زندگی یک کامپیوتری !

زندگی یک کامپیوتری !

سلام !

من سینا صالحی فرد هستم دوست دارم اولین مطلبم رو در مورد زندگیم و تجربه هام براتون بگم ...

داستان از اونجا شروع میشه که داداشم بخاطر رشته ی تحصیلیش کامپیوتر خرید. یک کامپیوتر با رم 128 و گرافیک 64 و سی پیوش هم یادم نمیاد اما فکر کنم amd بود

6 سالم بود و خیلی ذوق داشتم . عه چقدر دکمه داره . داداش این چیه !؟ این کیبورده ! دست نزن بچه : | (دقیقا رابط کاربریش یادمه/ ویندوز 98 روش نصب بود)

بعد از اصرار زیاد به داداشم، بهم یاد داد با نرم افزار paint نقاشی کنم (در ویندوز xp) و من آروم آروم با سیستم آشنا شدم.

7 یا 8 سالم بود دیگه یک خورده از کامپیوتر سر در میاوردم . خودم بازی نصب میکردم. خودم آفیس نصب میکردم. میدونستم هر وقت کامپیوتر بالا نمیاد باید ویندوز عوض بشه (البته اشتباه بود )

دیگه کم کم داشتم به سیستم اعتیاد میاوردم . داداشم سیستم رو برام محدود کرد. نمیزاشت باهاش کار کنم یا به عبارتی منو محدود میکرد اما محدودیت برای من وجود نداشت هر کاری میکرد من باز یک جوری وارد سیستم میشدم.

دیگه طوری شد که اعصابش خورد شد ویندوز رو کلا پاک کرد ! منم یک بچه 8 ساله . ویندوز نصب کردن بلد نبودم . تعداد کسائیه که کامپیوتر داشتن و به عبارتی ویندوز هم بلد بودن عوض کنن خیلی کم بود، حداقل توی شهر ما. داخل اون شرایط نمیدونستم باید چیکار کنم. اما چون صفحه سیاه می آورد احساس میکردم باید ویندوز نصب بشه. خلاصه دست به کار شدم ! سی دی های داداشم رو ریختم وسط اتاق. گشتم دنبال کلمه xp یا windows . (انگلیسی بلد نبودم اما شکل کلمه ویندوز و ایکس پی رو به انگلیسی به ذهنم سپرده بودم )

سیدی ویندوز رو پیدا کردم و گزاشتمش داخل سیدی رام !

عه حالا باید چیکار کنم !

داداشمم هر وقت ویندوز نصب میکرد خیلی کار انجام میداد به منم یاد نداده بود.

سیستم رو ریستارت کردم و دیدم اینبار متن صفحه سیاهه تغیر کرد. دکمه enter رو چند بار زدم یک صفحه اومد بالا ! یک سری متن اومد من هر دکمه ای میگفت رو میزدم و مرحله ها رو پشت سر هم طی کردم تا رسیدم به انتخاب درایو برای نصب ویندوز .

حالا کدومشو انتخاب کنم !

یعنی داخل کدومش ویندوز باید نصب بشه !

یادم بود افیس یا هر چیزی میخوام نصب کنم درایو پیش فرضش c هست . پس حدس زدم باید درایو c رو انتخاب کنم . انتخاب کردم . بقیه مراحل نصب هم انجام شد و ویندوز نصب شد!

این اولین کاربزرگی بود که توی زندگیم در 8 سالگی انجام دادم ، بدون یادگیری از کسی!

یادمه داداشم وقتی اومد خونه دید ویندوز نصبه و من دارم بازی میکنم شاخ در اورده بود ! فقط گفت چطوری سیستم رو اوردی بالا

داداشم : |

من :D

10 سالم شده بود تقریبا کل محل منو مهندس میشناختن . هر سیستمی توی محله خراب میشد میومدن دنبال من . میگفتن سینا میتونه هر مشکلی رو حل کنه و همه رو هم تقریبا حل میکردم بغیر اونایی که مشکل سخت افزاری داشتند .

13/14 سالم که بود علاقه داشتم چیزهای جدید یاد بگیرم، دلم میخواست خودم بازی بسازم، برنامه بسازم، ویندوز خودمو داشته باشم !

اولین چیزی که از خودم ساختم یه وبلاگ برای دانلود نرم افزار و بازی بود.

خلاصه هر روز مطلب میزاشتم. کار میکردم تا اینکه آمار روزانه وبلاگ رسید 17.000 تا.

آمار خیلی خوبی بود همیشه 20/30 نفر انلاین داشتم . تو بیشتر مطالب ها صفحه اول یا دوم بودم . تو بعضی از مطالب هم از سایت هایی که ازخودشون کپی کرده بودم بالاتر بودم !

آمار هر روز بالاتر از دیروز بود ، تا اینکه آمار به شکلی رفت بالا که سیستم وبلاگدهی منو بستند. هر چی هم تیکت دادم و ایمیل فرستادم کسی پاسخگو نبود !

شکست بدی بود ! خیلی براش زحمت کشیده بودم . خیلی پست گزاشته بودم.

اون سال تجربه ای شد که دیگه هیچ وقت سمت سیستم های وبلاگدهی نرم و نرفتم.

اروم اروم با طراحی سایت آشنا شدم . وب سایت خودمو بالا اوردم. چت روم ساختم. شلوغش کردم و با بنر هاش و مدیریت کردن و درجه دادن (ویژه , ارشد و ...) درآمد داشتم.

بعد فهمیدم میتونم با طراحی سایت برای بقیه هم درآمد داشته باشم . سایت خودم رو بالا اوردم. گروه خودم رو اوردم بالا و شروع به کار کردیم. هفته ای دو سه تا چت روم بالا میاوردیم و به مشتری تحویل میدادیم و از هزینه هاست هم در امد داشتیم.

تقریبا 15سالم بود. رفتم دنبال html/css/js به صورت نسبتا حرفه ای (نیاز بازار کار) یاد گرفتم .

علاقه مند به طراحی پوسته وردپرس شدم و رفتم سراغ یادگیری طراحی پوسته ی وردپرس.

16 سالم شد ! موقع انتخاب رشته ام بود. کل خانواده بهم گیر داده بودن برو رشته تجربی ! تجربی پول توشه. کامپیوتر بیکار می مونی! یا رشته تجربی یا کلا مدرسه نمیری !

اینقدر توی گوشم خونده بودند رشته تجربی خوبه و کامپیوتر شغل نداره که کم کم خودمم باورم شده بود!

موقع انتخاب رشته شد. رفتم به مدرسه که انتخاب رشته تجربی کنم. کارنامم رو بهم دادند، دو تا افتاده بودم ! معدلم شده بود 13/14 !

اومدم خونه قضیه رو گفتم، گفتم نمیتونم برم رشته ی تجربی، میخوام برم کامپیوتر. خانواده هم مجبور شدند برای اینکه ترک تحصیل نکنم قبول کنن (البته همونم اسون نبود )

یادمه خانواده حاضر نبودن برام سیستم بخرند. چون سیستم رو به عنوان بازی می دیدن. پس باید با یه سیستم که با پول خودم رمش رو برده بودم 1 گیگ (ddr) و گرافیک هم 512 کار میکردم , یادمه مجبور بودم با ویندوز ایکس پی کار کنم. ویندوز 7 روش نصب نمیشد در صورتی که ویندوز 8 بتا هم اومده بود و دوست داشتم تستش کنم (همون سیستم اولیه چند سال پیش که برای داداشم بود )

اینم پیرمرد ما که هنوز هم کار میکنه :)

خلاصه رفتم هنرستان و رشته کامپیوتر رو انتخاب کردم اونجا دوستای جدید پیدا کردم. زندگیم تغیر کرد چون درس و هدفم یکسان شد. معدلم بدون درس خوندن 18 بود (شب امتحانی هستم :D ). کل کتابای تخصصی تقریبا حداقل 60 / 70 درصدش نخونده بلد بودم.

خانواده رو راضی کردم یه لپ تاپ با بودجه 1.5 برام بخرند. یک لپ تاپ با رم 4 و i3 :)

لپ تاپ رو خریدم و میتونم بگم سرعت پیشرفتم دو برابر شد . همون 16 سالگی به عنوان برنامه نویس وب داخل یه شرکت مشغول به کار شدم و چند شرکت هم به صورت دور کاری باهاشون کار میکردم.

آروم آروم رفتم سراغ برنامه نویسی ویندوز و c# رو تا حد بازار کار یاد گرفتم.

در 17 سالگی توی 20 روز اندروید ( زبان جاوا ) رو یاد گرفتم و اولین پروژه اندرویدم رو برای یه شرکت نوشتم :

(یک پروژه شبیه دیوار )

https://cafebazaar.ir/app/com.sina_sfd.jahromtag/?l=fa

در 18 سالگی رفتم سراغ زبان swift و ios رو یاد گرفتم .

درآمدم خوب شده بود.خانواده دیگه بهم گیر نمیدادند که چرا اینقدر جلو سیستمی. به کارام احترام میذاشتن. اتاقم رو جدا کردم. یه سیستم خوب بستم و کارامو با قدرت بیشتر جلو بردم

الان 19 سالمه و این پست رو دارم مینویسم. الان مدیر پروژه یک شرکت هستم و به صورت دور کاری با شرکت های دیگه هم کار میکنم.

اول اینکه خدا رو شکر میکنم که با سختی ها و نشد هایی توی زندگیم اتفاق افتاد نذاشت نا امید بشم و کارم رو ادامه دادم.

دوم اینکه از رشته انتخابی خودم و راهی که برای خودم انتخاب کردم به هیچ وجه پشیمون نیستم.

خلاصه بحثی که کردم خواستم به این نتیجه برسیم :

من بچه شهرستان هستم. اینجا یک استاد خوب هم وجود نداشت که حتی کلاس برنامه نویسی برم . همه آموزش ها رو از سایت ها و منابع داخلی و خارجی یاد گرفتم( البته از لحاظ مالی هم اگر کلاس حضوری داشت احتمالا نمیتونستم برم)

هیچ محدودیتی برای پیشرفت وجود نداره. هر محدودیتی که ما برای خودمون قرار میدیم در واقع توسط ذهن خودمون ایجاد میشه. اگر بخوایم "هر کاری" رو میتونیم انجام بدیم.

اگر به چیزی نرسیدین بدونید خودتون نخواستید !

نمیخوام بگم با خانواده هاتون در مورد انتخاب رشتتون یا هدفتون مخالفت کنید. خانواده ها دوست دارن پیشرفت کنید ولی اگر خانوادتون اشتباه میکنند شما اشتباه نکنید. اونی که میخواد با اون شغل دست و پنجه نرم کنه شمائید نه خانوادتون. پس به شغل آیندتون اهمیت بدید، به هدفتون اهمیت بدید. شما حتی بهترین دکتر هم باشید و حتی درآمد خیلی بالایی هم داشته باشید وقتی راضی نباشید یعنی هیچی ندارید، هیچیِ هیچی !

پس خوب دو دو تا چهار تا کنید حساب و کتاب کنید بدونید چه مسیری برای خودتون انتخاب می کنید.

در اقوام ما زیاد رشته کامپیوتر وجود داره و همه بیکارند اما دلیل نشد ترک تحصیل کنم یا تلاش نکنم ! الان خیلی ها رو میبینم میگن رشته کامپیوتر بیکار زیاد داره و از این رشته به عنوان تفریح استفاده می کنند. گول اون ها رو نخورید. چون اون ها نتونستند دلیل نمیشه که شما هم نتونید !

بر این باورم اگر هر رشته یا تخصصی نه تنها کامپیوتر داخلش حرفه ای بشید به درآمد خوبی میرسید پس حرفایی از قبیل از این رشته نمیشه درآمد داشت و .... رو بریزید دور و برید دنبال علاقه تون و تلاش خودتون رو کنید.

نمیخواستم مطالب طولانی بشه عذر خواهی میکنم. امیدوارم 0.1 درصد بتونم توی زندگیتون تاثیر بزارم و کمکتون کرده باشم.

اساتید و دوستان اگر انتقادی، پیشنهادی داشتید خوشحال میشم در قسمت نظرات بنویسید

ممنون بابت وقتی برای خواندن نوشته ام گزاشتید

به امید فردای بهتر :)

از بهترین نوشته‌های کاربران سکان آکادمی در سکان پلاس


online-support-icon