اگر کسی بتواند زمان و محل مرگ شما را برایتان پیشبینی کند، آیا باز هم به آن مکان خواهید رفت؟ قطعاً خیر! به همین دلیل، برای اینکه بتوانیم نحوهٔ صحیح انجام کاری را دریابیم، ابتدا باید بفهمیم که در آن کار از چه نکاتی باید پرهیز کرد و سپس به هنگام مواجه شدن با آن مسائل، سریعاً مشکل را برطرف نماییم. شاید نوشتن یک مقاله یا به طور کلی تولید محتوا در نگاه اول آسان به نظر برسد، اما اگر بخواهید مقالهای خوانا، مفید و منسجم بنویسید، اوضاع بسیار دشوارتر خواهد بود. برای نوشتن یک مقاله دو راه پیشرو دارید؛ اول اینکه وب را به دنبال «روش صحیح مقالهنویسی» زیر و رو کرده و تمام نکات ریز و درشت آن را نوشته و به کار بندید یا دومین راه و از قضا راحتترین راه آن است که به دنبال نبایدها باشید، بدین معنی که ابتدا کارهایی که در نوشتن یک مقالهٔ خوب باید از آنها پرهیز کرد را یاد بگیرید و به هنگام نوشتن یک مقاله (به هر سبکی که میخواهید) تنها حواستان به جلوگیری از آن چند موضوع باشد و بس!
پراکنده سخن گفتن
شما میخواهید که در مورد موضوع 1 صحبت کنید اما همچنین بیصبرانه منتظر معرفی موضوع 2 هستید؛ موضوع جذاب 3 نیز ناگهان به ذهنتان خطور میکند و پس از مدتی موضوع 4 نیز وارد مقاله میشود. اگر به این ترتیب پیش بروید، بدون شک مقالهٔ شما در نظر خواننده، نامنسجم و گیجکننده خواهد بود. اگر نتوانید هدف اصلی مقالهٔ خود را به طور واضح و شفاف مشخص نمایید، در ادامهٔ متن نیز با مشکل مواجه خواهید شد. مقالهای که در رابطه با مأموریت خود نوشتهاید، بیشتر شبیه به خاطرات روزانه خواهد بود؛ اما راهحل چیست؟
خوانندهٔ ایدهآل خود را در ذهن مجسم کنید. حال تصور کنید که این فرد روبهروی شما نشسته و از شما میپرسد که «آیا میتونی خلاصهٔ مقالهات رو در یک جمله برایم بگویی؟» سپس کاملترین و جامعترین پاسخی که میتوانید به دوست فرضی خود بدهید را نوشته و تمامی متن مقاله را حول همان پاسخ پیش ببرید؛ اینچنین است که میتوانید مقالهای منسجم، متمرکز و شفاف داشته باشید که حواس خواننده را در بین موضوعات متعدد پخش نمیکند.
تیترهای غیرجذاب
مقالهٔ شما با فاکتورگیری از تیتر آن، بسیار جذاب، علمی و خواندنی است اما بازخوردی که باید را ندارد! اگر اینچنین است، پس به احتمال بسیار زیاد باید نگاهی دوباره به تیتر مقالهٔ خود بیاندازید و جالب است بدانید که درصد قابلتوجهی از مخاطبین تنها به خواندن تیترها اکتفا کرده و عدهٔ کمی هستند که متن مقالهٔ شما را به طور کامل میخوانند؛ لذا اهمیت تیترها در جذب خواننده را دست کم نگیرید.
بسیاری از نویسندگان ابتدا تیتر مقالهٔ خود را انتخاب کرده، سپس ادامهٔ متن را بر اساس آن مینویسند اما شما بحثتان فرق میکند و باید به فکر چارهٔ جدیدی باشید. بهتر است که از همان ابتدا به سراغ متن اصلی مقاله رفته و آن را به طور کامل بنویسید. سپس موضوع اصلی مقاله و حرف اصلی آن را دریابید و تیتر جذاب مد نظر خود را بر اساس آن بسازید.
برای نمونه، به جای یک تیتر ساده و معمولی مانند «چگونه یک مقالهٔ خوب بنویسیم؟» میتوانید از تیتری همچون «جلسهٔ اول مقالهنویسی: در 5 حرکت اول خواننده را کیش و مات کنید!» استفاده کنید. البته به خاطر داشته باشید که از کلمات گمراهکننده و گنگ در تیترهای خود استفاده نکنید چرا که اگر محتوای شما با مقاله همخوانی نداشته باشد، خوانندگان شما را به عنوان «نویسندهٔ تبلیغاتی» خواهند شناخت که تنها به دنبال جذب کلیکهای بیشتر بوده و مطالب بیمحتوا منتشر میکند. از آن پس، هنگامی که نام شما در کنار مقالهای قرار گیرد، هر چقدر هم که آن مقاله جذاب باشد، خوانندگان تمایل کمتری به خواندن آن خواهند داشت.
دست کم گرفتن تیترهای زیرشاخه
به هر روشی که شده، موفق شدهاید تا خواننده را جذب کرده و به صفحهٔ مربوط به مقالهٔ خود بیاورید اما آنطور که از آمار سایت پیدا است، این خوانندگان وقتی برای مطالعهٔ مقالهٔ شما نمیگذارند و به سرعت صفحه را ترک میکنند!
این بدان معنا است که شما یا به اندازهٔ کافی از تیترهای فرعی استفاده نمیکنید و یا تیترهای فرعی (زیرشاخه) شما به اندازهٔ تیتر اصلی جالب نیستند. به عنوان یک نویسنده، شاید شنیده باشید که مقالات لیستوار بسیار خطرناک و ناشکیل هستند اما در حقیقت تیترهای فرعی و یا حتی در برخی موارد استفاده از لیستی کوتاه، میتواند آن غول ترسناک متنهای طولانی و بلند را به بخشهای کوچک و ملوس تبدیل نماید که هضم آنها توسط خواننده نیز بسیار راحتتر است. این تیترهای فرعی نهتنها به ایدهپردازی و خلاقیت متن صدمه نمیزدند، بلکه اتفاقاً برای پرورش مهارتهای نویسندگی شما نیز بسیار مفید هستند!
رباتیکنویسی
حسی که به خواننده منتقل میشود نباید اینگونه باشد که رباتی پشت کامپیوتر نشسته و جملاتی بیروح و از هم گسیخته را سرهم کرده است. شاید گزارهٔ «آنطور بنویس که سخن میگویی» را بارها و بارها شنیده باشید، اما تکرار آن خالی از لطف نیست. به عبارت دیگر، بهترین و متشخصترین حالت فردی را در نظر بگیرید و نحوهٔ حرف زدن وی را بر روی کاغذ پیاده کنید. با اعتماد به نفس، با قدرت و با احترام کامل نسبت به خوانندهٔ خود بنویسید و مطمئن باشید که خواننده نیز این موضوع را حس خواهد کرد.
کلمات بیدلیل
برخی اوقات مفهوم «آنطور بنویس که سخن میگویی» اشتباه برداشت میشود و نتیجهٔ آن فاجعهای همچون «سلام، چطورین ... میخواستم راجع به مقالهنویسی باهاتون حرف بزنم و خیلی چیزها هم میخوام بگم که همشون مهمن، پس ...»
یک راهکار این است که در ابتدا چرکنویسی از مقالهٔ خود بنویسید سپس به عنوان یک خواننده به مقالهٔ خود نگاهی دوباره بیاندازید و کلماتی که بیدلیل به کار رفته و یا در مواردی برای روان خوانده شدن مقاله مضر هستند را حذف نمایید.
جمعبندی دست و پا شکسته
پس از سوزاندن مقادیر بالایی از فسفر و خلاقیت به خرج دادن، اقدام به نوشتن تیتر، مقدمه و متن اصلی مقاله کردهاید اما فراموش کردهاید که مقداری از انرژی خود را برای بخش پایانی یعنی «جمعبندی» نگاه دارید. بدین ترتیب، پاراگراف پایانی به جای جمعبندی تمام هدف شما از نوشتن آن مقاله، پر از کلمات کلیشهای و تکهتکه شده است که خواننده به هنگام خواندن آنها به نوعی احساس میکند که وقتش به هدر رفته است!
تمام هنرمندیتان را در مقدمه رو نکنید! وظیفهٔ مقدمه آن است که در عین بیان ایدهٔ کلی مقاله، خوانندگان را به دنبال خود، به درون مقاله بیاورد. از طرفی، وظیفهٔ پاراگراف(های) پایانی آن است که تمام مطالب مطرح شده و نکاتی که رها شدهاند را به یکدیگر مربوط ساخته و همهچیز را سر و سامان بخشد. همچنین باید بتوان گوشهای از قطار افکار نویسنده را به خواننده نشان داده و او را با خود همراه کرد، نه اینکه خواننده را در میان زمین و هوا رها ساخت!
کلام آخر
عدهای از نویسندگان لیست بلند بالایی از قواعد مقالهنویسی تهیه کرده و تمامی آنها را یکی پس از دیگری رعایت میکنند اما گروهی دیگر ترجیح میدهند که مُشتی از قواعد را در ذهن داشته باشند، سپس ایدهٔ خود را به نوشتار تبدیل کنند. از بزرگان این حوزه شنیدهایم که پس از مدتی، خود نویسنده راهش را خواهد شناخت و میداند که در چه زمانی، از چه عبارات و کلماتی استفاده کند.