در میان شرکتهای بزرگ فعال در زمینهٔ فناوری اطلاعات و استارتاپها، سیلیکونولی (Silicon Valley) بیشترین توجه به طراحان را نسبت به هر جای دیگری دارد. Barry Katz استاد طراحی صنعتی دانشگاه هنر کالیفرنیا پیشینهٔ دیزاین در سیلیکونولی را مورد بحث و بررسی قرار داده است و به معرفی افراد مشهور و موفق در این زمینه، تغییرات تاریخساز و ایدههایی که سیلیکونولی را تبدیل به بزرگترین مرکز طراحی جهان کرده پرداخته است که در ادامه به برخی از مهمترین آنها اشاره خواهیم کرد.
شروع طراحی در سیلیوکنولی
همهچیز به اول ماه آگوست 1951 برمیگردد، زمانی که یک طراح حرفهای به نام Carl Clement که در رزومهٔ خود تجربهٔ طراحی صنعتی با شرکت HP را داشت، مفهوم طراحی به شکلی نوین را با جمعآوری تیمی از طراحان شروع کرد. متأسفانه شرکت HP که در آن زمان مملو از مهندسان بود هیچ ایدهای برای استفاده از نبوغ و خلاقیت افرادی همانند کارل نداشت، اما با این وجود او توانسته بود پس از شروع فعالیت خود به عنوان یک طراح ساده و کسی که مسئولیت ثبت جزئیات فنی و مشخصات ماشینآلات صنعتی را برعهده داشت، فرصت را غنیمت شمرده و بتواند تیم طراحی کوچکی را در آن شرکت تشکیل دهد.
دانشگاه استنفورد و نقش غیرقابل انکار آن در پیشرفت طراحی
در اواسط دههٔ 50 میلادی، John Arnold از دانشگاه MIT به Stanford منتقل شد. او مهندسی خودآموخته و دارای پیشینهای مرتبط با روانشناسی بود که به دنبال از بین بردن مرزهای مشخص بین خلاقیتهای هنری و نظم دقیق و سختگیرانهٔ مهندسی بود و از این دیدگاه با نام مهندسی خلاقانه یاد می کرد.
به نظر وی، برخی از روشهای خلاقانهٔ مورد استفاده توسط هنرمندان میتوانستند راهحلی برای مسائل مهندسی نیز باشند. در ادامه، دیدگاه وی به شکلگیری برنامهٔ طراحی محصول دانشگاه استنفورد منجر شد و توانست زمینهساز جذب بسیاری از افرادی باشد که با وجود تجربیات فنی تخصصی و مهندسی خود، به دنبال کسب تجربهای جدید و آمیخته با هنر خارج از مرزها و خطوط منظم علوم مهندسی بودند.
ورود استیو جابز به عرصهٔ تولید محصول
30 سال پس از این پروسه اتفاقی تاریخساز افتاد و آن زمانی بود که Steve Jobs اعلام کرد در مقابل هر فرد علاقهمند به سختافزار که میخواهد یک کامپیوتر را از مجموعهای شامل کیتهای الکترونیکی بسازد، هزار فرد علاقهمند به نرمافزار وجود دارد که تنها میخواهند یک کامپیوتر کامل را به صورت آماده از فروشگاه خریده، دوشاخهٔ آن را به پریز برق بزنند و با آن کار کنند. این صحبت با فروش کامپیوتر Apple II در جعبههای بستهبندی شده ادامه یافت و زمینهساز سؤالات جدیدی دربارهٔ طراحی شد. استیو جابز اعتقاد داشت طراحی تنها محدود به جنبهٔ ظاهری محصول نمیشود بلکه نحوهٔ کارکرد محصول نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.
شکلگیری رقابتهای سختافزاری در سیلیکونولی
به طور کلی، مصرفکنندگان معمولی اغلب نمیتوانند به تفاوتهای جزئی فنی میان محصولاتی که دارای فناوریهای مشابه هستند پی ببرند و بالتبع رقابت در ایجاد تفاوتهای محسوس در ظاهر و عملکرد اهمیت بیشتری مییابد و این امر منجر به افزایش اهمیت فاکتور طراحی در محصولات میشود. به عنوان مثال، اکثر کاربران بین گوشی گلکسی شرکت سامسونگ و آیفون شرکت اپل از نظر طراحی و تجربهٔ کاربری تفاوت قائل میشوند نه چیپسِت حافظه و سرعت پردازش آن! زمانی که کامپیوترها به قدری کوچک میشوند که در جیب افراد قرار میگیرند و حتی آنها را میپوشند، استانداردها دچار تغییر و تحولات بزرگی میشوند و #تجربهٔ کاربری اهمیتی دوچندان پیدا میکند.
به طور کلی، کاربران نیازهای متفاوتی دارند. ممکن است بسیاری از موارد نظیر وزن و راحتی برای یک متخصص کامپیوتر قابلقبولتر باشد اما برای یک ورزشکار شرایط کاملاً متفاوت است و این زمانی است که طراحی میتواند تفاوتهای فاحشی ایجاد کند. با پیشرفت تکنولوژی و شکستن انحصار استفاده از آن امکانی برای طراحان فراهم شده است تا بتوانند ارزش بیشتری به محصولات ببخشند و تجربهٔ خوشایندی را برای کاربر پس از هر بار استفاده از یک محصول فناورانه به یادگار بگذارند.
افزایش اهمیت طراحی در خلق محصولات
حقیقت این است که ما دیگر به طراحی محصولات به صورت تکبُعدی نگاه نکرده و مفهوم طراحی شامل موارد بسیار بیشتری از طراحی ظاهری یک جعبه و بستهبندی آن میباشد. هماکنون طراحی به معنی سیستمی یکپارچه از محصول و فراتر از یک شییٔ ساده میباشد. به عنوان نمونه، زمانی که در گوگل گروههای کاری به صورت جداگانه روی گوگل مپ، سرویس سرچ و جیمیل فعالیت میکردند، بازخوردها و نتایج آنها به صورت کاملاً دور از هم و در جهاتی متفاوت به دست میآمد تا اینکه Larry Page، همبنیانگذار گوگل، به این نکته پی برد که بهتر است همهٔ گروهها به صورت مشترک مسیر را طی نمایند و عاملی که میتوانست بین این گروهها با وجود فعالیتهای متفاوتشان اشتراک ایجاد کند، طراحی بود.
تقلید از شرکتهای فناوری توسط سایر تولیدکنندگان
شرکتهایی همانند اپل وجود دارند که به تنهایی محصول ارزشمندی مثل آیفون را به عنوان پرفروشترین محصول تاریخ در جهان تولید میکنند و دیگر کسبوکارها علاقمند هستند سَبک کاری کمپانیهایی از این دست را دنبال کرده تا آنها هم به موفقیت دست یابند.
البته این مورد فقط محدود به اپل نیست و موفقیت تعداد زیادی از شرکتها در سیلیکونولی مثل گوگل، فیسبوک و ... که صنعتی نوین را شکل دادهاند به شدت وابسته به طراحان آنها است. به همین ترتیب، ارگانهایی نظیر بانکها، سازمانهای مشاوره مدیریتی و حتی شرکتهای بیمهای نیز که محصولی به معنای عام کالا برای مشتریانشان تولید نمیکنند، شروع به جذب افرادی نمودند که در زمینهٔ طراحی و تجربهٔ کاربری فعالیت میکنند.
به عنوان مثال، اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که امروزه فعالیت اکثر طراحانی که در زمینههای مرتبط با علوم پزشکی و درمانی مشغول میباشند محدود به طراحی بستهبندی تجهیزات و یا ابزارهای پزشکی میباشد، اما این فضا در حال تغییر است و شاهد افزایش اهمیت رویکردهای طراحی در زمینههای مرتبط با علوم درمانی و مراقبتی و همچنین Biotech (زیستفناوری) نیز هستیم.
اینگونه بود که تفکرات وابسته به طراحی شکل گرفت و شرکتهایی مثل IBM و SAP شروع به استفاده از فرآیندهای ساختاری طراحی و همچنین مفهومی تحت عنوان Design Thinking (تفکر طراحی) کردند و امروزه نیز این مسیر ادامه یافته و طراحی به عنوان بخشی لاینفک در موفقیت کسبوکارهای مختلف محسوب میگردد (برای آشنایی بیشتر با مفهوم تفکر طراحی، به مقالهٔ تفکر طراحی (Design Thinking) چیست؟ مراجعه نمایید.)