وقتی معلم، استاد، روان‌شناس مملکت ... باشه، دیگه نباید انتظار پیشرفت فرهنگی داشت

وقتی معلم، استاد، روان‌شناس مملکت ... باشه، دیگه نباید انتظار پیشرفت فرهنگی داشت

داشتم کُد می‌زدم که همسرم گفت بهزاد ببین دکتر ... توی شبکه‌ٔ اجتماعی ... چه‌طور جواب یک کاربر رو داده:

کدوم راز؟ کدوم بیمار؟ کدام دردودل؟ کدام انتقام؟ طرف تکست زده شما هم نخوانده دست به کامنت شدید! شما اگر میخواهید به حال مملکت و من و ... تاسف بخورید و نق و ناله کنید (من اسمش رو گذاشته ام تله خاک‌برسری)، انجام دهید ولی یک مطلب مرتبط از بنده برای این پراهن عثمان آتش زدنتان پیدا کنید! بعد رابین هود ماجرا بشید ...

بعد چون خودم در فضای مجازی نیستم، گوشی همسرم رو گرفتم و شروع کردم به رصد کردن رفتار آقا/خانم دکتر ... در اون فضای مجازی و دیدم فقط این یک بار نبود که ایشون به مخاطب توهین کرده بلکه این رفتار بارها تکرار شده است و این شد که بی‌خیال کار شده دست به کیبورد شدم و این پست رو نوشتم (برای اینکه خدای ناکرده به برند آقا/خانم دکتر ... توهین نشود، نامی از ایشان برده نخواهد شد 😉)

حال ممکن است بگید خب شاید اون کاربر رفتار توهین‌آمیز داشته که ایشون این‌طور پاسخش رو داده که اگر هم فرض کنیم چنین چیزی صحت داشته باشد، آیا نباید بین کسی که در رشتهٔ روانشاسی از یک دانشگاه مطرح دنیا مدرک گرفته و داره درس باشعوری به دیگران می‌ده با یک کاربر معمولی فرق باشه؟

مگر غیر از این است که یک استاد روانشناس که دوره‌های EQ برگزار می‌کند باید بتواند عصبانیت خود را تحت هر شرایطی کنترل کند و با یک آدم معمولی همچون بنده فرق داشته باشد؟ اگر وی نتواند در شرایط مختلف هوش هیجانی به خرج دهد، پس چگونه می‌تواند الگوی دیگران در جامعه باشد؟ همان جامعه‌ای که شخص ایشان معتقد است جامعه‌ٔ والدانه شده است و باید به سمت فرهنگ بالغانه پیش رود.

داخل پرانتز در مورد مهمان بعدی رادیو فول‌استک
به مدت یک سال تمام شروع کرده بودم به مذاکره با آقا/خانم دکتر ... که مهمان بعدی رادیو فول‌استک شود. برای شخص خودشان ایمیل ارسال کردم اما رفتار حرفه‌ای (که ایشان در دوره‌هایش تدریس می‌کند) مشاهده نشد و حتی به خود زحمت پاسخ دادن ایمیل را هم نداد و الان خدا رو شاکر هستم که نام ایشان در لیست مهمان رادیو فول‌استک نیست.

همان‌طور که از عنوان این پست مشخص است، پیکان انتقاد فقط به سمت این آقا/خانم روان‌شناس نیست بلکه برخی معلمان و اساتید دانشگاه هم شرایط خیلی خوبی ندارند که برای روشن‌تر شدن این موضوع، در ادامه چند مثال واقعی می‌زنم (برای اینکه یک بار با معلم جماعت برنخورد، باید عرض کنم که من، همسرم، خواهرم، خاله‌ام، دایی‌ام، مادرخوانومم و پدرخانومم (خدا بیامرز) همگی معلم هستیم پس روی سخن اول از همه با خود ماست.)

همسرم استاد دانشگاه هست و گهگاهی که با هم گپ می‌زنیم، ایشون از اتفاقات دانشگاه می‌گوید که در نهایت قیافهٔ من اینجوری 😳😳 😳 می‌شود (مگه می‌شه! مگه داریم! کسی که مخالف دانشگاهه با یک استاد دانشگاه زیر یک سقف زندگی کنه!) مثلاً همسرم می‌گفت یک شاگرد حدوداً ۶۵ ساله آمده پیشش و گفته استاد فلانی من رو احمق خطاب کرده یا اینکه اکثر دانشجویان از اینکه سر کلاس تحقیر می‌شوند شاکی هستند. یا به عنوان مثال دیگر،‌ می‌گفت در اتاق اساتید نشسته بودیم که دکتر ... آمده بود و از رشوه دادن برای فرار از مالیات با افتخار صحبت می‌کرد یا استاد فلانی بچه‌های کلاس رو مجبور کرده که برایش تولد بگیرند ...

یا از همه بدتر اینکه همسرم می‌گه در اکثر مواقع اساتید عمومی (مثل استاد قرآن و دینی) اگر کلاس یک ربع به دو شروع شود، در بهترین حالت ساعت دو تازه شروع می‌کنند به سمت کلاس رفتن یا زودتر کلاس‌های خود را تمام می‌کنند. به عبارتی، کسی که باید قرآن تغییرش داده باشد و الگوی کسی مثل همسر من باشد خودش به حق‌الناس بی‌اعتنا است (البته مورد داشته‌ایم که قاری قرآن دست به تجاوز هم زده که شاید می‌خواسته داستان قوم لوط رو عملی به شاگردانش یاد بده که تا عمر دارن فراموش نکنن 😡)

به عنوان مثالی دیگر، مدتی برای بهبود شرایط زندگی تصمیم گرفتن برم پیش روانشناس که در یک کلام می‌توانم بگویم ایشون یک احمق بالفطره بود. می‌گید نه، مکالمهٔ زیر رو داشته باشد:

- بهزاد: آقای دکتر ... من حس می‌کنم که نسبت به والدینم مسئول هستم و الان که پیر شده‌اند باید عصای پیری اون‌ها باشم؟
- دکتر ...: سخت در اشتباهی. تو هیچ وظیفه‌ای نداری و مشکل پدر تو مشکل خودش هست و خودش باید عرضه داشته باشه حلش کنه. اگر در جوانی به فکر چنین روزی نبوده، پس الان هم باید تاوانش رو بده و الان تو فقط و فقط مسئول خودت و همسرت هستی ...

بعد از این مکالمه دیگه جلسات رو ادامه ندادم.

در کشورهای کمتر توسعه‌ یافته،‌ پیشرفت از بالا به پایین هست. به عبارتی، بر خلاف فرهنگ‌های توسعه‌ یافته که در آن فرد خود را مسئول می‌داند که رفتار درستی داشته باشد و پیشرفت به نوعی از پایین به بالا حرکت می‌کند، در فرهنگ‌های کمتر توسعه یافته آدم‌های معمولی مثل من به سلبریتی‌ها، آدم‌های معروف و شخصیت‌های شناخته‌‌شده مثل همین آقا/خانم دکتر ... نگاه می‌کنند و الگوبرداری می‌کنند (برای کسب اطلاعات بیشتر می‌تونید به مقالهٔ چرا اکثر افراد به دنبال یک قهرمان، لیدر و اسطوره می‌گردند تا وی را در زندگی شخصی خود دنبال کنند؟ مراجعه نمایید.)

وقتی معلم مدرسه حرف و عملش یکی نیست، استاد دانشگاه رشوه دادن رو زرنگی حساب می‌کنه، روانشناس مملکت حرف و عملش یکی نیست بعید به نظر می‌رسه که بتونیم در حال حاضر و آینده انتظار اتفاقات عجیب و غریبی داشته باشیم تا جایی که برای خودم یک نقل‌قول درست کرده‌ام که هر کجا می‌شینم تکرار می‌کنم با این مضمون که:

با این فرمان که داریم پیش می‌ریم، آیندهٔ مملکت ما از رنگ پیراهن استیو جابز هم تیره‌تر هست!

اگر جزو کسانی نباشید که تعصب روی فرهنگ چند هزار سالهٔ ایران دارد و صد البته نیم ساعت وقت داشته باشید تا مقالهٔ چرا عقب‌ مانده‌ایم! را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که اوضاع اصلاً خوب نیست 😔 به عنوان مثال، دو نقل‌قل از این مقاله را در ادامه آورده‌ام تا جایی که امیرکبیر می‌گوید:

غیرت از روح ایرانی رخت بسته است!

یا آوارهٔ تهرانی دیگر سنگ تمام می‌گذارد و می‌گوید:

آوارهٔ تهرانی در مقاله‌ای تحت عنوان ماچاپلوسیم، ما پوسیده‌ایم می‌نویسد که ما پوسیده‌ایم زیرا از چاپلوس زاییده شده‌ایم. نطفهٔ ما در زهدان چاپلوسی منعقد شده و ما در رحم یک مادر چاپلوس تربیت شده‌ایم. این چاپلوسی ننگ دیروز و امروزمان نیست؛ ننگی است که نشانه‌های آن را بر سراسر اوراق تاریخ مملکت‌مان دیده و خوانده‌ایم. روزی که اسکندر بر ما تاخت، آن سرداران نمک‌ناشناس داریوش بودند که در طریق چاپلوسی به ارباب تازه، ارباب ایرانی را فروختند و از همان روز ما یونانی شدیم. روزی که مغول به سرزمین ما سرازیر شد و در نیشابور جز سگ و گربه نفس‌کشی را زنده نگذاشت، این ما بودیم که وزیرش شدیم، دبیرش شدیم، دلالتش کردیم و پیشانی خود را پیش پایش بر زمین گذاشتیم.
ای پوسیده! آیا تو تاریخ ایران باستان را خوانده‌ای که چون ساسانیان بر اشکانیان پیروز شدند، چاپلوسانی که مؤسس سلسله را احاطه کرده بودند در مقام چاپلوسی هفتصد سال تاریخ، ابنیه، سنگ‌نوشته‌ها و فرهنگ اشکانی را آنچنان از میان بردند که قرن‌ها کیفیات پادشاهی و تمدن اشکانی بر ما پوسیدگان مکتوم ماند؟ وای بر تو ای پوسیدهٔ چاپلوس که هر روز پای یک منبر سینه می‌زنی و هر حرفی را که از دهان هر ضحاکی بیرون بیاید قبول می‌کنی و خود را به هر قلدری می‌فروشی و از اینکه مظلوم واقع بشوی لذت می‌بری و در انزوا بر مظلومیت خود گریه می‌کنی.

جمع‌بندی
نتیجه‌گیری رو به شما خوانندهٔ عزیز می‌سپرم ...

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon