بدون شک در افراد مختلفی که به صورت روزمره با آنها سروکار داریم، کسانی را میتوان یافت که در صحبتهایشان همواره از یکسری صفات عالی (مطلق) استفاده میکنند. برای روشنتر شدن این مسئله، مثالی میزنیم؛ دولوپری را تصویر کنید که وقتی نام یک زبان برنامهنویسی همچون PHP میآید، از صفاتی همچون زبانی مزخرف، بدترین زبان برنامهنویسی، کاملاً ناامن، ۱۰۰٪ آشغال و ... استفاده میکند! مثال در این زمینه بسیار است که از آن جمله میتوان استفاده از اینگونه صفات مطلق توسط برخی افراد در مورد شخصیتهای مختلف، شهرها، کشورها، قومیتها و ... اشاره کرد. در همین راستا، در این مقاله قصد داریم به بررسی این موضوع بپردازیم که چرا استفاده از صفاتی همچون بهترین، بدترین، زیباترین، مزخرفترین، کاربردیترین و غیره در مورد چیزهای مختلف به نوعی نشان از ناپختگی متکلم دارد!
تفاوت در علوم دقیقه و علوم انسانی
وقتی صحبت از علوم دقیقه همچون ریاضی، فیزیک و دیگر حوزههای مربوطه به میان میآید، میتوان به سادگی در بحث و گفتگوهای خود از یکسری صفات عالی (مطلق) استفاده کرد؛ به طور مثال، نتیجهٔ ۲×۲ کاملاً مشخص است و یا خللی در قانون اول نیوتن نمیتوان وارد کرد (البته به خاطر داشته باشیم که همواره استثناءهایی وجود دارد) اما وقتی پای علوم انسانی به میان میآید -که از قضا درصد قابلتوجهی از زندگی روزمرهٔ ما به نوعی با جنبههای مختلفی از این علوم گره خورده است- هرگز به همان سادگی که در ارتباط با علوم دقیقه اقدام به استفاده از صفات مطلق میکردیم، نخواهیم توانست با صفاتی همچون همواره، همیشه، هرگز، کاملاً و غیره به اظهار نظر در مورد مسائل پیرامون خود بپردازیم. به عبارت دیگر، هرچه مسئلهای انتزاعیتر شود، احتمال اینکه بتوانیم نظر ۱۰۰ درصدی در مورد آن ابراز کنیم کمتر و کمتر میشود تا جایی که میتوان گفت همواره استثناءهایی وجود دارد.
اما با این تفاسیر، میبینیم که خیلی از ما در مکالمات روزمرهٔ خود و یا در حین کامنتنویسی، مقالهنویسی، سخنرانی و غیره در مورد این دست مسائل پای خود را از حد لازم به مراتب فراتر گذاشته، نگاه خود و تفسیر شخصیمان نسبت به قضیه را با استفاده از برخی صفات مطلق در قالب یک قانون کلی جلوه میدهیم که همین مسئله میتواند منجر به تصمیمسازی اشتباه و حتی گمراه کردن دیگر افراد گردد! برای درک بهتر این موضوع، در ادامه چند مثال در حوزههای مختلف میآوریم تا اهمیت این مسئله بهتر نمایان شود.
Windows در برابر Linux
متأسفانه در رویدادهای لینوکسی، به کَرات میبینیم که یک مهمان و یا سخنران از کامیونیتی لینوکس شروع به مسخره کردن ویندوز میکند و هرچه بحث بیشتر به پیش میرود، وی از صفات مطلق بیشتری بر علیه ویندوز استفاده میکند که از آن جمله میتوان به گزارههایی همچون «ویندوز یک سیستمعامل کاملاً ناامن است»، «ویندوز برای افراد غیرحرفهای است» و یا «ویندوز ۱۰۰٪ به جاسوسی از کاربرانش میپردازد» اشاره کرد و این در حالی است که در تمامی این گزارهها، ردپای تعصب به وضوح مشاهده میشود.
حال اگر بخواهیم ورژنی بدون تعصب و بدون استفاده از صفات مطلق از گزارههای فوق را بازگو کنیم، با مواردی همچون «احتمال دارد که امنیت ویندوز نسبت به لینوکس کمتر باشد»، «ویندوز بیشتر مناسب کاربرانی است که نمیخواهند خود را درگیر مسائل فنی کنند» و «ممکن است ویندوز رفتار کاربرانش را رصد کند» روبهرو خواهیم شد. همچنین اگر بخواهیم پا را یک گام فراتر گذاشته و دیدگاه سالمتری بیان کنیم، میتوانیم عبارت «به نظر بنده» را هم به گزارههای فوق بیفزاییم (مثلاً بگوییم به نظر بنده ممکن است ویندوز رفتار کاربرانش را رصد کند).
NET. در برابر PHP
به نظر میآید که متأسفانه جنگ میان دولوپرهای داتنت و پیاچپی به بیش از چند دهه میرسد! به طور مثال، دور از ذهن نیست که از زبان یک دولوپر PHP بشنویم که در مورد NET. بگوید «فریمورکی مزخرف» و یا یک دولوپر #C بگوید «PHP زبانی است که OOP در آن غیراصولی است» و این در حالی است که اگر فردی از پختگی لازم برخوردار باشد، میتواند چیزهایی همچون «به نظرم داتنت به خوبی فریمورک X نیست» و یا «از نظر من OOP در نسخههای اولیهٔ PHP خیلی پایهای بود اما به مرور شیئگرایی در این زبان به بلوغ رسیده اما کماکان جای کار دارد» به زبان آورد.
یادمان نرود که یک مثال نقض هیچگاه یک قانون کلی را زیر سؤال نمیبرد!
گاهیاوقات میبینیم در مباحثی که بین افراد مختلف شکل میگیرد، یکی از طرفین یک مثال نقض میآورد و با این استراتژی قصد دارد اصالت یک ایده را زیر سؤال ببرد که چنین نگاهی به قضایا همیشه درست نیست! به عبارت دیگر، فرض کنیم دو شخصی که خودروی ماگزیما دارند در حال بحث و گفتگو با یکدیگرند (با فرض اینکه ماگزیما را یک خودروی مونتاژ داخل باکیفیت در نظر بگیریم). از قضا، یکی از طرفین تجربهٔ رانندگی خوبی نداشته و از جملهای همچون «ماگزیما به معنای واقعی کلمه مزخرف است» استفاده میکند و این در حالی است که فرد دیگر -به علاوهٔ صدها مشتری دیگر- از خودروی خود کاملاً راضی هستند.
اینجا است که تجربهٔ بد یک مشتری، هرگز نمیتواند یک قانون کلی (که در اینجا این قانون باکیفیتی ماگزیما است) را زیر سؤال ببرد. اگر بخواهیم ورژن اصلاح شدهٔ گزارهٔ فوق را داشته باشیم، میتوانیم با عباراتی همچون «ماگزیما اصولاً ماشین خوبی است اما از شانس بد بنده، تجربهٔ خرید خیلی خوبی نداشتهام» و یا «برایم عجیب است که شما و خیلی افراد دیگر از خودروی خود راضی هستید اما من از روز اول با ماشینم مشکل داشتم»، دیدگاه خود را بیان کنیم.
کلام آخر
به طور کلی، در فرهنگهای کمتر توسعه یافته ما بیشتر شاهد استفاده از گزارههای مطلق در گفتگوها، سخنرانیها، کامنتها، شبکههای اجتماعی و غیره هستیم. به عبارت دیگر، هرچه سخنور بار علمی کمتری داشته باشد، احتمال اینکه روی نقطهنظر خود تأکید و تعصب بیشتری داشته باشد بیشتر است و این در حالی است که هرچه فردی نگاه عمیقتری به موضوع پیدا میکند، به مرور زمان تعصب وی کمتر و کمتر شده تا جایی که همواره یک جای خطا برای خود در نظر میگیرد بدین صورت که در اظهار نظرات خود از واژگانی همچون «به نظر من»، «فکر میکنم که»، «احتمالاً»، «ممکن هست که»، «صد درصد مطمئن نیستم ولی» و غیره استفاده میکند!
آیا به نظر شما هم استفاده از صفات عالی (مطلق) به نوعی نشانگر ناپختگی متکلم است؟ همچنین آیا تجربهٔ برخورد با چنین افرادی را داشتهاید؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را با دیگر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.