Daniel Kahneman در کتاب معروف خود تحت عنوان Thinking, Fast and Slow دیدگاهش نسبت به مدل فکر کردن آدمها را به خوبی بیان کرده است اما همانطور که از عنوان این مقاله مشخص است، در ادامه قصد داریم ببینیم که آیا اساساً در راهاندازی یک کسبوکار نوپا یا استارتاپ باید دست به تصمیمگیریهای سریع بزنیم یا اینکه به صورت کاملاً اقتضایی گاهی هم کُند تصمیم بگیریم!
نیاز به توضیح نیست که در اکوسیستم استارتاپی سرعتعمل در بیشتر مواقع میتواند برگبرندهٔ شما نسبت به رقبا باشد بدین شکل که هرچه سریعتر تصمیمگیری کنید، مسلماً سریعتر فیدبک خواهید گرفت و با نقاط ضعف احتمالی ایدهای که پیادهسازی نمودهاید زودتر آشنا خواهید شد. در عین حال، وقتی پای تصمیمات مهم به میان میآید، همچون جذب منابع انسانی کلیدی و یا قیمتگذاری محصول، باید تا حد ممکن از هرگونه تصمیمگیری عجولانه، احساسی و سریع جلوگیری کرد و اینجا است که احتمالاً این سؤال پیش خواهد آمد که به طور کلی چه مواقعی باید به قول دَنیِل کانِمَن طبق «سیستم یک» عمل کرد و چه زمانهایی هم باید بر اساس «سیستم دو» پیش رفت؛ به عبارتی، چه زمانی باید سریع عمل کرد و چه زمانی کُند که در همین راستا در ادامه نکاتی را بیان خواهیم کرد که تا حد ممکن میتواند علاقمندان به استارتاپ را در زمانیهایی که باید آهسته تصمیمگیری کنند راهنمایی مینمایند.
زمانی که امکان بازگشت به گذشته وجود نداشته باشد
کاملاً واضح است زمانی که امکان بازگشت به عقب وجود نداشته باشد و اساساً تبعات تصمیمی که اتخاذ میکنیم پرریسک باشد، باید به آهستگی تصمیمگیری کنیم. به طور مثال، اگر بر سر دوراهی قرار گرفتهایم که با یکی از دوستان خود شریک شویم یا خیر و یا بخشی از سهام کسبوکار نوپای خود را به یک شتابدهنده داده و در عوض سرمایه جذب کنیم یا خیر، باید از هرگونه تصمیم عجولانه جلوگیری کرد چرا که در چنین مواقعی بازگشت به عقب غیرممکن بوده و اگر هم ممکن باشد باید بهای گزافی بابت آن پرداخت کنیم.
وقتی که پیادهسازی تصمیممان زمانبَر است
گاهی اوقات اجرای یک ایده ظرف چند روز یا نهایتاً چند هفته امکانپذیر است و بالتبع نفر/ساعت زیادی برای اجرایش هزینه نخواهیم کرد اما اگر قرار است ایدهای را پیاده کنیم که پس از تأیید شدنش نیازمند ماهها تحقیقات، کدنویسی، بازخوردگیری و غیره است، در چنین مواقعی باید دست به عصا عمل کرد چرا که اگر مثلاً پس از شش ماه کاشف به عمل آید که تصمیم از پایه اشتباه بوده است، باید هزینهٔ گزافی که به خاطر آن تصمیمِ اشتباه متحمل شدهایم را نیز مد نظر داشته باشیم.
زمانی که اوضاع محصول خیلی وخیم نیست
فرض کنیم محصولی روانهٔ بازار کردهایم که یکتاز است و هیچ رقیب جدی برایش نیست و این ایده به ذهن بنیانگذاران میرسد تا تغییراتی در محصول اِعمال کنند اما این در حالی است که فعلاً کاربران از خروجی کار راضی هستند و روی هم رفته اوضاع قابلتحمل است. در چنین فضایی باید تا حد ممکن از هر گونه تصمیم عجولانه جلوگیری کرد و بهتر است تمامی جوانب کار را سر فرصت سنجیده و در نهایت تصمیمی با حداقل ضریب خطا گرفت (البته در عین حال این احتمال وجود دارد که رقبا از همین فرصت استفاده کرده و مادامی که ما خیالمان از سهم بازار خود راحت است، گوی سبقت را از ما بربایند!)
وقتی در حوزهای خاص کمتجربه هستیم
در بیشتر مواقع، کسانی که یک کسبوکار نوپا به راه میاندازند هیچگونه تجربهٔ قابلتوجهی در بخشهای مختلف یک بیزینس همچون مارکتینگ، جذب نیرو، قیمتگذاری، نیاز بازار، ادغام با دیگر شرکتها و ... ندارند و در یک کلام در این حوزه کمتجربه هستند که در چنین مواقعی نیز بهتر آن است که تا حد ممکن آهسته تصمیمگیری کنیم که در غیر این صورت این بیتجربگی ممکن است بهای گزافی روی دستمان بگذارد.
زمانی که در ارزیابی جنبههای مختلف یک تصمیم مردد هستیم
انتخاب گزینههای روی میز یک روی سکه است و ارزیابی تکتک آنها چیزی دیگری است؛ به عبارتی، وقتی در ارزیابی ایدههای مختلف تردید داریم، باید تا حد ممکن فرآیند تصمیمگیری خود را کُند کنیم تا زمانی که نقاط ضعف و قوت تکتک موارد برایمان محرز گردد.
وقتی نتایج تصمیم در کوتاهمدت مشهود نباشد
برخی تصمیمات بیزینسی هستند که نتایج واقعی آنها در درازمدت هویدا میشود (مثلاً با تحلیل رفتار کاربران میتوانیم سرویس یا محصولی منطبق بر خصوصیات دموگرافیک ایشان ارائه دهیم اما این مهم نیاز به بیگ دیتا دارد و لازم به ذکر است که جمعآوری چنین حجم زیادی از داده مستلزم صرف زمان است.) با این تفاسیر، وقتی در چنین موقعیتهایی قرار میگیریم، باید تا حد ممکن آهسته اقدام به تصمیمگیری نموده و تمامی جنبههای تصمیم خود را بسنجیم.
زمانی که دادههای کمی در دسترس داریم
به منظور درک بهتر این موضوع، میتوان به پروسهٔ ازدواج اشاره کرد. فرض کنیم تصمیم به ازدواج گرفتهایم اما اطلاعات اندکی نسبت به کِیس مد نظر خود داریم و نیاز به توضیح نیست که پای یک عمر زندگی است و هر گونه اشتباهی در این خصوص میتواند صدمات روحی و غیرروحی جبرانناپذیری به ما وارد آورد که در چنین مواقعی باید از سرعت تصمیمگیری خود بکاهیم. در فضای کسبوکار هم این قضیه صادق است بدین شکل که وقتی مثلاً در مورد یک مارکت خاص اطلاعات اندکی در دست داریم و اصلاً نمیدانیم که ورود به آن کار صحیحی است یا خیر، در چنین موقعیتهایی باید تا حد ممکن از سرعت تصمیمگیری خود بکاهیم.
وقتی که اتخاذ تصمیم نیاز به تیمورک داشته باشد
خدمات و محصولات خاص حاصل کار گروهیِ افراد، تیمها و دپارتمانهای مختلف یک مجموعه هستند و وقتی پای تصمیمات کلیدی به میان میآید، همواره باید از این موضوع اطمینان حاصل کرد که میتوان تکتک تصمیمگیران یا حداقل تصمیمسازان را دور یک میز جمع کرد تا در نتیجه تمامی نقطه نظرات و همهٔ جوانب کار سنجیده شود. این در شرایطی است که افراد یک گروه نسبت به یکدیگر شناخت داشته باشند و درک خوبی از خصوصیات اخلاقی یکدیگر داشته باشد و در صورتی که چنین رابطه و شناختی وجود نداشته باشد، ریسک کار دوچندان میگردد و توصیه میشود که در چنین مواقعی تا حد ممکن تعمداً دستاندازهایی ایجاد کنیم تا سرعت تصمیمگیری کاهش یابد.
جمعبندی
آنچه در بالا بدان اشاره شد مسلماً لیست کاملی نیست اما در بیشتر مواقع میتواند راهگشا باشد. به طور مثال، اگر چالش پیش روی شما «زمانی که امکان بازگشت به گذشته وجود نداشته باشد» بود، میتوان با صبر و حوصله به دنبال سولوشنی گشت که بتوان در صورت نیاز اصطلاحاً آن را Undo کرد.
حال نوبت به نظرات شما میرسد. چنانچه بنیانگذار یک استارتاپ هستید و یا عضوی از یک کسبوکار نوپا میباشید و در تصمیمگیریها شرکت میکنید، از چه شِگِردها و رویکردهایی برای اتخاذ تصمیم به صورت تُند یا آهسته استفاده میکنید و چرا؟ نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را با دیگر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.