کودکان نازپروردهٔ امروز که درکی از ابزار انسان‌سازی همچون «محدودیت» ندارند!

کودکان نازپروردهٔ امروز که درکی از ابزار انسان‌سازی همچون «محدودیت» ندارند!

پیش از این در مقاله‌ای تحت عنوان چرا در برخی افراد محدودیت بیش از آنکه تهدید باشد فرصت است؟ در مورد مزایایی که محدودیت می‌تواند برای برخی افراد به منظور آماده‌سازی ایشان جهت ورود به زندگی داشته باشد صحبت شد اما در این پست قصد دارم تا نوع تربیت برخی والدین را نقد کنم. شاید شما هم همچون من گزاره‌هایی همچون آنچه در ادامه عرض می‌کنم را شنیده باشید:

- بچه‌هام قربونشون برم دست به سیاه و سفید نمی‌زنن فقط بهشون گفتم درس‌تون رو بخونید.
- پسرم تا الان نانوایی نرفته چون وظیفهٔ من، به عنوان پدر خانواده، هست که این چیزها رو بخرم.
- برای اینکه بچم عقده‌ای نشه هر چیز جدیدی که بیاد براش می‌خرم.
- بچم ماشالا خیلی باهوشه. گوشی‌ام رو برمی‌داره و خودش می‌ره توی بازار و گیم دانلود می‌کنه و شروع می‌کنه به بازی (جزو معدود جملات احمقانه‌ای است که شنیده‌ام.)

وقتی برخی بچه‌های فامیل رو مشاهده می‌کنم که فارغ از وضع مالی خانواده کمتر محدودیتی را چشیده‌اند و نازپرورده بار آمده‌اند و والدین‌شان هم اینگونه تربیت را نوعی فرهیختگی به حساب می‌یارن، فقط و فقط به این فکر می‌کنم که این بچه‌های نازپرورده چگونه در آینده قرار است پدر/مادر شوند؟ اجازه دهید برای درک بهتر این موضوع یک مثال واقعی بزنم. فامیلی داریم که پسرش گجت‌های زیر را تا قبل از ۱۲ الی ۱۳ سالگی داشت:

- ایکس‌ باکس
- پی‌اس‌پی
- پلی‌ استیشن
- گوشی موبایل
- تبلت
- لپ‌تاپ i7

این‌ها فقط چیزهایی است که من در مهمانی‌ها دستش می‌دیدم و مسلماً انواع و اقسام لوازم‌التحریر و اسباب‌بازی هم در آن زمان داشته. جالب اینجاست که وقتی به مناسبتی مثل عید یا جشن تولد برای این قبیل بچه‌ها هدیه‌ای می‌خری، بدون اغراق فقط چند دقیقه برایش جذابیت دارد و آن را گوشه‌ای رها می‌کنند.

برای درک بهتر اهمیت این موضوع، توصیه می‌کنم نیم‌نگاهی به دو مقالهٔ زیر داشته باشید:

?Can too many toys limit creativity and give kids an addiction to 'stuff' early on
Why depriving your kids of toys is a great idea

هیچ وقت یادم نمی‌رود بچه‌ای را که داد زد گفت «مامان موز» مامانش هم موز رو آورد و پس از آنکه میوه را نوش‌جان کرد دوباره داد زد «مامان بیا پوستش رو بگیر!» یعنی بچه‌ای تربیت شده که خوردن (که یکی از لذت‌هاست) رو هم می‌خواهد در کم‌فشارترین حالت ممکن تجربه کنه!

آنچه می‌گویم فقط یک تحقیق میدانی است که کرده‌ام و اصلاً علمی نیست و آن هم اینکه تعداد بچه‌هایی از این دست در شهرهای بزرگی همچون تهران به مراتب بیشتر از شهرستان‌هاست. به طور مثال، تا الان یاد ندارم در تهران جایی مهمان شده باشیم و بچه‌ها در سفره انداختن و جمع کردنش یا پذیرانی از مهمان‌ها کمک کرده باشند اما در شهرستان‌ها این قضیه هنوز دیده می‌شود که این یک نقطهٔ مثبت است.

چرا کودک باید کار کند؟
فراموش نکنیم که مقولهٔ «کودکانِ کار» متفاوت از چیزی است که این عنوان می‌گوید. به عبارتی، کودکان کار در شرایطی هستند که از روی فقر و ناچاری و به دلیل بی‌کفایتی مسئولین در مملکت‌مان مجبور به کار هستند که این مورد را جامعه‌شناسان باتجربه باید تحلیل کنند که چه عواقبی می‌تواند در بزرگ‌سالی برای‌شان داشته باشد اما در اینجا منظورم از کار کردن کودکان این است که کودک باید بداند ثروت چگونه تولید می‌شود و چه فرایندی طی می‌شود که وی می‌تواند در جیبش پول داشته باشد (علاوه بر اینکه کودک باید کار کند، نیاز است تا کار کردن اخلاقی و اصولی را هم بیاموزد تا در نهایت این پارادایم در وی شکل گیرد که پول درآوردن سخت است و از آن سخت‌تر پول درآوردن درست است.)

حال ممکن است که این ایماژ شکل گیرد که منظورم آن است که بچه از درس و مشق بیوفتد و برود سر کار که باید بگویم که چنین برداشتی خیلی ساده‌لوحانه هست. در واقع، منظور آن است به جای اینکه از بچه یک «کارخانهٔ تولید فضولات انسانی» درست کنیم، می‌توانیم فردی بسازیم که می‌تواند در آینده مسئولیت یک خانواده، یک تیم، یک شرکت و ... رو بر عهده بگیره و سنین ابتدایی رشد کودک زمانی طلایی برای چنین آموزه‌هایی است.

در واقع، وقتی بچه به این درک برسد که پدر رفته صبح تا شب یا یک مشت آدم ... سروکله زده تا پول دربیاره سپس مادر غذا درست کرده و همگی دارند میل می‌کنند، این وظیفهٔ‌ اوست که بسته به سن و سالی که دارد در انداختن و جمع کردن سفره در این تیم‌ورک مشارکت کند (خانوادهٔ میلیاردی را سراغ دارم که تابستون‌ها پسرشون می‌فرستادند شهر کتاب تا پول دربیاره تا بفهمه پول درآوردن به همان راحتی پول خرج کردن نیست و جالب اینجاست که در شهر کتاب وظیفهٔ گردگیری قفسه‌ها رو به وی محول کرده بودند و این در حالی بود که پدرش می‌تونست ده بار کل اون فروشگاه رو بخره و آزاد کنه!)

در اینکه برخی از نسل پدران ما (مثلاً دههٔ ۲۰ و ۳۰ شمسی) سواد تربیت فرزند نداشتند شکی ندارم اما آنچه تعجب برانگیز است اینکه نسل پدران و مادران کنونی (کسانی که در دهه‌های ۶۰ و ۷۰) هم به دنیا آمده‌اند نیز ظاهراً نسبت به خیلی مسائل تربیتی آگاهی ندارند اما در عین حال خیلی هم خودخفن‌پندار هستند و غالباً بر این باورند که دارند نسل بعدی نخبگان ایران را تربیت می‌کنند.

بچه‌های نازپرورده در فضای کسب‌وکار چگونه‌اند؟
یک دولوپر اندروید داشتیم در شرکت که می‌گفت حتی پول بنزین ماشینی که باباش براش خریده بود رو باباش می‌ده و اصلاً نیازی به کار کردن نداره. در جلسه‌ای مدیر پروژه جمله‌ای پرسشی به این سادگی گفت «چرا شما مستندات پروژه رو به دقت نخوندید؟» و جالبه بدونید که ایشون قهر کرد که چرا بهش توهین شده 😢 و به نظر می‌رسد که این دولوپر عزیز دقیقاً همون بچه‌ای است که پیش از این وصفش رو شنیدیم. حال برای جمع‌بندی چند پرسش مطرح کنیم:

- چه می‌شود که بچه‌های نازپرورده بیشتر حرص می‌زنند؟
- چه می‌شود که بچهٔ نازپرورده بدون اینکه درد و رنجی برایش شکل گیرد می‌تواند در خیابان جلوی بچه‌های کار آیس‌پک بخورد؟
- چرا والدین فکر می‌کنند بچه فقط وظیفه‌اش درس خواندن است و مسئولیت دیگری ندارد؟
- آیا آمار طلاق در بچه‌های نازپرورده به مراتب بیشتر نیست؟
- آیا معمولاً بچه‌های نازپرورده در پروسهٔ استخدام به مشکل می‌خورند؟
- آیا معمولاً پیشرفت‌هایی که در جامعه اتفاق می‌افتند توسط بچه‌های غیر نازپرورده نیست؟

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon