نقدی بر مایکروسافت و شرکتی داخلی همچون سرآوا که دیگران را زیر چتر خود می‌گیرند!

نقدی بر مایکروسافت و شرکتی داخلی همچون سرآوا که دیگران را زیر چتر خود می‌گیرند!

نمی‌دونم نقدم درست است یا خیر، اما نظرم رو حول عنوانی که مشاهده می‌کنید بیان می‌کنم و این خواننده است که باید داوری کند! پیش از این در مقالاتی همچون

خرید سایت Lynda.com به مبلغ ۱/۵ میلیارد دلار توسط شرکت لینکداین
چرا لینکداین با قیمت 26 میلیارد دلار به مایکروسافت فروخته شد؟

دیدیم که یکی از بهترین سایت‌های آموزش آنلاین دنیا (Lynda) توسط مطرح‌ترین شبکه‌ٔ اجتماعی کسب‌وکار دنیا (LinkedIn) خریداری شد. سپس این شبکه‌ٔ اجتماعی توسط غول نرم‌افزاری/سخت‌افزاری دنیا (Microsoft) تصاحب گردید. این روزها هم که شایعاتی مبنی بر خریده شدن محبوب‌ترین سرویس اشتراک‌گذاری سورس‌کد (GitHub) به گوش می‌رسید که در نهایت تمامی حدس و گمان‌ها به واقعیت تبدیل شد (برای کسب‌ اطلاعات بیشتر، به مقالهٔ تأیید رسمی خرید GitHub به مبلغ ۷.۵ میلیارد دلار توسط Microsoft مراجعه نمایید.)

اینها صرفاً چند نمونه از مطرح‌ترین نمونه‌های Acquisition (مالکیت) است که توسط مایکروسافت صورت گرفته اما سؤال اصلی اینجاست که صرف چنین مبالغ هنگفتی چه چیزی به ما می‌آموزد؟

از دید من، Satya Nadella (مدیرعامل فعلی مایکروسافت) خوب می‌داند که دارد چه‌کار می‌کند. به عبارت دیگر، لینکداین که یک شبکهٔ تخصصی بیزینسی است می‌آید و سایت لیندا را می‌خرد. چرا؟ زیرا می‌خواهد کاربران فعال در این اکوسیستم را آموزش هم داده، از ایشان کسب درآمد کند و افرادی حرفه‌ای را به مدیران HR شرکت‌ها در صنایع مختلف معرفی کند و در نتیجه، شرکت‌ها را بیش از پیش به این پلتفرم معتاد سازد.

در ادامهٔ داستان، مایکروسافت می‌آید و لینکداین را می‌خرد. چرا؟ زیرا خوب می‌داند که دستیابی به نیروی کار زبده آن‌هم برای شرکتی چند ملیتی کار چندان آسانی است به طوری که می‌تواند قبل از آنکه دیگر شرکت‌ها نیروهای خوب را جذب کنند، بهترین‌ها را گلچین کند!

اکنون مایکروسافت می‌آید و گیت‌هاب را می‌خرد. چرا؟ زیرا دوست دارد گوی سبقت را از دیگر رقبای مطرحش همچون اپل، گوگل، فیسبوک و غیره در حوزه‌ای که وجه‌اشتراک همه هست (یعنی توسعهٔ نرم‌افزار و کدنویسی) برباید و به دیتایی دست یابد که شاید دیگر کمپانی‌ها حاضر باشن میلیون‌ها دلار پول دهند تا بفهمند که مثلاً در میان زبان‌های برنامه‌نویسی،‌ لایبرری‌ها، فریمورک‌ها و ... کدامیک به اصطلاح Trend است و دولوپرها به چه چیزهایی علاقه دارن!

اکنون مقولهٔ سیلیکون‌ولی را همین جا نگاه داریم و سوئیچ کنیم به اکوسیستم استارتاپی داخل ایران و در نهایت جمع‌بندی خواهم کرد.

سرآوا: شرکتی بزرگ که رفتاری همچون غول‌های سیلیکون‌ولی در پیش گرفته است!
http://saravapars.com/fa/about یک هلدینگ است که طبق تعریف خودش:

سرآوا یک شرکت سرمایه‌گذار ایرانی است که از طریق انتقال دانش و تجربه مدیریتی به کارآفرینان حوزه فناوری، بر ایجاد الگوهای موفق ارزش‌آفرین در ایران تمرکز دارد.

این کمپانی در زمینه‌های وب، موبایل، تجارت الکترونیک، بازی، کلود، فین‌تک، سَس و ... فعال است و از جمله شرکت‌هایی که زیر چتر سرآوا قرار دارند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

- دیجیکالا
- بازار (و شاید هم دیوار)
- اِی‌نتورک
- شتابدهندهٔ آواتک
- شتابدهندهٔ شِزان
- علی‌بابا
- نوار
- ریحون
- دونیت
- الوپیک
- ایوند
- تخفیفان
- فرانش
- تسکولو
- و بسیار کمپانی و استارتاپ دیگر موفق دیگر.

چه نتیجه‌ای از رفتار این دو کمپانی می‌شود گرفت؟
مسلماً مایکروسافت (به‌خصوص از زمانی که استیو بالمر کنار گذاشته شد و ساتیا نادلا جایگزینش شد) و همچنین سرآوا جزو شرکت‌هایی هستند که در دلم تحسین‌شان می‌کنم چرا که دارن دنیا رو به جای بهتری برای زندگی دیگر آدم‌ها تبدیل می‌کنن (به طور مثال،‌ من خودم از کاربران دیجیکالا، بازار و دیوار هستم و در اینکه سرآوا در اکوسیستم استارتاپی ایران کارهای بزرگی انجام داده هیچ شکی ندارم.) اما ...

اما سؤال اینجا است که اگر شرکت‌های خیلی بزرگ دست روی بیزینس‌های کلیدی بگذارند که سهم بازار خوبی را به خود اختصاص داده‌اند و یا در برخی حوزه‌ها اصلاً رقیبی جدی ندارند، آیا این احتمال وجود دارد که خیلی زیرپوستی، مَخلمَلی و هوشمندانه دست به تغییر نبض بازار بزنند و در نهایت دودش در چشم End User برود؟ کمی مسئله گنگ است اما حدس می‌زنم که با ذکر چند مثال، شاید بتونم به درک بهترش کمک کنم.

ببینید، دنیای امروز دنیای دیتا آن‌هم از نوع بزرگش هست (Big Data) و زمانی که یکسری کمپانی بزرگ پیدا می‌شوند که دیگر کمپانی‌های تأثیرگذار که روزانه میلیون‌ها میلیون کاربر دارند را زیر چتر می‌خود می‌گیرند، خیلی راحت می‌توانند به بیگ دیتایی (کلان داده‌ای) دست یابند که رموزی عجیب را هویدا می‌کند. مثلاً Trendهای روز، علاقمندی‌های کاربران و چیزهایی از این دست و همین دیتا به عصایی جادویی در این شرکت‌ها مبدل می‌شود که می‌توانند به صورت آنی دست به تغییر و تحول محصولات خود بزنند؛ محصولاتی که کاربران به آن‌ها معتاد شده روانهٔ بازار کنند و با دانستن علائق مشتریانی در دیگر حوزه‌ها، پول بیشتری روانهٔ‌ جیب خود کنند (مثلاً مایکروسافت می‌بیند که در گیت‌هاب فلان زبان ترند شده است،‌ پس می‌آید در لیندا آموزشش را می‌گذارد قبل از دیگر سایت‌ها و در لینکداین هم به انحای مختلف تبلیغ آن دورهٔ آموزشی را برای کاربران هدف می‌کند.)

اصلاً مخالف این نیستم که شرکتی پولدار شود؛ بلکه نوش‌جانشون اما اگر در این بین اخلاقیات از بین برود چه؟ برای تأیید این گزاره،‌ توصیه می‌کنم مقالهٔ «ترامپ، آمازون، دیجی کالا و چالش تسخیر انتخابی در پلتفرم‌ها» در وبلاگ شخصی محمدرضا شعبانعلی را در لینک https://goo.gl/biJcRa مطالعه کنید. در حقیقت، اگر اتفاقی که مهندس شعبانعلی می‌گوید از عَمد رخ داده باشد، خب آنچه تا اینجای مقاله گفتم صحت دارد و از آن مهم‌تر، نگران‌کننده است!

ممنون که وقت گذاشتید. جای نظر، انتقاد و پیشنهاد شما در بخش کامنتینگ است.

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon