخواهی از کاربران شدیم!
- راه اندازی دوره ی پاورپوینت: این دوره هم به زمانی اختصاص دارد که پلن الف در دست اجرا بود. پس از آن که به پلن ب مهاجرت کردیم مجبور به حذف دوره شدیم و از کاربران این دوره ی آموزشی -که خیلی زیاد هم نبودند- عذرخواهی کردیم.
- شروع آموزش نرمافزار ایندیزاین: زمانی که پلن ب سکان آکادمی در حال اجرا بود، با خود گفتیم که یک نرمافزار کاربردی را به لیست آموزشهای گرافیکی اضافه کنیم اما پس از سوییچ کردن به پلن پ، مجبور به حذف این دوره ی آموزشی خوب شدیم و باز هم از کاربران عذرخواهی کردیم!
- استفاده از سیستم مدیریت محتوای وردپرس برای وبلاگ: بخش اصلی سایت کدنویسی اختصاصی شده بود و وبلاگ هم با وردپرس بالا آمده بود و همین مسئله منجر به این شده بود که برای ورود به سایت دو نام کاربری و رمز عبور نیاز داشتیم. علاوه بر این، بخشهایی از وبلاگ با سایت اصلی همخوانی نداشت مثلا این که به راحتی نمیتوانستیم آخرین مطالب وبلاگ را در صفحه ی اصلی نمایش دهیم که در نهایت مجبور به حذف وردپرس شدیم.
- طراحی سایت به صورت استاتیک: پس از مهاجرت از سایت کاملا استاتیک که با زبان اچ تی ام ال نوشته شده بود به زبان پیاچپی، سایت آن طور که باید و شاید دینامیک نبود و افزودن یک مقاله ی جدید به وبلاگ، افزودن یک آموزش جدید و به طور کلی آپدیت نگه داشتن سایت زمان زیادی از ما می برد.
- استفاده از فریم ورک لاراول: پس از آن که تصمیم گرفتیم سایت را از حالت نیمه دینامیک به فول دینامیک درآوریم، فریم ورک لاراول را انتخاب کردیم که یکی از محبوبترین فریم ورک های زبان برنامهنویسی پیاچپی است. سایت کاملا با استفاده از این فریم ورک بازنویسی شد. همه چیز خوب بود اما فریم ورک لاراول ماژولار نبود. به عبارت دیگر، به راحتی نمیتوانستیم بخشهای وبلاگ، جابز، دورههای آموزشی و ... را در بک اند از هم مجزا سازیم تا این که سایت را مجدد با استفاده از فریم ورک زند بازنویسی کردیم.
- استفاده از سیستم نظردهی دیسکاس: سیستم نظردهی Disqus خیلی خوب است اما یک مشکل عمده دارد و آن هم این که موتورهای جستجو به راحتی نمیتوانند کامنتهایی که کاربران در پایین یک پست می گذارند را ردیابی کنند چرا که کامنتها در دیسکاس به صورت ای جکس لود میشوند. علاوه بر این، کاربران یک بار میباید در خود سایت سکان آکادمی ثبتنام میکردند و یک بار دیگر در سیستم دیسکاس و این تجربه ی کاربری نسبتا نامطلوبی برای کاربران ایجاد میکرد که در نهایت این سیستم را حذف کردیم و کلیه ی کامنتهای کاربران که طی ۲ سال در سایت قرار داده بودند نیز حذف شد و مجدد مجبور به عذرخواهی شدیم!
- شبکه ی اجتماعی سکاندار: از یک پروژه ی اپنسورس به نام HumHub برای راه اندازی شبکه ای اجتماعی برای کاربران سکان آکادمی استفاده کردیم که این شبکه ی اجتماعی هک شد و چیزی در حدود ۹۰۰ کاربری که در این شبکه ثبتنام کرده بودند بلاتکیف شدند. علاوه بر این، از آنجا که این شبکه ی اجتماعی یک سی ام اس مجزا بود، کاربران نیاز داشتند تا به صورت مجزا در آن ثبتنام کنند (به عبارت دیگر، یک بار در خود سکان آکادمی، یک بار در سیستم دیسکاس و یک بار هم در سکاندار!) که در نهایت پس از هک شدن آن، از کاربران عذرخواهی کردیم و قید شبکه ی اجتماعی را زدیم.
- راه اندازی فروشگاه آنلاین سکان آکادمی: پس از راه اندازی سکان -همچون بسیاری از مدیران سایر سایت ها- فکر میکردیم که از فردای راه اندازی سایت کاربران به سمت سایت ما هجوم می آورند و به دنبال خدمات و محصولات هستند. از همین رو، از یک سی ام اس دیگر استفاده کردیم برای راه اندازی فروشگاه (اینجا هم کاربر میباید مجدد در سایت برای بار چهارم ثبتنام میکرد!) در این فروشگاه، قرار بر این بود تا محصولات مرتبط با برنامهنویسی مثل کتابهای آموزش برنامهنویسی و محصولات مالتی مدیای آموزشی مثل سی دی و ... در اختیار کاربران سایت قرار دهیم. با مراکز پخش این گونه محصولات وارد مذاکره شدیم و به صورت نقدی محصولات را از ایشان خیلی ارزان تر از قیمت بازار خریداری کردیم و بدون سود -یا با سود اندکی- در فروشگاه برای فروش گذاشتیم. در ابتدای کار فروش خوب بود تا این که غولی به نام دیجی کالا شروع به عرضه ی محصولات آموزشی که ما در فروشگاه داشتیم کرد (نمیدانم دیجی کالا چگونه توانسته بود قیمت ما را هم بشکند!) در واقع، بیش از این ادامه ندادیم و شکست را قبول کردیم و فروشگاه جمع شد و مجدد از کاربران عذرخواهی کردیم.
- همکاری با یک شرکت معتبر در تهران به منظور برگزاری دوره ی آموزش حضوری برنامهنویسی به کودکان: از آنجا خیلی دوست نداریم کسی را تخریب کنیم از بردن نام شرکت مذکور خودداری میکنیم. با مدیران این شرکت قرار شد تا دوره ی آموزش حضوری زبان اسکرچ را برگزار کنیم که به دلیل بی برنامگی، هماهنگی ها آنقدر به طول انجامید تا نیکان -مدرس دوره ی اسکرچ در سکان آکادمی- از ایران به کانادا مهاجرت کرد و طرح شکست خورد.
- برگزاری کارگاه چرا و چگونه به فرزندان خود برنامهنویسی یاد دهیم در دانشگاه امیرکبیر: طبق هماهنگی ها، قرار شد تا سکان آکادمی در رویدادی که در دانشگاه امیرکبیر تهران برگزار میشد کارگاهی تحت عنوان «چرا و چگونه به فرزندان خود برنامهنویسی یاد دهیم؟» برگزار کند. بنده این اجازه را داشتم تا یک نفر میهمان هم به کارگاهم دعوت کنم. کارگاه با همان یک نفر در یک سالن ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفری برگزار شد که حسابی آبروی سکان رفت (البته همان یک نفر آنقدر EQ داشت که در پایان کارگاه بلند شد و برایم کف زد و کلی حال کردم!)
- برگزاری کارگاه رایگان آموزش زبان برنامهنویسی پیاچپی در شهر کرج: به منظور ارتقاء علم برنامهنویسی از یکسو و همچنین فراهم آوردن فرصتی برای کسانی که پول شرکت در کلاسها حضوری را ندارند از سوی دیگر، تصمیم گرفتیم تا کارگاه یک روزه ی آموزش مقدماتی زبان برنامهنویسی پیاچپی را در شهر کرج برگزار کنیم. کلی هزینه کردیم -و بدون در نظر گرفتن میهمانان خود سکان آکادمی- فقط ۲ نفر در این کارگاه شرکت کردند که این طرح هم شکست خورد.
- برگزاری کارگاه رایگان آموزش زبان برنامهنویسی پیاچپی در شهر تهران: پس از شکست کارگاه در شهر کرج، با خود گفتیم که دلیل شکست کارگاه این بوده که ما در تهران نبوده ایم پس با اجاره ی فضای آموزشی از یک آموزشگاه برنامهنویسی، کارگاه ۲ روزه ی آموزش مقدماتی زبان برنامهنویسی پیاچپی را در شهر تهران برگزار کردیم که در جلسه ای اول -بدون نظر گرفتن میهمانان- یک نفر آمد و در جلسه ی دوم آن یک نفر هم نیامد!
- اضافه کردن بخش دونیت به سایت: خیلی از کاربران برای ما ایمیل می زدند که ای کاش یه جوری میشد بخشی از زحمات شما را جبران کنیم و کمک هزینه ای به سکان آکادمی اختصاص میدهیم. از همین رو، بخش حمایت از سکان آکادمی را در فوتر سایت قرار دادیم که هر کسی که تمایل داشت، از تولید علم در این آکادمی آنلاین برنامهنویسی حمایت کنه تا بتونیم آموزشها را گسترش دهیم که کلا چند هزار تومانی به جیب زدیم و فقط خودمان را ضایع کردیم!
- تألیف دوره ها به صورت ویدیویی: در ابتدای کار، فکر میکردیم که تولید محتوا به صورت ویدیویی کار بسیار آسانی است اما در اواسط راه متوجه شدیم که کار بسیار طاقت فرسا و دشواری است؛ به طور مثال، برای یک آموزش ۱۰ دقیقه یی به صورت ویدیویی، چیزی بیش از ۶۰ دقیقه زمان بایستی در نظر گرفت. علاوه بر این، مدرسین نمیتوانستند با استانداردهای سخت گیرانه ی سکان آکادمی دست به تولید محتوای ویدیویی بزنند و تحت هیچ عنوان امکان ویرایش دورههای تألیف شده را نداشتیم، لذا تصمیم گرفتیم تا ادامه ی فعالیت سکان آکادمی در زمینه ی تولید متحوا به صورت متنی باشد.
- اشتباه در انتخاب نام: نام این استارتاپ میتوانست به مراتب بهتر از این باشد که متأسفانه به دلیل بی تجربگی، نتوانستیم دست به انتخاب نام مناسب تری بزنیم.
- اشتباه در انتخاب بعضی از اعضای تیم: به قول برایان تریسی، شرکتهای A نیروی های سطح A را به خدمت میگیرند، شرکتهای B نیروهای سطح B را به خدمت میگیرند و شرکتهای C محکوم به شکست هستند چرا که با نیروهای سطح C تحت هیچ عنوان نمیتوان کار شاخصی انجام داد. از بدو تاسیس تاکنون، هم توفیق همکاری با نیروهای بسیار مستعدی را داشته ایم و گاهی هم در انتخاب همکار دست به اشتباهات فاحشی زدهایم تا جایی که بنده -به عنوان یک برنامهنویس- در حال حاضر اعتقاد پیدا کرده ام «برنامهنویس جماعت» به منزله ی یکی از بی تعهدترین نیروهای بازار کار کنونی ایران است (البته این قانون کلی نیست و خدای ناکرده قصد جسارت به افراد حرفه یی این حوزه را نداریم.)
- شروع به تقلب در رتبه ی الکسا: در اوایل کار چون خام بودیم و فکر میکردیم که رتبه ی الکسا معیار موفقیت یک سایت است، شروع کردیم به تقلب در هرچه پایین تر آوردن رتبه ی الکسا که در نهایت متوجه شدیم اشتباه کردهایم؛ تقلب را متوقف کرده و توبه کردیم که دیگه هرگز این کار را انجام ندهیم!
نتیجه گیری
به طور کلی، در این مقاله، سعی کردم به طور صادقانه داستان شکلگیری سکان آکامی را با خوانندگان این سایت به اشتراک بگذارم و امیدوارم این تجربیات راه گشای کسانی باشد که تمایل به راه اندازی استارتاپ دارند.