با دیدن عنوان مقاله ممکن است به یاد مطالب و سخنرانیهای حوصلهسربری افتاده باشید که در آن یک نفر میآید و این چنین نطق میکند:
ما، به عنوان ملت شریف ایران، دارای یک تمدن و فرهنگ چند صد میلیارد ساله هستیم(!) ما باید همانطور که در دنیای واقعی بسیار عالی، با اخلاق و نجیب هستیم، در هنگام استفاده از محتوای دیجیتال هم، فرهنگ غنی خود را نمایان کرده و همانند سایر جنبههای زندگی، به بهترین شکل از آن استفاده کنیم.
ولیکن با دیدن نام نویسندهی مقاله و خواندن پاراگراف بالا، احتمالا متوجه شدید که ماجرا کمی متفاوت است!
شما اینجایید تا چند داستان کوتاه بخوانید! بدون مقدمه، این شما و این داستانها:
داستان اول : شخصی با اراده و توانا به نام بهزاد، پس از سپری کردن سالهای طولانی و پرماجرا در زندگی خود، وبسایتی به نام سکانآکادمی را بنا مینهد. وی سعی میکند محتوای باکیفیتی در سکان ایجاد کند و در جهت اعتلای وب فارسی قدمی هرچند کوچک بردارد. بهزاد زمان زیادی را صرف ایدهپردازی، پیادهسازی، بازبینی و تولید در سکانآکادمی میکند. او بستری را ایجاد کرد که دوستداران برنامهنویسی این دانش را از کسانی که علاقه به آموزش این دانش دارند، یاد بگیرند و به گفتهی خودش "پلتفرمیست که عاشق و معشوق را به هم میرساند".
که البته با این قسمتَش خیلی موافق نیستم چرا که استفاده از کلمهی "عشّاق" صحیحتر است و معشوقی در کار نیست!
تمام این محتوای باکیفیت با صرف زمان، بهرهگیری از دانش و زحمت فراوان تولید شده و به رایگان در اختیار کاربران قرار گرفته اما بعضا افرادی پیدا میشوند که تمام موارد بالا را نادیده گرفته (به نوعی از درک آن عاجزند) و به طُرُق مختلف اقدام به توهین یا بیارزش تلقی کردن این محتوا میکنند.(منظور، انتقاد و به خصوص انتقاد سازنده نیست) این واکنشها تنها ممکن است کمی خستگی را بر تن بهزاد و دوستانش باقی بگذارد و به هیچوجه از ارزش کار آنها کم نمیکند.
در این باره میتوان به بیت زیر از خداوندگار سخن اشاره کرد:
امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
داستان دوم : جوانی با انگیزه و پرتلاش به نام سپهر بسیار به برنامهنویسی علاقهمند است. وی پس از تحقیق و بررسی متوجه میشود که توسعهی اپلیکیشنهای موبایل برایش جذابتر از سایر حوزههای برنامهنویسیست. لذا شروع به یادگیری زبان کاتلین میکند. شاید بپرسید از بین تعداد زیادی روش که برای برنامهنویسی موبایل وجود دارد، چرا سپهر به سراغ کاتلین رفت و مثلا بیسیکفوراندروید را انتخاب نکرد؟! سوال خوبیست اما بهتر است از خودَش بپرسید!
پس از طی مدت زمان نسبتا زیادی، سپهر توانست بر کاتلین مسلط شود. او حالا میتوانست یک اپلیکیشنِ باکیفیت، تولید و در مارکتهای اندرویدی منتشر کند. پس چند روز فکر کرد و بالاخره یک ایدهی جالب برای یک بازی به ذهنش رسید. پیادهسازی این بازی برای او کمی چالش برانگیز بود اما بالاخره با کمک گرفتنهای زیاد از اینترنت، توانست آن بازی را بسازد. به دلایل شخصی، سپهر تصمیم گرفت این بازی را کاملا رایگان منتشر کند تا همه بتوانند آن را دانلود کرده و شاید لذت ببرند.
پس از یک هفته، فقط چند نفر بازیِ سپهر را دانلود کردند و نظرات درج شده در صفحهی بازی به شرح زیر بود:
- چرته!
- افتضاحه!
- حیف حجمی که برای دانلود این بره. هیچی نداره.
داستان سوم : جامجهانی فوتبال است و درصد زیادی از مردم جهان برای دیدن مسابقات هیجانزده هستند. بازیکنان همهی کشورها سعی دارند بهترین خودشان باشند و تیم کشور ایشان برندهی بازیها باشد. مردم همهی کشورها هم دوست دارند، تیم آنها در مسابقات پیروز شوند. اما در این بین اشخاصی وجود دارند که فکر میکنند فقط کشور خودشان کشور است و بقیهی کشورها، شهر(!) هستند و فقط بازیکنان آنها بازیکن هستن و بقیه بازیکنان برای خواب ماندن در هتل آمدهاند.
این افراد تا زمانی که تیمشان برنده باشد، هیچ مشکلی نیست و باخت بقیهی کشورها هیچ اهمیتی ندارد. اما اگر نتیجه برعکس شود، سلاح اتمی خود را رو میکنند و چه جایی بهتر و در دسترستر از فضای دیجیتال تا از این سلاح استفاده کنند و آن فرهنگ غنی که در پاراگراف اول ذکر شد را به کل مردم جهان و برای nاُمین بار نشان دهند.
در پایان، یادمان نرود:
سرنوشت هیچ ملتی تغییر نمیکند مگر آنکه آنها خودشان تغییر کنند.
پ.ن: استفاده از برخی نامها برای ملموستر شدن مثالها بود و امید است باعث دلخوری نشود. با آرزوی موفقیت برای سکانآکادمی و آقای مرادی