در این کامنت در اپیزود مصاحبه با حمیدرضا داودی عزیز در رادیو فولاستک یکی از عزیزان سؤالی با این مضمون مطرح کردن:
عرض ادب آقا بهزاد ، بی زحمت این سوال رو بپرسید برای شخصی که اوایل مسیر هست و ایده ی بزرگی رو در سر داره اول از حداقل امکانات ، نسخه ی استارت کسب و کارش رو بزنه . و یا مدت بیشتری رو صرف افزایش مهارت های خودش بذاره بعد شروع به کار کنه ؟ بنده علاقه مند به جاوا هستم ولی چون می گن سخته و هزینه توسعه بالاتری داره بین دو راهی افتادم که از پیاتون شروع کنم . دوست دارم نظر خودتونم بشنوم لطفا ! سپاس
که به دو دلیل ترجیح دادم پاسخ ایشون رو اینجا بدم؛ اول اینکه سوژه برای نوشتن در سکانپلاس نداشتم 😉 و دوم اینکه چنین موضوعی آنقدر مهم و گسترده هست که در قالب یک کامنت نمیشد بهش پاسخ داد. اگر بخواهیم کامنت فوق رو موشکافی کنیم، به نکات زیر خواهیم رسید:
- شخصی که اول مسیر هست
- ایدهٔ بزرگ
- حداقل امکانات
- افزایش مهارتهای فنی
- سختی یادگیری یک زبان برنامهنویسی
- هزینه توسعه
به نظرم بیشتر چیزهایی که مطرح شدن نسبی هستند و در هر موقعیتی میتونه یک تعریف متفاوت داشته باشه. مثلاً وقتی که میگوییم «شخصی که اول راه هست» باید دید که:
- آیا یک آدم ۱۴ الی ۱۵ ساله هست که علاقمند به توسعهٔ نرمافزاره؟
- آیا آدمی هست که فقط نام برنامهنویسی و چند زبان رو شنیده و هنوز دست به کد نشده؟
- آیا آدمی هست که ترمهای اول دانشگاه هست اما کماکان چیزی یاد نگرفته؟
- آیا یک آدم ۳۵ ساله هست که تازه به این حوزه علاقمند شده؟
- و دهها «آیا» دیگر.
میبینیم که داستان کمی پیچیده شد اما در ادامه سعی میکنم نظرم رو طوری عرض کنم که اکثر سناریوهای فوق رو پوشش بده. حال برسیم به مقولهٔ «ایدهٔ بزرگ» که در این ارتباط هم چند سؤال به ذهن میرسه:
- تعریف شما از بزرگی چیست؟
- آیا پروژه در حد ملی است یا بینالمللی؟
- در چه حوزهای هست؟ (گیم، فینتک، وب، موبایل، بلاکچین، هوش مصنوعی یا ...)
- آیا تیم بزرگی برای لانچ پروژهای بزرگ دارید؟
آیتم بعد که بهش میرسیم مقولهٔ «سختی یادگیری یک زبان برنامهنویسی» که متأسفانه باید عرض کنم اگر با این ایماژ قصد دارید وارد حوزهٔ توسعهٔ نرمافزار بشید که فلان چیز سخته و بهمان چیز نشدنی است، به نظر میرسه که یکی از فیچرهای کلیدی دولوپر شدن که بیباکی است رو ندارید و همین مسئله باعث میشه که به احتمال زیاد نتونید در این صنعت حرفی برای گفتن داشته باشید.
اینکه «میگن هزینهٔ توسعه بالاتری داره» خودش جای بحث هست که «چهکسی» این حرف رو زده؟ مثلاً اگر کسی که یک عمر پژو آخوندی سوار شده برگرده بگه «ماشین فقط پژو 504» آیا این حرف قابلاستناد هست؟ پس در چنین مواقعی گویندهٔ این گزاره خودش کلی مهم هست.
آنچه تا این نقطه از بحث عرض کردم فقط مقدمه بود اما از اینجا به بعد دیدگاهم رو به گونهای عرض میکنم که هم شما تا حدی بتونید به پاسخ خود برسید و هم اگر فرد دیگری علاقمند به این مقولات بود بتونه چیزی برداشت کنه.
اکثر برنامهنویسها فکر میکنند که میتونند استارتاپ راه بیندازند اما اشتباه میکنند!
متأسفانه خیلی از دولوپرها (منجمله خودم) بر این باورند که چون دست به کد هستند، پس میتونن یک استارتاپ هم راه بیندازن و موفق بشن که به نظرم این دیدگاه نه اینکه ٪۱۰۰ اشتباه باشه، اما همیشه هم صادق نیست. در واقع، اینکه شما کاتلین بلد باشی یا داتنت و بتونی یک اپ اندرویدی یا وب اپلیکیشن طراحی کنی هرگز بدین معنی نیست که اون اپ یا سایت به یک استارتاپ موفق مبدل خواهد شد که از یک سال بعد باهاش میتونی پول پارو کنی!
چون اکثر استارتاپها به نوعی مرتبط با فناوری هستند و در دنیا معمولاً یکی از همبنیانگذاران دولوپر هست، ما فکر میکنم که راه موفقیت در راهاندازی یک کسبوکار نوپا بلد بودن برنامهنویسی است که این تصور درست نیست. اگر بخواهم به مثالی از دنیای واقعی اشاره کنم، باید اپ را مثال بزنم که استیو وازنیاک در ابتدا بسیار نقش تعیینکنندهای در توسعهٔ محصولات اپل داشت و به نوعی یک دولوپر (گیک) بود اما پس از مدتی میبینیم که گوی و میدان را استیو جابز در دست میگیره که توی عمرش یک خط کد هم نزده تا جایی که به مرور استیو وازنیاک به حاشیه رانده میشه تا در نهایت از اپل میره اما استیو جابز میمونه و روز به روز هم خودش موفقتر میشه و هم اپل و این در حالی است که استیو جابز مهارتهای زیر رو به خوبی داشت:
- رهبری
- زیباییشناسی
- تجربهٔ کاربری
- بازاریابی
- معرفی محصول
- پیشبینی آینده
- و توی خلسه بردن آدمها
که از قضا این مهارتها برای موفقیت یک استارتاپ به مراتب کلیدیتر از کدنویسی هستند. پس اگر میخواهید یک استارتاپ بزرگ به راه اندازید، اول باید ببنید که آیا خودتان به غیر از کدنویسی چقدر مهارتهای رهبری تیم را دارید و اگر پاسخ خیر است، سؤال بعدی این است که آیا شریکی دارید که بتواند این خلاء را پر سازد؟
نکتهٔ دیگر سرمایه هست که در این ارتباط در مقالهٔ استارتاپ: بیمایه فطیره! کاملاً دیدگاهم رو شرح دادهام.
آیا تازهکارها باید سریع دست به کار شوند یا اول روی مهارتهای فنی خود کار کنند؟
پاسخ هم آری است و هم خیر زیرا هر کدام نقاط ضعف و قوت خود را داراست اما پیش از ادامهٔ این مطلب توصیه میکنم به مقالهٔ هر کسی برای کارآفرینی آفریده نشده و برخی باید کارمند باقی بمانند! مراجعه کنید و ببینید که آیا اساساً اینکار هستید یا خیر.
کسانی که تازهکار هستند، به قول علی مقدم: رهبر فنی شرکت Cisco باید تا میتونن در شرکتهای خفن کارآموزی کنند تا اساساً کار رو یاد بگیرن که یادگیری فقط در شرکتهای درست و درمان که روی پروژههای بزرگ و حسابی کار میکنن صورت میگیره نه یک استارتاپی که نهایت کاری که میکنه CRUD نوشتنه.
پس سالهای اولیه سالهای یادگیری است و اگر قدر این سالها رو ندانیم در نهایت به جایی میرسیم که سنمان بالا رفته و دیگر حوصلهٔ سروکله زدن با دیگران برای یادگیری چیزهای جدید رو نداریم و یا از آن بدتر ممکنه در شرایطی قرار بگیریم که برای یادگیری چیزهای جدید باید بهای گزافی همچون کار کردن زیر دست کسی که ۱۲ سال از خودت کوچکتر است رو بپردازی که در این ارتباط توصیه میکنم به مقالهٔ چگونه بفهمیم شرکت نرمافزاری که در آن مشغول به کار هستیم منجر به ترقی ما خواهد شد؟ مراجعه کنید.
اما از طرفی سریع شروع کردن یک پروژه مزایای خاص خودش رو داراست چرا که کار کردن روی یک ایده همچون دانشگاهی است که در آن هر روز با چالشهای جدیدی مواجه میشوی و در عمل کلی چیزهای جدیدی یاد میگیری (مثال براتون بزنم اینکه سالها پیش که با مفهوم Loop آشنا شدم خیلی راحت میتونستم توی محیط آموزشی حلقه بنویسیم که از ۱ تا ۱۰۰ رو چاپ کنه اما اولین باری که قرار شد دیتا رو از دیتابیس بگیرم و با استفاده از یک حلقه در قالب یک لیست نمایششون بدم، به سختی تونستم این کار رو بکنم حال برسد به مباحث پیچیدهای همچون دیزاین پترنها و ... پس کد زدن روی پروژههای واقعی صفای خاص خودش رو داره) نکتهٔ دیگر اینکه برخی فعالان اکوسیستم استارتاپی بر این باورند که:
ایده مالی اونی نیست که به اون ایده به ذهنش رسیده بلکه مال اونی هست که زودتر اجرایش کرده!
که واقعاً با این جمله موافقم. یک تئوری هست که میگه وقتی الان شما داری به چیزی فکر میکنی، چیزی در حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر دیگر از سراسر دنیا دارن به دقیقاً همون قضیه فکر میکنن! کاری نداریم که این فرضیه چقدر درست هست اما تجربهٔ من نشان داده که خیلی اوقات ایدهای به ذهنم میرسه بعد میگم ایشالا شش ماه دیگر شروع میکنم به پیادهسازیاش اما وقتی در آن برهه میرم یک سرچ میکنم، میبینیم که ای وای حداقل دو الی سه نمونه از همون ایده هست و چقدر هم خوب پیاده شدن 😡
اهمیت تیم
کارهای بزرگ هرگز یکنفره انجام نمیشوند و از همین روی نیاز به تیم دارید و از آنجا که قبلاً در این باره گفتهام، مجدد چیزی عرض نمیکنم و فقط مقالهٔ شاخص انتخاب همتیمیهای خوب برای راهاندازی یک کسبوکار چیست؟ رو پیشنهاد میکنم.
سخن پایانی
امیدوارم آنچه عرض کردم راهنما بوده باشه اما کماکان توصیه میکنم به لینکهای زیر نیز مراجعه کنید:
- Built to Last: کتابی حاوی عادات شرکتهای موفق
- The Lean Startup: کتاب پرفروش حوزهٔ کسبوکارهای نوپا
- Rework: کتابی کاربردی برای علاقمندان به راهاندازی یک کسبوکار نوپا (استارتاپ)
-How The Mighty Fall: کتابی تأثیرگذار در حوزهٔ کسبوکار از جیم کالینز
- Hook Model: درآمدی بر کتاب قلاب
- Devil’s Advocate (وکیل مدافع شیطان) کیست و چرا حضورش در استارتاپها الزامی است!
- نقش تمرکز در موفقیت کسبوکار: وقتی میخواهید همه چیز باشید، هیچ چیز نمیشوید!
- معرفی استراتژیهایی راهبردی به منظور به باد دادن یک سازمان یا استارتاپ!
- FUCK: فرمول موفقیت کسبوکارهای نوپا و استارتاپها
پیروز باشید