رضا مارمولک در دوره آموزشی هنر انتخاب مسیر شغلی

رضا مارمولک در دوره آموزشی هنر انتخاب مسیر شغلی

روز جمعه همین هفته (نهم آذر ماه سال 97) به دعوت سکان آکادمی عزیز، در دوره آموزشی انتخاب مسیر شغلی با میزبانی مدرسه استارت آپ ایران شرکت کردم. تصمیم گرفتم گزارشی کوتاه در مورد این رویداد در سکان پلاس بنویسم و تجربه حضور در یک کارگاه آموزشی با موضوع انتخاب مسیر شغلی را با شما به اشتراک بگذارم.

چند روز قبل از رویداد به سکان آکادمی پیغام دادم که بد نیست با باقی مدعوین از جانب سکان هم تماس بگیریم و برای تشکیل تیم در زمان رویداد بیشتر با هم آشنا شویم. قصد داشتم یک خواننده سکان آکادمی را از نزدیک ببینم و در مورد موضوعات مورد علاقه و البته مشترک گفتگوی رودرو داشته باشم. این سمینار هم بهانه‌ی خوبی بود، چون از جانب سکان آکادمی 5 نفر دعوت بودند و من امیدوارم بودم خود آقای مرادی را هم از نزدیک ببینم و غرغرهای نوشتاری‌ام را به گفتاری تبدیل کنم. (شکلک خنده با نیش باز). متاسفانه سکان آکادمی اعلام کرد که حضور سایر افراد در این رویداد منوط به اختیار خودشان است و اطلاعی از حضور ایشان ندارند و همان قدری که به من اطلاع‌رسانی کرده‌اند برای باقی افراد هم چنین کاری کرده‌اند. از آن بدتر اینکه آقای مرادی هم نمی‌آمدند و راستش قرار نبود گفتگوی ما با ایشان فقط جنبه‌ی انتقادی داشته باشد، بلکه تعریف و تمجید هم بود که نشد.(دوباره شکلک نیش باز تا بناگوش)

سرتان را درد می‌آورم اگر از مسیر رسیدن به کارگاه بگویم، فقط همین را داشته باشید که بعد از 150 کیلومتر رانندگی و رسیدن به درب دانشگاه، فهمیدم که ای دل غافل، اجازه‌ی ورود اتومبیل به محوطه‌ی درن‌دشت دانشگاه را ندارم و برنامه‌ریزی من برای به موقع رسیدن به چالش کشیده شد. تا جای پارک پیدا کنم پیرم در آمد، عصبانی بودم از عدم اطلاع‌رسانی بچه‌های مدرسه استارت آپ بابت همین موضوع پارکینگ که اتفاق بی‌ربطی افتاد که اگر دوست داشتید می‌توانید در اینجا در موردش مطالعه کنید. این اتفاق بی‌ربط دوباره شارژمان کرد برای حضور در کلاسی که قرار بود راهنمایی باشد برای انتخاب مسیر شغلی.

چند نکته منفی این رویداد را در اینجا به صورت جداگانه نوشته‌ام که می‌توانید مطالعه کنید و تجربیات خودتان را با من به اشتراک بگذارید. و اما کلاس:

کلاس توسط آقای دکتر مصطفی فروغی (دکترای مدیریت رفتار سازمانی - مشاور و مدرس توسعه فردی و سازمانی) برگزار می‌شد. در نگاه اول خیلی آرام و متین بودند و البته با حوصله و خوش‌برخورد. اینکه می‌گویم با حوصله به این خاطر است که یک نفر همان ردیف اول نشسته بود و بنده خدا تا یک موضوع روانشناسی بحث انگیز را مطرح می‌کرد می‌زد توی پر استاد ولی استاد خدایی خوب برخورد می‌کرد و خوب جواب می‌داد. از این بابت و البته بُرد علمی ایشان به نظرم خوب بودند، مدیریت کلاس هم خوب بود، چون وقتی قرار است شرکت کنندگان هم در موضوعی مشارکت کنند، کنترل شده و در موضوع بحث را پیش می‌برد و از حاشیه خودداری می‌کرد. یک علت واضح این تسلط هم به این خاطر بود که شغل اصلی ایشان تدریس بوده و از این لحاظ خوب بودند.

من که گفتم به خاطر پیدا کردن جای پارک دیر به کلاس رسیدم و وسط کلاس متوجه شدم همان ابتدا همه خودشان را معرفی کرده‌اند و در مورد فعالیت الانشان اطلاعاتی به استاد و باقی شرکت کنندگان داده‌اند. این را از کجا فهمیدم، چون استاد در حین کلاس به این معرفی اشاره کرد و گفت میانگین افرادی که ابتدای کلاس خود را معرفی کردند، حدود سی و سه سال بوده است. سی و سه سال؟ قبل از شرکت در این کارگاه توقع داشتم خودم پیرترین شرکت کننده در کلاس باشم، فکر می‌کردم انتخاب مسیر شغلی باید دغدغه‌ی افراد خیلی جوان‌تر از حالای من باشد و این میانگین و آن چشم گرداندن من در بین سایر شرکت کنندگان من را به این نتیجه رساند که این دغدغه نه تنها مختص سن خاصی نیست، بلکه ممکن است تا سالها افراد زیادی را درگیر موضوع نگه دارد.

محتوای اصلی کلاس هم همین بود و استاد هم چند باری با مثال و حدیث و غیره روی آن تاکید داشتند، موضوع خودشناسی بود. در طول کارگاه هم به نظرم این موضوع مهمترین و محوری‌ترین کار در انتخاب شغل (مسیر شغلی) است. ابزاری که استاد برای کمک گرفتن و توضیح دادن انواع آدم‌ها در برخورد با موضوع شغل، استفاده کردند، تست لنگرگاه‌های مسیر شغلی بود، این تست در سایت کاربوم در دسترس است و البته جزو تست‌های رایگانشان به حساب می‌آید. وقتی این تست را انجام می‌دهید، به شما نشان می‌دهد که بارزترین گرایش شغلی شما از هشت گرایش کلی چه می‌تواند باشد. این گرایش‌های شغلی به صورت درصد به شما نشان داده می‌شوند و شامل این موارد هستند:

1- استقلال و خودمختاری: کسانی که عشق شغل آزاد دارند و عذابشان کار کارمندی و داشتن آقا بالاسر در کار است احتمالا در این گرایش درصد بالایی دارند.

2- چالشی: کسانی که عاشق حل معما و حل مشکل هستند و عشق کارهای چالشی هم در این گرایش بیشترین درصد را خواهند داشت. شاید این افراد برنامه‌نویسان خوبی باشند اما الزاماً تمام برنامه‌نویسان خوب در این دسته نیستند، به نظرم اگر از دیدن باگ در هنگام کار، مثل من فشارتان افت نمی‌کند، درصد خوبی در این گرایش خواهید داشت.

3- خلاقیت و کارآفرینی: این افراد در بین تمام گرایش‌های شغلی دارای کمترین رضایت ممکن از وضع موجود هستند، افرادی که همیشه به دنبال خلق کردن هستند و یا عشق ران کردن استارت آپ دارند و یا حتی برنامه‌نویسی که شصت تا آپ خوب و کاربردی نوشته و هنوز اشتیاق آپ جدیدش را دارد در این گرایش درصد بالایی کسب می‌کنند.

4- مدیریت عمومی: به معنی واقعی کلمه عشق ریاست و مدیریت. اگر در هر گروه کوچک و بزرگی دوست دارید بر روی دیگران تاثیر داشته باشید و آنها را مدیریت کنید (یا حتی به عنوان مدیر انتخاب می‌شوید) احتمالا در اینجا هم درصد خوبی خواهید داشت.

5- امنیت و ثبات: این بخش بهشت کسانی است که عشق کار کارمندی دارند. به وضوح نسل پدر و مادران دهه‌ی شصتی‌ها (که بنده‌ی کچل هم جزوشان هستم) در این تقسیم بندی قرار می‌گیرند. کسانی که رضایت بالایی نسبت به باقی گروه‌ها دارند و در زندگی حس می‌کنند و داشتن امنیت شغلی برایشان از هر چیزی مهمتر است. حاضرند هر کاری بکنند که کارمند باشند و کارمند بمانند.

6- خدمت و از خودگذشتگی: تنها جایی که استاد مثال عینی برای افرادی با این گرایش آورد، در این دسته بود، مثال عینی چنین افرادی، خانم نرگس کلباسی بود. آدم‌هایی که از کمک به دیگران لذت می‌برند و مشاغلی مثل پرستاری و مددکار اجتماعی و غیره باعث بیشترین رضایت شغلی در آن ها می‌شود.

7- فنی/ تخصصی: طبق گفته استاد بیشترین فراوانی در این گروه استف معنی‌اش نیست که تنها مهندس خوب یا تعمیرکار خوبی از این گروه بیرون می‌آید، روی تخصص دقت کنید. مثلاً یک وکیل هم می‌تواند در این بخش نمره خوبی کسب کند. این گروه کار و تخصصش از هر چیزی برای‌ش مهمتر است و چه بسا پول و ارتقا را فدای کار تخصصی خود کند. به این معنی که تنها به خاطر دور شدن از کار تخصصی خود شغل مدیریت در سازمان را رها کند.

8- کار و زندگی یا به قول استاد لایف استایل. مبهم‌ترین گرایش که شامل افرادی است که شغل در اولیت زندگی‌شان نیست، مثلاً خانواده در اولویت‌ بالاتری قرار دارد و اصلاً کار می‌کنند (مهم نیست چه کاری) تا به خانواده برسند. طبیعی است که چنین افرادی گرایش دارند بین زندگی و کار توازن مشخصی برقرار باشد و مشاغلی به کارشان می‌آید که در این زمینه انعطاف کافی را داشته باشند.

این کلیت داستان گرایش‌ها را در بخش دوم کلاس بررسی کردیم ولی چون پایه‌ی کلاس روی چنین موضوعی استوار بود و البته انجام تست لنگرگاه شغلی جزو پیش‌نیازهای حضور در کلاس بود، قبل از مباحث کلاس آنرا مطرح کردم تا شما هم به عنوان خواننده دید خوبی به موضوع داشته باشید.

حالا ما در کدام دسته و طبقه قرار می‌گیریم؟ راستش قبل از حل تست لنگرگاه (و یا هر تست دیگری) این نکته را در نظر داشته باشید که زمان مناسبی برای انجام این تست وجود دارد. زمان مناسب انجام این تست وقتی است که حدود شش هفت سالی از زندگی حرفه‌ای شما گذشته باشد و دلیل ساده‌ای هم دارد، آن هم این است که بخشی بزرگی از این تست به کارهای شما در محیط حرفه‌ای کار می‌پردازد و تحلیل اصلی روی آنهاست و وقتی تجربه کاری نداشته باشیم، ممکن است دچار اشتباه شناختی حتی نسبت به خودمان باشیم و جواب تست را چیزی انتخاب کنیم که در زندگی واقعی و در مواجه با آن موضوع عملی خلاف جوابمان انجام بدهیم. پس اول حواسمان به زمان مناسب آن باشد. نکته دوم و مهمتر این است که به هیچ وجه به این تست به عنوان آیه‌ی الهی نگاه نکنیم و از زدن برچسب به خودمان خودداری کنیم. اگر پاسخ این تست (که مبنای‌اش روی شناخت خود است) به ما مثلاً گفته زندگی کارمندی یا هر شغل دیگری برای ما مناسب است، معنی‌اش این نیست که ما در گرایش‌های دیگر هیچ چیز نخواهیم شد و محکوم به این برچسبی هستیم که روی‌مان خورده است. این تست یک تست خوداظهاری است و شامل آفت‌های چنین تست‌هایی هم هست. فقط و فقط سعی دارد دید بهتری از ما به خودمان بدهد و قرار نیست جامع و کامل و بی‌چون و چرا باشد و اصلاً خود تست هم چنین ادعایی ندارد. خلاصه اینکه آدم‌ها تنها با یک برچسب قابل شناسایی نیستند. تا یادم نرفته اضافه کنم که کل موضوع لنگرگاه و کلاس هم بر اساس کتابهای «ادگارد شاین» به نام career anchors هست.

می‌دانید چقدر موضوع خودشناسی در زندگی حرفه‌ای مهم است. یکی از راههای شناسایی بهتر خودمان توجه به سه جنبه‌ی از وجود خودمان است:

اول توجه به قابلیت‌هایمان: بپرسیم چه کاری می‌توانیم انجام بدهیم، برنامه‌نویسی، تعمیر ماشین یا خرید کالای ارزان‌تر؟ برآوردی که ما از شایستگی‌های خودمان داریم خیلی کمک‌کننده است. پس اولین گام در خود شناسی (شغلی) این است که به قابلیت‌هامان نگاه کنیم.

دوم انگیزها هستند: من شاید از تعمیر موتو سیکلت سر در بیاورم ولی برایم لذتبخش نیست، انگیزاننده نیست، هیچ شور و شوقی برای آن ندارم. آن چیزی که دلیل صبح زود بیدار شدن شما و یا کار کردن تا دیر وقت بدون فهم گذر زمان و احساس خستگی است، چیست؟

سوم ارزشها هستند: چه چیزی برای شما خوب یا بد است. چه ارزشهایی در زندگی دارید؟ مثال واضح این ارزش‌ها را می‌توان در مفهومی دید مثل "لقمه حلال" دید، این ارزشها باعث می‌شود آدم دست به هر کاری نزند.

برای تست لنگرها هم اول باید خودمان را بشناسیم و صادقانه با خودمان برخورد کنیم، هر چند این تست هم در راستای خودشناسی است. همین خودشناسی باعث می‌شود که الزاماً مسیر شغلی دیگران برای ما خوب نباشد، یا برای ما لذت بخش نباشد. مثال خوب این تفاوت‌ها را می‌شود در سخنرانی رضا مارمولک در فیلم مارمولک دید که روی مبنر می‌گفت: راه‌های رسیدن به خدا به تعداد آدم‌هاست. واقعاً راه‌های رسیدن به رضایت شغلی همین طور است، تاکید استاد هم روی همین بود که راه خودمان را متناسب با خودمان باید پیدا کنیم. البته به محیط هم اشاره کردند، نباید تاثیر محیط را نادیده گرفت. دو تاثیری هم که اشاره کردند و در همین سکان آکادمی زیاد به آنها پرداخته شده هنوز جلوی چشمم هست.

تاثیر خانواده و تاثیر جامعه هر کدام یک مثال عینی برای دور کردن ما از راه رسیدنمان به رضایت شغلی است. بالاتر اشاره کردم که پدر و مادر هم نسلان من، لنگرگاه امنیت شغلی را مهمترین فاکتور یک شغل می‌دانستند و اصرار داشتند که فرزندانشان هم به این موضوع توجه کنند، اما شاید لنگرگاه فرزند امنیت نبوده باشد، فرزند این خانواده شاید با کارهای چالشی بیشتر لذت ببرد و هر قدمی در این راستا بردارد باید با خانواده‌اش هم بجنگد. درک خانواده در این موضوع چقدر می‌تواند در رشد شغلی هر فرد موثر باشد؟ خود استاد می‌گفت الزماً منظور از خانواده، پدر و مادر نیستند، همسر و فرزند هم خیلی در تحت فشار قرار دادن فرد (و یا برعکسش) مهم است. برای خیلی از مردم پول در درجه اول اهمیت نیست، حتی در مسیر شغلی ولی وقتی بچه‌ی آدم یک چیزی بخواهد، تو حالا هی بیا توضیح بده که لنگرگاه من فلان است و باید کمی صبر کنی، مگر به خرجش می‌رود! مثال دوم در مورد تاثیر جامعه است، وقتی همه در پی ایجاد استارت‌آپ هستند، قرار نیست شما هم همین کار را انجام بدهید و اگر کسب و کارتان را راه نینداختید از دیگران عقب می‌افتید. البته شما باید راهتان را پیدا کنید و از این فشارهای اجتماعی دور باشید، چه چیزی به ما کمک کننده است؟ همین آگاهی به خودمان و راه رسیدن به مقصودمان.

این بود چکیده‌ی چهار ساعت کلاس و کارگاه از زبان یکی از شرکت‌کنندگانش که امیدوارم مفید بوده باشد و البته که تنها از یک دید به موضوع پرداخته است. کاش جز بنده دوستان دیگر هم در این رویداد شرکت می‌کردند و در این مورد می‌نوشتند تا تصویر کامل‌تری بدست می‌آوردیم.

با اینکه زمان کارگاه از ده تا دو بعد از ظهر بود، اما از ناهار خبری نبود، این اتفاق برعکس صابونی بود که به دلم زده بودم. به جای ناهار پذیرایی از یک و اسمارتیز و چای و نسکافه و از این چیزها داشتند. وقتی کیکم را با اسمارتیز می‌خوردم (شکلک نیش باز) به ذهنم رسید که الان بهترین زمان برای پیدا کردن چهار نفر دیگری هست که از طرف سکان آکادمی به این رویداد دعوت شده بودند. برای همین از سایر شرکت کنندگان پرسیدم که آیا کسی از طرف سکان آکادمی در اینجا هست یا نه؟ یک بنده خدایی به سمتم آمد و گفت که خودش در این رویداد شرکت کرده ولی با سکان آکادمی آشناست، آقای مرادی را از سایت نارنجی دنبال می‌کرده و اولین برخوردش با سایت سکان آکادمی مثل من از آموزش‌های جاوای آن بوده است. این هم برای حسن ختام این یادداشت.

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon