نتونستم خلاقیت به خرج بدم اما خلاقیت در من کشته نشد

نتونستم خلاقیت به خرج بدم اما خلاقیت در من کشته نشد

تا چند وقت پیش مردد بودم که آیا مدرسه در کشتن خلاقیت‌ام نقش پررنگ‌تری داشته یا والدین که در نهایت به این نتیجه رسیدم که معلم‌های مدرسه به گرد پای اعضای خانواده هم نرسیده‌اند که برای روشن‌تر شدن این مسئله دو مثال می‌زنم.

وقتی که ۵ الی ۶ سالم بود زمانی که مهمانی می‌رفتیم و تایم شام می‌شد، همه که مشغول میل کردن غذا می‌شدن من چندین و چند دقیقه رو صرف دیزاین بشقابم می‌کردم. مثلاً برنج رو می‌ریختم وسط بشقاب، سالاد رو مرتب دورش می‌چیدم، یکی در میان زیتون می‌گذاشتم و ... در صورتی که بقیه نیمی از غذای خود رو میل کرده بودن اما من کماکان وسط پروسهٔ طراحی بودم و در نهایت ظرف پنج دقیقه اون اثر هنری رو می‌خوردم! تا اینکه والدینم یوا‌ش‌یواش شروع کردن به نقد کردن که:

ما از این کار تو خجالت می‌کشیم و این کار درست نیست و ملت فکر می‌کنن که تو ندیدبدید هستی.

تا این عادت دیگه از سرم افتاد. شاید اگر والدینم اون موقع توی ذوقم نمی‌زنن، الان یک Chef موفق بودم. گرچه در اون موقع موفق شدن خلاقیت من رو بکشن، اما الان پس از 30 سال مجدد احیایش کرده‌ام نشون به اون نشون که دست‌پخت‌ام بدون اغراق از نیمی از زنان‌ فامیل که یک عمر در آشپزخانه زحمت کشیده‌اند بهتر است و در شگفت‌ام که چه‌طور می‌تونن نعمت خدا رو خیلی ساده تبدیل به غذایی بدمزه کنن.

خب کشته شدن خلاقیت به اینجا ختم نمی‌شه. وقتی که خواستم ازدواج کنم، در اون پروسه هم اطرافیان نگذاشتن خلاقیت به خرج بدم. مثال می‌زنم. هرگز دوست نداشتم که کارت عروسی من هم شبیه به کارت عروسی بقیه آدم‌ها باشه و دوست داشتم متفاوت باشم (یاد شعار Think Different اپل افتادم) و در عین حال گیمیفیکیشن هم به نوعی وارد پروسه بشه.

لذا عکس خودم و همسرم رو توی فتوشاپ ویرایش کردم (اون موقع اصلاً پایبند به کپی‌رایت نبودم و از کاربران وفادار نرم‌افزارهای پولی بودم 😉) و رویش خطوطی مثل پازل انداختم و پشت اون عکس هم کروکی محل باغ و تاریخ عروسی رو طراحی کردم.

بعدش بردم چاپ‌خونه و با کیفیت بالایی چاپ کردم سپس با کاتر قطعات رو همچون پازل از هم جدا کردم بعدش رفتم یک جعبه چوبی کوچک خیلی ظریف و زیبا که برای طلا استفاده می‌شد خریدم و اون قطعات پازل رو داخلش ریختم و یک روبان دورش پیچیدم.

یک پروتوتایپ درآمد و بدین صورت کار می‌کرد که به دست مهمان می‌رسید اما مهمان برای اینکه بتونه بیاد عروسی، باید قطعات پازل رو درست کنار هم می‌چید تا کروکی باغ دربیاد (گیمیفیکیشن) با کلی ذوق و شوق ایده رو به خانوادهٔ همسرم پرزنت کردم اما با چنان انتقاد تندی مواجه شدم که نگو و این شد که همچون دامادی سربه‌راه، رفتم میدون بهارستان تا یک کارت عروسی مثل همون چیزی که بقیه می‌خرن سفارش بدم اما باز در این پروسه هم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم چون هیچ‌ کدوم از کارت‌ها که به دیوار آویزون بودن به دلم نمی‌نشست (از آقا استیو یاد گرفته بودم که به چیزهای دَم‌دستی راضی نباشد شد) و دوباره دست به کار شدم و خیر سرم خلاقیت به خرج دادم اما این بار افتضاح از آب درآمد!

در واقع، از چند کارت مختلف از هر کدوم یک ایده رو گرفتم و به طرف گفتم که چنین چیزی می‌خواهم که مغازه‌دار گفت «اصلاً خوب نمی‌شه‌ ها» گفتم «شما کار نداشته باش من می‌‌دونم دارم چه کار می‌کنم.»

زمانی که رفتم کارت‌ها رو گرفتم این‌قدر خروجی کار بد شده بود که رویم نمی‌شد به کسی نشون بدم و شور کردیم و مجدد برای بار سوم اقدام به تصمیم‌گیری برای کارت عروسی کردیم و این‌ بار همون کارت اولی که توی آلبوم بود رو سفارش دادیم که شبیه به کارت‌های عروسی دههٔ سی شمسی بود!

نتیجه‌گیری
واقعیت امر آن است که ما برای شخص خودمون و ایده‌هامون برخی اوقات ارزش کمی قائل هستیم و همین می‌شود که دیگران موفق می‌شن نگذارن OUT OF THE BOX به مسائل نگاه کنیم و خلاقیت در ما سرکوب می‌شود. حدس می‌زنم اگر ما خودمون رو هم به اندازهٔ دیگران دوست داشته باشیم و برای خود ارزش قائل باشیم، به راحتی از ایده‌هامون کوتاه نخواهیم آمد.

البته یادمون نره که همیشه، همان‌طور که دیدیم، نتیجهٔ خلاقیت به خرج دادن خوب نمی‌شه اما فکر می‌کنم خلاق بودن با همهٔ‌ رسیکی که داره،‌ بهتر از خلاق نبودن هست. یک مثال جالب بزنم. یک روز مجدد خواستم خلاقیت به خرج دهم این بار در دَم کردن چای. آمدم کمی چای عطری خارجی + کمی چای ایرانی + آویشن + هِل + دارچین + چای سبز + چای تُرش و یکی دو قلم چیز دیگر که ذهنم یاری نمی‌کند رو قاطعی کردم و فکر می‌کردم که چیز خوبی خواهد شد اما در یک کلام افتضاح 😖😖😖 

این قضیه در حوزهٔ توسعهٔ نرم‌افزار هم خیلی اِلِمان کلیدی است. در واقع، برنامه‌نویسانی که خلاق هستند رو دیده‌ام که خیلی راحت با ادغام چند تولز مختلف،‌ چنان چیزی خوبی درست می‌کنن که آدم می‌مونه اما در مقابل برنامه‌نویسان غیرخلاقی هم دیده‌ام که از یک روش دارن سال‌ها استفاده می‌کنن.

به نظر می‌رسه که عامل خلاقیت یکی از همون سافت اسکیل‌هایی است که کارفرماها حاضر هستن بابتش پول خوبی بدن. مثلاً‌ به مقالهٔ‌ 10 مهارتی که برای موفقیت پس از انقلاب صنعتی چهارم باید آن‌­ها را کسب کرده باشید اگر مراجعه کنید، می‌بینید که خلاقیت یکی از اون چیزهای اصلی است که طی سال‌های آینده می‌تونه شما رو از سایرین متمایز کنه.

همچنین کدنویسی باعث می‌شه که بچه‌های ما فارغ از شغلی که بخواهند انتخاب کنند،‌ کمی خلاقیت در آن‌ها شکوفا شود و این رو من نمی‌گم، بلکه کشورهایی مثل ژاپن، انگلیس، استونی، چین، ایالات متحده، کانادا و ... که از الان شروع به سرمایه‌گذاری روی این مقوله کرده‌اند می‌گویند.

ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon