حس شما نسبت به عبارت "پیروزی، شما را شکست داده است" چیست؟
آیا تاکنون تجربه شکست بعد از پیروزی را داشتهاید؟ طبیعی است که انسان پس از یک موفقیت، راه و روش خود را برای موفقیت های بیشتر تکرار کند. یا این که بعد از یک جهش و پیروزی بزرگ، پا روی پا بی اندازد و از شرایط پیش آمده لذت ببرد. اما باید آگاه بود که دیر یا زود ممکن است موفقیت ها و لذت آن از بین برود و نشانههای اتمام آن را زمانی میفهمید که دیر شده است.
گاهی اوقات نیاز است انسان پیروزیهای خود را فراموش کند تا خود را از شکست دور کند. سرنا ویلیام، یک مثال واقعی برای این توصیه است. سلنا ویلیامز با تلاش خود توانست در سال ۲۰۱۰ میلادی به عنوان برترین تنیسور زن جهان انتخاب شود. سال بعد به دلیل مصدومیت مسابقات جهانی را از دست داد و در سال ۲۰۱۲ در عین ناباوری در مسابقات آزاد فرانسه، مقابل یک تنیسور پایین رده، شکست خورد. این شکست جرقهای برای تغییر مسیرش شد و توانست چهار عنوان مسابقات گرنداسلم را از آن خود کند. سرنا در دورهی رکود پس از سال ۲۰۱۰ همان کارهایی را انجام میداد که با آنها توانسته بود پیش از آن قهرمان جهان شود اما این مسیر دیگر به موفقیت ختم نمیشد و نیاز بود تا راه و روش خود را تغییر دهد. او تغییرات چشمگیری در کار خود ایجاد کرد و توانست با مربی جدید و تکنیک های جدید، موفقیت های پیشین خود را تکرار کند.
یکی از راههای موفقیت، تغییر با یادگیری است. انجام این کار مستلزم شجاعت ، فروتنی و بیرون آمدن از حصار فکری و عادتهاست. ممکن است استفاده از استراتژی های جدید خطرناک به نظر برسد اما این در دنیای پرشتابی که در آن زندگی می کنیم ضروری است. تاریخ انقضا دانش در این زندگی کوتاه است و باید همیشه گرسنه دانش جدید باشیم. در هرکاری و هر زمینه ای باید از خیال خوش موفقیت ها و دانش گذشته فاصله گرفت و همواره آماده تغییر بود. شاید بارها داستان افول برندهای معروف در دنیای تکنولوژی را شنیده باشید. افول برندی مانند نوکیا، یاهو و یا افت مقطعی شرکتی مانند اپل که همهی این موارد نشانگر الزام انعطاف پذیری و به روزرسانی دانش و تغییر استراتژی ها است.
شما به عنوان یک برنامه نویس هرچقدر هم که در یک زبان برنامه نویسی تخصص داشته باشید، باز هم باید در تکاپوی بست دادن آن و یا آموختن تکنولوژی ها و زبان های جدید باشید. یا به عنوان صاحب یا مدیر یک کسب و کار، با هر سطح از موفقیت و درآمد، باید دائما در بررسی و تحلیل محیط و مشتریان و رقبای خود باشید تا در مناسب ترین زمان، بهترین استراتژی را پیاده سازی کنید.
اگر به سختی قبول می کنید که زمان تغییر رسیده است، برخی از بهترین شرکت های جهان از جمله اپل و گوگل را درنظر بگیرید که با سازگار شدن با زمان، تغییراتی را در خود ایجاد کردهاندکه به پیشرفت آنها ختم شده است.
اگر می خواهید برنده شوید ، بردهای گذشته خود را رها کنید.
آیا تا به حال تجربهی هیجانزدگی برای تغییر، پس از دیدن یک فیلم یا یک سخنرانی انگیزشی را داشتهاید؟ احتمالا خیلی از ما، در چنین شور و حالی قرار گرفته ایم و چند ساعت بعد یا یک روز بعد به حالت روتین قبلی خود بازگشته ایم و این یک امر کاملا طبیعی است. ذهن انسان به طور پیش فرض از الگوهای تفکر گذشته پیروی می کند و این امر حتی در شرایط تغییر زمان و محیط نیز پا برجاست.
این در حالی است که با گذر زمان و تغییرات محیطی، معمولا آنچه قبلاً مفید بوده است دیگر کارایی نخواهد داشت. ما باید با آنچه اکنون می گذرد سازگار شویم، نه با آنچه که یک سال پیش اتفاق افتاده است. اینجاست که مفهوم بازآموزی مطرح می شود.
منظور از بازآموزی، تلاش برای رفتارها و عادت های جدیدی است که به دانش و دستاوردهای جدید ختم خواهد شد. به عبارت دیگر انعطاف پذیری در دانش و تجربه که به روز بودن را در پی خواهد داشت. در ادامه فرآیند آن را به صورت خلاصه مرور خواهیم کرد.
- باید برخی عادت ها را کنار گذاشت. گاهی باید در کمال خویشتن داری، برخی کارهای خود را فقط به دلیل اینکه "همیشه این کار را انجام داده ام" متوقف کنیم.
- هدف خود را درنظر بگیریم و چشم انداز بهترین نتیجه ممکن را تعیین کنیم.
- سرانجام، مایل باشیم با شجاعت از محدودهی امن و راحت طلبی فکر خود خارج شده و چیز جدیدی را امتحان کنیم. مغز انسان همیشه در مقابل کارهای جدید مقاومت دارد و این امر موجب سخت شدن انجام کارهای جدید میشود.
سماجت در انجام کارهای جدید و ایستادن در مقابل ترس، موفقیت های بزرگی را در پی خواهد داشت.
برای نتیجهگیری بهتر در فرآیند بازآموزی موارد جدید، باید آن را به مرحلههای کوچکتر تقسیم کرد. برنامهنویسان به خوبی این موضوع را درک می کنند و می دانند که می توان با اقدامات کوچک روزانه، به اهداف بزرگی رسید.
اگر هدف بزرگی داریم باید در ابتدا جسارت خروج از حصارهای فکری و توهم های خود را داشته باشیم و خود را با اهداف بزرگ به چالش بکشیم. پس از آن که هدف خود را مشخص کردیم، آن را به بخش های قابل اندازه گیری کوچکتر تبدیل کنیم و با کارهای ساده تر شروع کنیم. تمام ایده هایی که برای رسیدن به هدف خود داریم را بدون کم و کاست یادداشت کنیم و از بین آن ها یک مورد را انتخاب کنیم. نتایج حاصل (چه مثبت چه منفی) را به صورت منطقی بررسی کنیم و با اطلاعات حیاتی به دست آمده، نقاط ضعف و قوت را برای ادامهی مسیر و موفقیت بهتر، شناسایی کنیم.
برگرفته از کتاب Unlearn نوشتهی Barry O'Reilly