چه می‌شود که در فضای مجازی یک ماسک روی صورت خود می‌زنیم و خودسانسوری می‌کنیم؟

چه می‌شود که در فضای مجازی یک ماسک روی صورت خود می‌زنیم و خودسانسوری می‌کنیم؟

وقتی آدم تصمیم می‌گیره در فضای مجازی دست به پرسونال برندینگ بزنه، مسلماً یکسری باید و نبایدها، استانداردها و خطوط سبز و قرمز برای خودش در نظر می‌گیره و سعی می‌کنه تا بر اون اساس پیش بره تا در نهایت وجههٔ خوبی از خودش در فضای سایبری بر جای بگذاره (البته این موضوع در دنیای واقعی هم صادق هست.) اما مسأله اینجاست که در این بین حدس می‌زنم که آدم به مرور زمان شروع می‌کنه به خودسانسوری کردن تا نکنه خدای ناکرده ایماژی از خود طی سال‌‌ها ساخته خراب بشه و حدس می‌زنم (که این حدسم هم می‌تونه کاملاً اشتباه باشه) این رویکرد به مرور زمان ما رو از خودِ واقعی‌مون جدا می‌کنه باعث می‌شه تا به قول معروف آدمی Double-faced (دورو) بشیم که به نظر می‌رسه هیچ‌چیزی بهتر از ذکر چند مثال واقعی در مورد خودم این موضوع رو شفاف نکنه.

وقتی پای فلسفهٔ اپن‌سورس به میان می‌آید، به نظر می‌رسد که دیگه بزرگ‌تر از ریچارد استالمن نداشته باشیم که به نوعی حداقل رهبری فکری این جنبش رو در دست داره و حقش هم هست چون به نوعی استارت این جنبش رو زده و دستش هم درد نکنه اما نمی‌دونم چرا از قیافه گرفته تا نقطه‌نظرات وی، هیچ کدوم به دلم نمی‌نشینند و در یک کلام، پکیج ریچارد استالمن رو اصلاً دوست ندارم که این هم یک نظر کاملاً شخصی است اما ...

اما به این دلیل که ایشون طرفداران بسیاری داره، هیچ وقت در هیچ جمعی دیدگاهم رو در مورد ایشون بیان نکردم تا یک بای خدای ناکرده مخاطبینم بهشون بر نخوره و فالوورهایم رو از دست ندهم که به نظرم این نوعی خودسانسوری است و این در صورتیه که من نهایت مشارکتی اپن‌سورسی که داشته‌ام این است که یک دورهٔ آموزش لینوکس نوشتم، یک پلاگین تاندربرد ریفکتور کردم و یک برنامهٔ بَش اسکریپت به صورت باز منتشر کردم 😉 اما ایشون یکی از تأثیرگذارترین آدم‌ها در حوزهٔ نرم‌افزار،‌ به‌خصوص نرم‌افزارهای آزاد، هست.

به عبارتی،‌ من ریچارد استالمن رو به عنوان کسی که گام‌های مثبت بزرگی در کامیونیتی اپن‌سورس برداشته (شخصیت حقوقی) رو قبول دارم اما اگر به من بگویند که یک شانس داری که با یکی از بزرگان دنیای نرم‌افزار بنشینی و پنج دقیقه گپ بزنی، احتمال قریب به یقین ساتیا نادلا را به ریچارد استالمن ترجیح می‌دهم (شخصیت حقیقی).

یا مثال دیگر این هست که وقتی در لینکداین می‌بینم یک نفر یک درد اجتماعی رو خیلی خوب توصیف کرده اما در انتخاب واژگانش کمی زیاده‌روی کرده هرگز اون رو ری‌پُست یا لایک نمی‌کنم تا یک بار وجه‌ام بین کسانی که من رو می‌شناسند خراب نشود اما این در حالی است که از صمیم قلب از اون مطلب لذت برده‌ام و اکنون پرسش اینجاست که آیا این دورویی نیست؟

حتی قبل از تحریم‌های 2018 هم دونالد ترامپ رو به عنوان یک آدم عمل‌گرا، چَکشی و رُک تحسین می‌کردم و الان هم می‌کنم اما از ترس اینکه مبادا برچسب وطن‌فروش رویم بخورد، هیچ‌گاه نه در موردش نوشتم و نه اظهارنظر کردم تا نکنه خدای نکرده اون‌هایی که تعصب زیادی روی وطن دارن بهشون برخوره و دیگه مطالب من رو دنبال نکنن یا وقتی که مقالهٔ به چند دلیل تاکنون مرگ بر آمریکا نگفته‌ام! رو نوشتم‌، مشاورینی که داشتم گفتن دیگه کارت تمونه؛ آدم نباید هر حرفی رو بزنه در صورتی که اصلاً من نگاه سیاسی از نوشتن این مقاله نداشتم بلکه فقط از بُعد بیزینسی این قضیه رو مطرح کردم. حال دوباره همون سؤال قبلی و اون هم اینکه آیا این ماسک زدن روی صورت نیست؟

در مقاله‌‌ای با عنوان تجربهٔ به یاد ماندنی از یک مصاحبهٔ‌ شغلی و تلنگری که یک روسپی به من زد به درستی خودم رو با یک روسپی مقایسه کردم اما وقتی که از چند وکیل مدافع شیطان که داشتم نظرخواهی کردم، جملگی این کار رو نهی کردن و گفتن که این تشبیه تو ممکنه به آدم‌ها بر بخوره.

یک مثال دیگر هم اینکه از میان دوستان دولوپری که دارم،‌ درصد قابل‌توجهی از اون‌ها اُپن‌مایند بودن رو در اسلام‌گریزی می‌دونن و خب به نظر می‌رسه درصد قابل‌توجهی از مخاطبین سکان هم از این قشر باشن. زمانی که تصمیم گرفتم Out of The Box به دنیای پیرامون نگاه کنم، ایدهٔ نوشتن مقالات زیر به ذهنم رسید:

وَیلُ لِلمُطَفِفِین: نگاهی به مقولهٔ کم‌فروشی در حوزهٔ توسعهٔ نرم‌افزار
چند درسی که دولوپرها می‌توانند از دعای جوشن‌کبیر بگیرند!
آیا میان مشتریان احتمالی و برندی که ساخته‌اید صیغهٔ محرمیت جاری شده است؟
از «خیر الامور اوسطها» پیروی کنیم یا خیر؟ 
کُد خوب هم می‌تونه باقیات الصالحات باشه!

اما تا الان بارها و بارها به ذهنم رسیده که اینها رو پاک کنم تا اون دسته از مخاطبین که توی این فازها نیستند رو از دست ندم اما آیا این خودسانسوری نیست؟

یا مثلاً زمانی که ایدهٔ نوشتن مقالهٔ UniverseScript: زبانی که برنامه‌نویس بزرگ (خدا) کائنات را با آن دولوپ کرد! به ذهنم رسید، خیلی‌ها گفتن که دیگه داری شورِش رو درمیاری و توصیه شد که این مقاله منتشر نشه!

زمانی که مقالهٔ‌ FUCK: فرمول موفقیت کسب‌وکارهای نوپا و استارتاپ‌ها رو نوشتم، راستش اول کلمهٔ اِف یو سی کِی رو نوشتم روی کاغذ سپس گشتم دنبال چهار قلم چیز که هم با این حروف شروع بشه و هم به دنیای استارتاپ مرتبط باشه اما باز هم با ترس و لرز این مقاله رو منتشر کردم که وای نکنه خدای نکرده به چهار نفر بر بخوره و از اون مهم‌تر وجهٔ خودم خراب بشه!

و در نهایت هم با نوشتن مقالهٔ چرا عقب‌ مانده‌ایم! بهم توصیه شد که «چرا با احساسات ملت می‌خوای بازی کنی و فقط نیمهٔ خالی لیوان رو بهشون نشون بدی؟» اما به هر حال نوشتمش.

نتیجه‌گیری
ما آدم‌ها چون موجوداتی اجتماعی هستیم (البته در مورد من اصلاً صدق نمی‌کنه 😜) نیاز داریم تا لایه‌های پایینی هرم مازلو رو که چیزهایی مثل احترام و پذیرفته شدن توسط گروه هست رو داشته باشیم و حدس می‌زنم خیلی زیرپوستی در طول زمان از خودِ واقعی‌مون فاصله می‌گیریم تا کماکان مُهرتأیید سایرین روی ما بخورد اما به نظر می‌رسه که یک مثل رو در این فرآیند فراموش می‌کنیم و اون هم اینکه:

اگر بخواهی همه رو راضی نگه داری، در نهایت نمی‌تونی هیچ‌کس رو دور و بر خودت داشته باشی.

برای تأیید صحت این گزاره، چند مثال می‌زنم. علی ابن ابی‌طالب می‌تونست خودسانسوری کنه، از ارزش‌هاش پایین بیاد و سعی کنه همه رو راضی نگاه داره اما این کار رو نکرد و یا ... پ وقتی که در ... برگشت به زبان ... گفت «I`m ... godfather of ...» گور ... رو کند و ... غرب رو ... در ... که ... خودسانسوری ... اما در ... کسانی هم ... که راه به ... دست به خودسانسوری ... و به ... ... کوتاه‌مدت خود ... می‌کنن مثل ....ان ... که فقط برای اینکه در ... قرار نگیرن، ... سکوت رو ... گرفتن.

جالبه این همه رفتم بالای منبر اما این پاراگراف آخر برای اینکه به برخی برنخوره، باز هم خودسانسوری کردم🤔

ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon